مدافعان حریم آیت الله آقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح.ا.ع)
شناخت ما اززندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اولاد صالح و شریف مقام عظمی ولایت حضرت امام مطلق سید علی حسینی خامنه ای (س)امروز بر هر افسر جنگ نرم برای دفع جدال نابرابر فرهنگی و...بسیار لازم و حیاتی می باشد
شناخت ما اززندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اولاد صالح و شریف مقام عظمی ولایت حضرت امام مطلق سید علی حسینی خامنه ای (س)امروز بر هر افسر جنگ نرم برای دفع جدال نابرابر فرهنگی و...بسیار لازم و حیاتی می باشد
بسم الله الرحمن الرحیم امروز بر هیچ کس پوشیده نیست که تبلیغات رسانه ای جبهه کفر و فتنه و منافقین داخلی و خارجی برای تخریب چهره ولایت امر مسلمین جهان امام مطلق و عبد صالح حاج سید علی حسینی خامنه ای (د.ظ.ع)و فرزندان شریف و صالح این حضرت خصوصا باتوجه به کینه دشمنان و حسرت و حرص منافقین و فتنه گران شناخته شده و این حضرت (ایت الله العظمی آقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح .ا.ع)}اینکه دشمنان با توجه به ناکامی های خود چه در جنگ گرم و امروز خصوصا در جبهه جنگ نرم و انتشار اخبار دروغین در کشور و سطح جهانی بخواهند حرکتهایی به مراتب دشوارتر و فتنه انگیزانه تر از سابق(زمانی اسلامیت بدون روحانی و امروز روحانیت بدون اسلام}بدین معنی که فتنه اخیر از قم بر میخیزد و اینبار برخلاف گذشته که فتنه گران را افراد اباش و لاابالی و خلاف کاران سابقه دار حامی و تشکیل دهنده و صحنه گردان ان فتنه به شمار می رفتند ولی دشمن بعد از ناکامی های خود در فتنه های گذشته خصوصا فتنه 88 که ضربه کاری بر بدنه فتنه 88 وارد شد اینبار شناسایی و تمیز فتنه گران به دلیل عوض شدن چهره آنها توسط کدخدای فتنه گر در لباس افرادی شاخص و به ظاهر با شخصیت و لباس روحانیت }اینبار پا به عرصه مبارزه نهاده است و باید بگوییم سر پیکان این جماعت فاسد و خائن مقام عظمای ولایت حضرت آقا (س)و تخریب چهره ولد صالح ایشان خصوصا ایت الله آقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح ا ع)می باشد و باید گفت در این زمینه هزینه های بسیار و نیروهایی به مراتب فاسد تر ولی موجه منظر به میدان فرستاده تا به تخریب بدنه تشیع و امامت و ولد صالح ایشان ضربه ای سخت وارد کند لذا اینجانب کیوان گیتی نژاد سرباز نایب ولی عصر ارواحنا لک فدایه و شاگرد مکتب ولد خلف حضرت یعنی ایت الله اقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح . ا.ع)بر این دیدم که به مبارزه با این جبهه را با دفاع از خاندان ولایت و امامت و با همراهی و همیاری شما سربازان وفادار خاندان ولایت و امامت به شکلی جدی در پیش گیرم و در این راه اگر شهید شوم بی شک در ره ولایت بوده و این شهادت را اوج معرفت و لیاقت خویش بر می شمارم والصل الله علی محمد و ال محمد
یهودیت پایان کفر و شیطنت شیاطین است در عهد قدیم و عهد جدید که با چهره اَی ننگین و سیاه جوامع بشری را آلوده کفر و ظلم خود نموده اند.روزگاری که حضرت موسی ع قوم بنی اسرائیل را نفرین کرد بخوبی می دانست این قوم به جایی میروند که دوباره گوساله اَی سامری را تزئین و تجلیل می کنند و برای خشنودی آن جوامع بشری و جهان موحد را نابود و مسموم می کنند.عده اَی که بانیان این قربانگاه هستند به خوبی میدانند ادامه تاریخ پاسخی است به جهل و ستمی که روزگاری قوم بنی اسرائیل بانی و مسبب آن بود.امروز به لطف الله و به پیام حیدر و حیدرثانی او شاهد خواهیم بود حیدریان در صف جهاد با ابلیس پیشاهنگ سپاه عدل و انسانیت خواهند بود و راوی آن سردار تنهایی حیدری به نگارش در خواهد آورد آنچه از خود گذشتگی و ایثار و رشادت فرزندان حیدر خواهد بود گویی او این صحنه سرخ را در رؤیای صادقه یکبار از نظر گذرانید و یورش خوکان وحشی به سپاه حیدر را که درقله کوه سرخ ایستاده و نظاره گر مقاومت و جدال شر و حق از سپاه حیدری بود او سالار دشت بیت المقدس است او رهبر جهان حیدری و پیرو ولایت است او منصوب ناجی حضرت مهدی قائم عج می باشد او سرباز ذوالفقار امیرالمومنین علی ع است او بر جهان موحد و با ایمان و حیدری طریق ولایت دارد او بر قلب میلیونها آزاده و حق خواه و حیدری استشهادی و ولایی حکومت عاشقانه و موحدانه برقرار کرده است او حکم الله است بر مظلومین و ستمدیدگان او نائب منجی عالم بشریت مهدی موعود عج است او سالار جهاد مقدس است او ناجی منجی عالم مهدی موعود عج است او المدار سپاهیست که به اشاره خود روزگاری تمیز و انتخابش نمود او رهبر حیدریونیست که یاران بقیه الله العظم خواهند بود در روز موعود او المدار این سپاهیست که بر قدس روزی غالب می شود صهیونیست و شرک را از زمین بر می کند و به یاری حیدر ثانی جهان فارغ از صهیونیسم را بنا می نهد آری من راوی این جدال حق و ناحق شر و انسانیت ابلیس و توحید خواهم بود و آنچه را دیدم چو حال بازگو خواهم کرد تا تاریخ گواهی دهد رشادت حیدریان سپاه حیدر را شهادت دهم آنچه را که در رؤیای صادقه یکبار از نظر گذرانده ام من دیده ام نصرت سپاه حیدر را بر ابلیس هرچند خود جزء یک کاتب نداشتم لیاقت دیگر بر پیکره ام من آن روز را دیدم که پرچم حیدر به استحضار در می آید در روز موعود سپاه حیدر میزند بر قلب جمع ابلیسان صهیونیست جهان خوار در هیبت یک خوک نه سپاهی خوکان سیه چرده بر روی شن های سرخ میدوند به سوی سپاهیان حیدرزمان امام مطلق سید علی س در حالی که او از شدت نیایش خونین شده است زانوان او و از بالای قله نظاره می کند رشادت فرزندان حیدری خود در آخر آنچه می ماند پرچم ولایت و حیدر است که بر اوج قله می درخشد و خوکانند که در خاک سرخ مدفون شده اند از نظر سردار تنهایی می گذرند من آنچه باید می نوشتم در بیرق حیدر نوشتم و آنچه می باید حفظ شود میراث حیدر است که بر یوق دشمنان به استحزاز در می آید روزی بیت المقدس منور خواهد شد به قدوم حیدر و حیدرثانی حیدریان و ولاییون و بسیجیان آن روز روز موعود است آن رودرو. قلبه خیر بر شر عالم یعنی صهیونیست جهانی است ما باید در این راه ادامه روی طریق حیدرباشیم حیدری که فرمود اسرائیل بیست و پنج سال آینده که اکنون دوسال آن گذشته را نخواهد دید و این نه یک رویا بلکه یک وعده صادقه از سوی انسان و رهبری صادق و امین و شجاع و بصیر و کریم و مطلق و والا ست که سخنش نشسته بر بیرق حقانیت و عدالت که هدایت می کند جهان آزاده و سلیم و با ایمان و بصیر به آنچه می نامند به قیام آخر الزمان و ظهور منجی عالم بشریت مهدی مصطفی عجل الله تعالی فرج و الشریف
حیدریم حیدری در پی حیدر است لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
رئیس من کیوانم حیدری ذولیمین یسارا هویدا ذولیمین استشهادی سرباز تنهایی حضرت آقا ولی الله حی و مطلق حضرت عبد عابد و ثمره شجره طیبه اهل بیت ولایت و امامت حضرت ابالمصطفی حاج سید علی حسینی خامنه ای س و اولاد صالح و باصر و سید و شریفش که حیدرثانی آنکه چون ید راست ما در بیعت حضرت آقا سید علی س تا ابد مانده و می ماند آنجا که قرار و نیت و افتخار و لیاقت بیعت با حیدرثانی او حضرت آقام سید مجتبی حسینی خامنه ای که آقا سید مجتبی به عنوان ادامه ثمره شجره طیبه اهل بیت ع همچو طریقت برادران و خواهران از جمله ثمرات این شجره تابناک اما به طریقت اجداد معصوم اش که از میان همه اولاد هایی که از شیره و کوثر ام ابیها به عنوان عصاره وجودی و انسانی خودکه خداوند فرمود جهان را خلق نکردم و بر عالم تعظیم بر انسان را لازم نشمردم او را اشرف مخلوقات لقب ندادم مگر به حکم و به آنچه در وجود اهل بیت ع و آخرین پیامبر اولی العطم خویش که پیش از خلقت جهان آنها کسانی بود که چه معصوم و چه ز گزیده آنها لذا امروز احساس می کنم به عنوان صاحب و موسس مکتب حیدری و مقرب ساختن آئین ذولیمینی که چون ید راست ما در مشغولیت بیعت با حضرت آقا س تا ابد است ما اگر لایق بیعت با سلاله مبارک و حارث دین قرآن و شرف بشریت و حفظ حرمت و جایگاه انسانی او و در قیامی که در صحرای احمر آخرالزمان زیر سایه ولی حی سید علی س و زیر علم آقا سید مجتبی د ظ ع به عنوان علمدار این سپاه و مکتب مقدس که بی شک آنجا که این ثمره تنومند ولایت زمانی که نوبت به ثمرات آن که ریشه آن رسول الله و ساقه مستحکم آن امیرالمؤمنین علی ع و شاخه های اصلی آن پنج تن آل ابا و ۱۲ معصوم شاخه تنیده در هم او در طول تاریخ و امروز که در موعد ظهور و عیان شدن وجود حضرت قائم رسیدیم و از آنجایی که تاریخ و پیامبران اللهی از نوح ابراهیم اسماعیل تا موسی و عیسی و حتی شیاطین عالم و قوم های ذلیل شده پیرو جنیان کافر و شیطان رجیم که سامری با گاو خود و امروز ادامه اش هالیوود به عنوان آدام مسیری از جهل و فریب که حضرت علی عین عمارش سردادند ام وز و زمانی که وعده اللهی در وجود حضرت آقا و اولاد صالح و باصرش بالاخص حالا که ابلیس در سال ۸۸ احساس خطر از وقوع تاریخ طبق وعده اللهی و وحشت ابلیس و ابلیس زادگان می رفت که وجود و ادامه مسیر نابودی ابلیس و قوم بنیاسرائیل و کفرجهانی و استکبار آمریکا و انگلیس به عنوان مقر ابلیس و ابلیس فرمانروایان در طریقتحیفا و جادوگران که یک خود فروخته مزدور و بی صفت ماند ابوموسی اشعری را برای ایجاد و احقاق خواسته ننگین خود که پایان دادن به ادامه مسیر تاریخ طبق وعده اللهی که سید خراسانی و انقلاب اسلامی که بعد از خلافت امیرالمؤمنین علی ع دومین حکومت و خلافت که به رهبری و نمایندگی امام ره برای انسجام و از انچا که ایشان در ابتدای انقلاب به عنوان رهبری که در آن تاریخ به دلیل سابقه انقلابی و مبارزاتی این رهبر مرحوم ملت های آزاده و مسلمان ولایت و امامت را به صاحب حقیقی و برگزیده ای که وظیفه و طریقت آخر الزمانی حضرت اش و نائب او که برای پایان دادن به حکومت جور و قوم معدوم و خبیس و نجست بنی اسرائیل که از بین بردن خوف ظهور منجی پیش از اعلام مدینه فاضله به لطف استقامت و رشد نظامی و سیاسی و قدرتمند شدن جهان اسلام و ملت های آزادیخواه و مبارز زیر هر بیرقی و دینی و مذهبی همچنان فوج و فوج به سپاهیان حضرت ولی الله حی امام مطلق سید علی حسینی خامنه ای س می پیوندند که مدافعین حرم که از هر نژاد و دین و رسم آزادگی برای نابودی استکبار و صهیونیست و مسلمان نماهایی که حکم خوارج امروز و دیروز را دارند و ساید مسلکهای منافق و استکباری و مزدور صهیونیستی مثل گنابادی منافقین و آقازاده ها و مسئولین بی صفت داخلی که چرا حضرت آقا از حکومت دست ایشان را کوتاه نمی کند مگر آیسان ولی خدا و برگزیده ایشان برای نیابت و آماده سازی آنچه به ظهور منجی عالم شناخته میشود که به حکم و لطف و اعلام جهاد ولی الله امام مطلق خامنهای و قدرت جهان اسلام و آزادیخواه نمونه نابودی غریبی که حضرت ۲۵ سال آینده را به عنوان نابودی کامل صهیونیست جهانی چون وعده سردار سلیمانی که نابودی خوارج تکفیری را اعلام داشتند یعنیجهان برای ظهور منجی و اعلام حکومت لطف و مدینه فاضله به لطف نابودی کفر جهانی و صهیونیست جهانی و عیادی کفر آماده اعلام حلول مدینه فاضله خواهد بود که صحرای احمر گوشه ای از مظلومیت سربازان قادری است که در برابر خوکهای صهیونیستی و کفر جهانی از هر قوم و ملیت زیر لوای ابلیس و زیر علم علمدار صحرای احمر حضرت آقا سید مجتبی که در سال ۹۸ برای اینکه مسیر تاریخ ظهور منجی را از سر ابلیس کوتاه کنند چون پیامبر بنی اسرائیل که فرعون به خیال کشتن وب حمله کرد اما رودخانه او را درآغوش نیل به خانه فرعون برد تا بزرگ شود و پیامبر اولی العظمی شو. اینجا نیز کفار و به ره آورد ابوموسی اشعری خود کروبی به خیال با آقازاده لقب دادن آقا مجتبی بتوانند از لسان ولی الله حی خیال خود را از ادامه مسیر تاریخ و برخلاف کتب مقدس و حتی شیاطین که بهتر از ما بر این بلای آسمانی خود و بر ما آن گوهر تابنده و مولود جنتی ما می باشند حضرت آقا با درایت این نقشه را نقش برآب و بخ شکل تلویحی وجود ایشان و ولایت ایشان را چون رسم و طریق اجداد ولایت خود که معصوم بودند و از میان همه اولاد خویش که با عصاره فاطمه اطهر ع آن لیاقت جانشینی پدر ولی خود را داشتند ولی هر یک برای یک طریقت و معارفی در جهان که امروز ثمره این جنت و فداکاری همین خاندان ولایت و امامت در آخر الزمان برای نابودی کفر جهانی شاهدش هستیم و چرا اگر حضرت آقا س ولی الله هستند چکونه افراد ظالم را از درون نظام وحکومت اخراج نمی کند و بساط ظلم و کفر ایشان را در زیر پرچم ولایت و زیر مال بیت المال و همچنین قدرت داخلی و خارجی همچنان با مردم ظلک پی کند و آقا هم آنها را در ظاهر بخ حال خود رها کرده اول اینکه همه این مسئولین را خود مردم از طریق نمایندگانشان در مجلس برگزیده اند و دوم اینکه مگر امیر المومنین علی ع امام معصوم و ساقه تنومند امامت و جانشینی پیامبر خدا و علومی که جهان از قدیم و جدید آینده حتی شهادت فرزندانش و عاشورا و کسانی که ایشان را شهید می کنند و همه همه پس چرا شمر و یزید و همه قاتلین شهدای صحرای کربلا را با اینکه عده ای چون ر که در زندان از حصرت علی ع درخواست عفو داشت و حضرت رفت ولی با ضمانت کسی که شهید و شهادتش توسط او بود در خواست عفو گذشت او را داشت و آنجا که قاتلین امام حسن و حسین که همسر امام حسن دختر وی و پسرش در سپاه یزید جز قاتلین فرزندانش می بودند به دلیل آنکه اگر او را از فرمانده ای عزل می کرد در آن جنگ که قومش مسئولینی مجم در دفاع از خطی که از پشت سپاه حضرت را در صورت رفتن به زیر در می آورند حضرت بخاطر سیاست و علوم سیاسی و حکومت داری پرچم اش را بر بام وی قرار داد در حالی که به آینده آن عالم بود آری رئیس عزیز امروز به لطف خودا شرایط شهادت برای ما در واپسین لحظات نابودی کامل ابلیس و عیادی ستمگر و فاسد و ذلیل آن چ ن قوم ذلیل بنی اسرائیل فراهم و آماده است و با یک دستور شما امید شهادت من به آن طریقت که دوست دارم با کشتن این قدم ذلیل به اوج مقام یک حیدری به عنوان موسس مکتب حیدری که انشا الله با خون من به لطف پذیرش شما این مکتب تازه تاسیس نیاز معنویت یعنی شهادت موسس آن ف اهم و انشالله مکتب حیدری با تغییر نام به سپاه حیدری جر مهم ترین نفش ها در این روزهای واپسین که با درایت حضرتاقا به عنوان ولی الله جی غیر معصوم اما صالح ورباصر که ۲۵ سال آینده را در وعده صادق و فرار و ذلت مشاهده کردیم که خ د حضرت آقا فرمودند ما برایشان گفتیم ۲۶ سال آینده نابود میشوند ولی حالا که برای نابودی و ذلت خواری اینقدر تعجیل دارند خوب بی پذیرایی راهی مقبره نمی کنیم البته این روایت با ذره ای ذوق فردی در بیانش بیان گردید حالا فرمانده من مانده ام با دنیایی گناه و ذلت و خواری بی آبرویی به دلایلی چند ظالم و ستمگر مرا مورد ظلم قرار دادند حالا بگذریم این مال من است خودم حل اش می کنم و دوستانی دارم که خدا از شهادت من فیضس هم برای ایشان تقسیم کند اگرمرا بپذیری در این جهاد والله شفیع ات میشم و قول می دهم وجود ذلیل و گناهکارم را سریع به نوعی که در جالی که در صحرای احمر زیر خمپاره ای ۱۲۵ میلی تکه هایم از قیمه ریز تر شده است و خاک وجودم را با لایه ای نازک در بر گرفته است حتی بهشت زهرا را اشغال نکنم و وجودم موجب ننگ آنها به دلیل گناهانی که انجام دادم و ظلمی که بر من شد و همین باعث شد عده ای من را انسان بدی خطاب کنند البته درست گفتند اما نه به آن اندازه و غلب و اینکه من مجنون و در پی لیلی ام هستم و نیازی به حضورشان نیست چون لیلی و شیرین من در سر و قلب ام هستند و بیشتر از همسر و اولاد حضرتشان آنها را دارم. از وجود شان از کنار بودنشان لذت می برم دلیلی مهم که برای شهادت راهی میشوم این است که به لطف شهادتم شفیع ایشان از مت بی لیاقت که آنها را پدر و برادر و خواهران و خانواده ام می دانم و این شد که مکتب حیدری یا مدافعین خاندان ولایت امامت حضرت آقا سید علی و اولاد ایشان و اولاد اولاد اولاد ایشان تا زمانی که خداوند خداوندی و عالمی وجود دارد چون بیعتی که گفته شد برای یک حیدری به قولی برزخ حیدری شون از این دنیا آغاز و با شهادت تازه سیر سربازی آغاز میشود و در جهانهای دیگر به لطف رهایی از جسم گنهکار می توانیم آنقدر نزدیک باشیم که ه. جا نیاز یک شهید و فدا شدن برای خاندان خامنه ای س لازم شود حیدریان به بیعت تاریخی خود عمل کنند لذا اخوی اول که گفتم قراره در این دنیا طوری شهید سوم که ابتدا به دلیل قیمه قیمه شدن اونهم در خاک اسرائیل عملا مزاحم و بچه ها را برای کشیدنم به عقب جنازه ام البته به زحمت و خطر نمی اندازم دوم ابتدای ساکن تا نابودی کامل اسرائیل و پیدا شدن استخوانهای پوسیده ام آنقدر حرف و کرکری می خوانم در خاک ابلیس ظالم صهیونیستی که جنازه های کفاری که کنار مت کشیده اند به خواب عزیزانشان بروند و بگویند ما حاضریم مدت تبعیدیان به جهنم تا ابد شود ولی جنازه این کیوان به وطن اش برده شود و قادر نشوند چون از پوسیده و خاک من درختی به نام درخت مقاومت می روید که فلسطینی ها و یاران مل را به ایشان یک جسارتی آفر ن می دهد که مثل بنده مفقود الاثر را گزیدند و شما یا آنم فرمانده ام را به دلیل اینکه گنهکار بودم و حق ام زائل شده بود اما ثابت اش نتوانستن بکنم ولی نام بد از خود عمل بد ننگین تر است بنابرین داداش می بینی نه سربازی نه شهیدم برای هیچ کس مشکل و زتی ندارد شاید روزی موجبی سری مزایا هم بشود لذا التماس ات می دهم و به کسی قسم ات می دم که تا امروز به هر که قسم اش به وجود معصوم اش دادم بنده را به چیر هم حساب نکرد ولی احساس می کنم مخ شما رو زدم انشاالله اگر شما را به گوشواره های کشیده شده از گوش خواهرم حضرت رقیه قسم ات دهم که مرا برای شهادت و جهاد عازم سرزمین های اشغالی کنی اول تا دلت بخواهد صهیونیست به درک واصل می کنم دوم اینکه به لطف شهادتم برای اکوسیستم اسرائیل یک تیمارستان به درک واصل شده ها به لطف تکه تکه های قیمه ای من با آن حال و احوال ه گفتم برای اسرائیل ایجاد کنم دوم شفیع شما و خان اده ام بشم حالا میل خودتون یا مب فرستیم یا هر روز اینقدر می نویسم که البته برای شما ه فرمانده آید با سربازان به درو واصل شده صهیونیستی که از روی نجاست به تفاوت اینکه شما از پی گل مریم بودن و بوی یاس متبرک برای فرمانده جمعس سرباز که می روند جهان را آماده ظهور منجی عالم بشریت کنند ببین فکر کن فرمانده هر روز اینقدر حرف بزنم چه میشود پس به گوشوارههای خونی خواهرم که گفتم راهیم کن و مرا بپذیر خیلی رئیس ضمنا بنده پاچه خوار خوبی هم هستم که می توانید پیش از شهادت کلی از این صفت بنده سود فرماندهی و جنگی هم ببرید ولی بدیم اینه که خیلی سگ جونم و این باعث میشه فکر کنید باید مدت طولانی مرا تحمل کنید ولی داداش به شما قول می دهم که شهادنم با توجه به خوابهایم سریع انفاق می افتد و باید هم عملا سریع باشد چون تا آخرالزمان مدعودی یعنی ثانیه شمار نابودی اسرائیل و کفر جهانی امروز به لطف شما و خضرت آقا به چوب خط پایانش رسیده و اگر آرزوی مکتب حیدری و شهرت اش را می طلبم باید یک مسئله عقیدتی سیاسی که الان غریب به ۲۰ سال است که به عنوان فرمانده یک پایگاه بسیج در تهران برگزیده شده ام و اما شکلی هست و عملا نبودیم حالا بزار شهید شکم جنازه ام هم که به درد نمی خورد لا آقا روحم از لحاظ تبلیغاتی به یک درد بخواد رئیس می پذیری انشا الله منتظرتم ضمنا کیوان گیتی نژاد را در گوگل سرچ کنید می بینید این بنده بی لیاقت کم خدمت کرد و خیلی ناچیز و زیر پا افتاده و اخرها که به غیر نجست همه چی کردنش بزار با افتخار شهید بشوم و بمیرم و شما همان فردی هستیدکه نیمه گمشده من را می آورید و ما را در آغوش هم به زیارت خداوند می فرستید فراموش نکنید خواهرم و گوشواره هاش لااقل بگویید شما مثل بافی نبودید که اصلا هیچی و به هیچی یا حق شعار مکتب حیدری را برای ختم بیان می آورم انشاالله نام حیدر مشکل گشای این بی لیاقت که سرنوشت چرخید و گردش اش اخریناثبان وفاداری و نمره قبولی من برای سفر از برزخ را ایجاد کزد قول می دهم مایع ننگ نباشم و افتخار بچه ها باشم حیدربم حیدری حیدریه در پی حیدر است لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار کیوان گیتی نژاد حیدری ذولیمین هویدا استشهادی سردار تنهایی و امروز لقب مجنون بودنم را به عنوان یک تخصصی که بودم اما مکتوب نشده بود به یمن افتخار سرباز شدنم می نویسم و اینکه من در خضوث جنگ شهری اطلاعات زیادی دارم و همچنین در عملیاتهای ذهنی از کودکی تا امروز استراتژیهای خوبی داشته ام که بپذیرید شاهدش می شوید فرمانده حیدریم
ام علیک یا اهل بیت النبوه و موعظه الرساله و مختلف ملائکه و محبت الرحیم و معدن لرحمه و خزان العلم و منته الحلم و اصول الکرم و قادت الامم و الاولیاء النعم و الناصر الابرار و دعائم الاخیار و ثلالت النبیین و السفت المرسلین و عترت الخیرت الرب العالمین و الرحمت الله و برکاته با درود و سلام به وحود پربرکت ولی حی الامام المطلق الامام مصلح العبد عابد الامین البصیر السلیم و الرئوف السید الشریف الابا المصطفی آیت الله العظمی النائب حی و حیدرحی و قدیر آنحضرت آقا الحاج سید علی حسینی خامنه ای س و ثلالگان الصالح و الناصر حضرت حیدر حی او بالاخص حیدرثانی الذولیمین المکرم آیت الله العظمی السید و شریف آقا سید مجتبی حسینی خامنه آب که وجود پر مهر و عزیز و صالح و باصرش در کنار فضل فیض از وجود پدر فرزانه و مرجع صالح و ولی الله حی و قدیم حضرت حیدرحی اش آقام سید علی س به فضل سلالگی و شاگردی از محضر پد فیض و برکات پدر و همچنین از پی کسب فضل و بصارت و کسب علم و تدبیر و مکاشفه و عرفان و فلسفه علوم دینی اسلامی و ادیان و فصول جاریه و کسب طبقات عالیه فضل و کرامت و علوم قدیم و جدید از هر فصل و از هر طبقه و از هر جایگاه به همراه سالها کسب طریقت و عمل به علوم دینی و شرعی و سیاسی و درس خارج فصل فقه اصول و تدریس و فضل فشانی به حضور شاگردانی عالی قدر و کسب معرفت شناس که امروز بر پایه تکلیف و شرعی و انقلابی و سیاسی که گرچه به سفارش استاد منع از تبلیغ و اعلام مظلومیت و بیان علم و معرفت و جایگاه علمی و فقهی و سیاست اقتدا و بشارت علنی از پی استاد خویش حتی افرادی که در جهل مطلق و در غیبت و یک جانبه قضاوت کردن راجع به این ابر مرد فقید و وارسته و یگانه اولادی از میان اولاد باصر و فرهیخته حضرت آقام سید علی س که هر کدام در طبقات علم و اصول و فقه و سیاست بدون دورویی و زیاده گویی و از منظر شاگردی که اگر تمام عمر بلکه قسمت مدیدی از عمر خویش را افتخار شاگردی و تحقیق و ژرف اندیشی و غوطه در زندگی این خاندان گریم و کرینه از پدر نائب آنحضرت قائم آل احمد الامام غایب مهدی مصطفی عج تا فرزند بزرگ و فرهیخته و باصر و یگانه استادی که از فضل پدر آکنده از تقوی و مهر و بزرگواری در عهدی که اگر کسی به واسطه پدر در حد یک آبدارچی یک نهاد دولتی گوش خلق را از محنت و توجه روزگار به مقام پدر و جایگاه فرزند و آقازاده گی خود کر و کور از تقدیر و پز دادن می کند این یگانه استاد علوم قدیم و امروز از فقه و درس خارج و علوم دانشگاهی تحقیقی و شرعی و دینی و حوزوی همچو یک طلبه اما طلبه ای که نه به قدر و جایگاه فضل پدری بلکه از حدت علم و دانش و فرهیخته ای جامعه ای از روحانیان مبارز. و سلیم و دانشمند آرزوی شاگردی و تلمذی مکتب عالی و فیض مطلق از جوار و هم صحبتی کسب علم از محضر عالی او را دارند و به واقع و به دور از تدریس و ریا و گنده گویی و فریب که با حضوری در جنب کلاس درس ایشان در یکی از کلاسهای ایشان و از کنار انبوه فقیهان و دانشجویانی از فضل و از جایگاه استادی و علمی تا از نقش و حتی از اینکه استاد زیباتر از یوسف و فرهیخته از یوسف گویم والله ریا نکرده ام نمی دانند که استادشان فرزند بزرگ امام مطلق و رهبر و ولی الله جاوید و یگانه ونائب حضرت قائم آل محمد سید علی س بوده و اول شک می کنید به اینکه به واقع یا به ریا و یا به تدریس و دروغ بیان شده از سوی شاگرد ایشان است ولی با غوطه در مسائل و بررسی مسیر این نادانی از حکمتی که باعث شده علم و فرهیخته گی و شایستگی استاد باعث این جهل به خاندان و سابقه خاندانی این استاد بازیافت است که وقتی پای کسب فیض و در کلاس استاد اش آقا سید مصطفی د ظ ع یا بهتر گویم استاد فرهیخته خود و شما آقا سید مصطفی خامنه ای د ظ ع می نشینید می فهمید این بیان جهل از نسبت فرزندی و پدری استاد این شاگردان جاهل از سابقه خاندانی استاد بی راه نیست چرا اینقدر فضل و بصیرت و افتادگی و صفا در وجود پربرکت و عالم استاد وجود دارد که بیان آن به درازا می کشد و ذهن را مشغول این فرهیخته گی می دارد که دیگر همین که بتوانی ترمذی استاد را بدون اینکه فرصت برای فکر کردن این مطلب که استاد کیست و فرزند کیست امروز پای درس چخ استادی نشسته ای آنقدر فضل و بصارت و زیبایی و حلوت و تسفیر تعالی در کلاسش اش وجود دارد که دیگر فکری به ادامه ترتیب و سوال جای استاد را باقی نمی گذارد و این مختص به وجود نازنین فرزند تعالی استاد نمی شود و فرزندان دگر ولی خدا و رهبر فرزانه جاوید و ماندنی در ذهن بشریت تا روز قیامت حضرت آقام سید علی حسینی خامنه ای س چه از وجود فرهیخته استاد و فرزند والای ایشان آقا سید مصطفی د ظ ع و چه آن استاد مسلم دینی و فرهیخته علمی فضلی و سیاسی و عرفان و فلسفه و سایر علوم نقلی و نقدی و عرفانی و سیاسی گرفته تا اینکه جای مهر روی پیشانی مبترک حضرت ذولیمین آقا سید مجتبی که یگانه سردار انقلاب و ولی الله که کسی بر این منکر نیست که سردار دلها و ولی الله حی آقا حاج قاسم سلیمانی جاوید شهید راستگو و بی ریا و غلو و دورویی و استغفرالله ظلم دوستی و گرایی بر پیشانی مبارک آقا سید مجتبی آن ذولیمین یگانه فرزند دوم حضرت آقا س که جای بوسه بسیاری از سرداران و راستگویان سیاسی و دینی و انقلابی است که از میان دنیایی سخن و فلسفه و تقوا بصارت وجود حضرت ذولیمین حیدرثانی او که بیانگر بزرگی و مرتبت سیاسی و دینی و اللهی این استاد جاوید است که مرا از میان میلیاردها مردم جهان امروز افتخار شاگردی حضرت اش و آشنایی با وجودش و خارج شدن از عهد خود برای عدم تبلیغ و حتی جایی که استاد و مراد من که از کیمیای او شربت شاگردی نوشیدم و برعکس همه کسانی که آقازاده یا فردی سیاسی و عالم باشند که راه به درس و هم صحبتی با استاد رسیده باشند فردی هستم از خاندانی کاملا به دور از سیاست و حتی ناآگاه و حتی و حتی که البته پدر والای من به عنوان یک مهندس کع در زمان چنگ تحمیلی و در زمان بمباران پالایشگاه تهران افتخار اورحال و دوباره راهداری پالایشگاه تهران برای جلوگیری از مشقت و سختی مردم تهران و کشور از عدم کار کردن پالایشگاه را چندین بار در کارنامه و در احد کنونی که آمریکا و جهان تحریم های ظالمانه ای را بر ما روا داشته اند ایشان در نقش یک عالم و مهندسی انقلابی و آشنا به علوم مهندسی اقلام تحریمی صنعت نفت ما را در کارگاهی کوچک و استیجاری که تمام سرمایه دوران خدمت ۳۰ ساله ایشان در نقش مهندسی از شرکت نفت کشورمان هست در آنجا نیازهای صنعت نفت کشور را بر طرف و این درکنار افتخارهای ایشان و خانواده ام مرا تسکین و شکیبایی است برای آنکه به زندگی و به شاگردی خود افتخار کنم و این شایستگی تلمذ مکتب اسناد را به جان نوید و تبریک بگویم که استادم فرمود اگر دیدید در جمعی اقدام به تمجیدهای از پی هر مطلب و موضوع یا هتاکی و بی احترامی ها و نسبت های ناروایی نسیت به من و باقیات و صالحان من بیان میشود نیازی نیست به که به دفاع از من و بیان موضوعاتی کنید که شاید موجب ناراحتی و حتی اظهارنظرهای و یا تهمتهایی که بر نسبت می دهند شود آنجایی که ملت ما در هر حالتی ناراحت از وضعیت اقتصادی و جهل نسبت به آینده این سرزمین و افتخارات و طبقات پیشرفت علمی و سیاسی و آن افتخار پاسپورت ایرانی که آقای روحانی وعده اش داد ولی ولی الله حی حیدر حی یسارا آقام سید علی س با پاسخ کوبنده به لاشخورها صهیونیستی و مدافعان ابلیس زاده جامی عالم امروز برآمده از گاو سامری بنی اسرائیل به حرمت شکنی سفارت والایمان ور سوریه نمود و کرد آن پاسخ جانانه و بیان آن سطح از اقتدار و صلابت سیاسی و انقلابی و اللهی وی که ثمره ای جاوید است شجره طیبه اهل بیت النبوه و الامام شجره ای که با ریشه رسول الله و با کوثر فاطمه فرزند رسول خدا و ساقه مستحکم ولایت حیدر کرار امید المومنین علی علیه السلام و پنج تن آل ابا و الامامان معصوم دوازده معصوم که امروز ثمره آن یعنی ابالمصطفی ولی الله از خون اهل بین النبوه با سلامت اولیا خدا و با آن وراثت و شجاعت غریزی که از وجود خاندان پربرکت اش تا امروز در جریان بود و تکلیف و وضع امروز جاوید وعدهای بود که خداوند به آبروی این خاندان فرهیخته از ابتدا تا به امروز در رگ خاندانی قرار داد که خداوند تعالی انسان را اشرف مخلوقات ناامید و تعظیم تمامی مخلوقات عالم را در برابر انسان که از میان آنها شمرها و نمودها و معاویه ها و بنی اسرائیل و آمریکا و صهیونیست و جمعی شیطان پرست که تقدیر و جایگاه ازلی کردگار و بنیان و اولیا اش و مردم مظلوم جهان را به خون کشیدند و مکر و حیله در انداختند و جهانی که امروز و در آخر الزمان ۳۱۳ نفر لایق کنار مهدی صاحب الزمان میشوند و از وضع موجود فکر می کنید چند نفر این وعده صادقه الله تبارک و تعالی را بر ظهور منجی عالم بشریت مهدی مصطفی عج باور و انتظارش. ا می کشند درو این واقعیت که بشری که لایق تعظیم کل خلایق و نام اشرف مخلوقات شد و است بی شک در گرو وجود مبارک و مبارزانی ست که جهان را و وجود الله تبارک و تعالی را به تحسین و شوق و نام گذاری اشرف مخلوقات بر وی و تعظیم عالم بر وجودش واداشت و آن هم وجود نازنین دوازده معصوم عج و فاطمه اطهر و خاندان مبارک و متعالی و ثمرات پرفیض تن که امروز امام مطلق ولی الله حی و رهبر آزادیخواهان و آزادی طلبان و مسلمانان یهودیان خداپرست امید بسته به ظهور منجی بر خلاف صهیونیست جهانی امروز که بندگی شیطان و ابلیس را بر وجود اهل بیت و خداوند قهار ترجیح دادند و نماد ابلیس و آن گاو سامری را به خون هزارن مظلوم و کودک و زن مظلوم در طلوع و ورود خداوندگار قربانی ابلیس نمودند آری در این جهان و با این وضعیت مسیحیان و بودایی و زرتشتی با هر دین و مرتبت دینی و سیاسی در هر کجای عالم و نوع زندگی امرار معاش در ناز نعمت تا فقر و تهی دستی ظلم و مستضعفین حتی فراتر از بشریت میان سایر خلایق که جنیان بیعت کرده با حیدر کرار در صحرای کربلا به دفاع از ولی الله حی آن زمان فرزند نسبی حضرت حیدر کرار توسط شمر و یزید و خوارج و طالبان و سفاکان و گمراهان آن عصر از تاریخ خون مبارک و مطهرش را بر زمین ریختن و رسالت اش و بیان و عاقبت نگرش از آن تاریخ باعث شد جریانی که در غفلت و گمراهی بشر. آن روز نشستند تماشاگران به ظلم و شهادتی که نسیب افتخار نبی و ولی و جن و انس و وجود نازنین الله تبارک تعالی می کردند به آن جایگاه و مقام و آثار خود و یارانش که خوشا بحال حری که افتخار بوسیدن پاهای ولی الله حی و معصوم فصر خود نصیب اش شد و اولین شهید کربلا لایق وجود توبه کارش شد ای یا اهل دنیا حسین را شهید کردند در حالی که جهان در غفلت بود خبر نداشت وجود نازنین ثار الله او که خون خداوند در رگاهایش بود و به جهان آموخت در برابر ظلم و تهمت و ریا و غیبت و تدریس و ریا و ظلم ستمگر و جهل بنی بشر نباید سکوت کرد و منی که هم به قول و به تعهدی که مولایم سید مجتبی فرمودند که نیازی به دفاع و آگاهی به جاهلان و افرادی که از تعریف بیش از حد و چه از جهل ابتدایی تا مطلق تهمت هایی را بر من روا داشته یا میدارند به دلیل دلخوری که به دلیل به نالایق برخی از مسئولین گذشته و امروزی که ولی الله حی سید علی س همچو حیدر کرار امیرالمؤمنین علی ع که به مقتضای زمان و سیاسی آن برهه که خوارج و سیاسیون اطراف معاویه و عمر و عالی غافل قدر و جای مولای امیرالمؤمنین علی ع و چه از باب یارتم و خوارج و گمراهان آن عصر که در جمع دشمنان علی ع برآمدند و حتی جنگ با معاویه و ادامه سیاست ولی الله حی را مغایر با به شهادت رساندن امیرالمؤمنین حیدر کرار شماردند و فریب قرآن سرنیزه بردند و چه آنجا که امیرالمؤمنین به مقتضای سیاست مجبور شد پرچم اش را بر پشتبام کسی قرار دهد که فرزندانش در صف قاتلان اولاد و الامامان معصوم بعد خویش حضرت شهیدان شدند شاید بگویید این چه سیاستی است که ولی خدا را که به علم حال گذشته و آینده به موجب طبقات بندگی و ولایی و عرفانی آنجا که امیرالمؤمنین برای پیامبر اولی العظم عالم محمد مصطفی کلیدر آسمان هفتم جایی که پرهای فرشته مقبول و اولی المقال کردگار می سوخت اگر جلوتر می رفت و پیامبر آمین و مقامی که اولین موحدی بود و امید المومنین علی ع سرباز و بیعتمداری و خیبر شکن او بود ولی آن لحظه موضوع به قدم شد آنجا که کلیدر آسمان آخر خداوند می بود و این نشان دهنده نفش اولیا و امامان و خاندان ولایت از امام معصوم تا اولی الامر بود که البته سوال جایز است ولی شک در بصیرت ولی الله و پیروی از ولی خدا آنکه خون اهل بیت و رسالت خاندان نبوت و ولایت در رگهایش بود جفایی بود که بشر نسیت به ولی خدا روا داشت و می دارد اینجا هم دوستان امروز فرزند ولی خدا و احدی از علمای وارسته و دینی و شرعی ما که جز عی از ادامه ثمره مبترک شجره نبوت و ولایتی است که نتیجه خون ثارالله ها و اولیا و اجدادی بود که در نهایت با ظهور منجی عالم مهدی مصطفی به برکت خونی که امروز از سوی سرداران جاوید و رستگار ما چون سلیمانی ها و زاهدی ها تهرانی و باکری همت و شیرودی جهان آرا ووو ریخته شد تا این شجره تنومند افتخار هر نبوی و هر ولی آنکه دیروز بر چهره ولی خدا خدا انداخت و امروز او را به بد سیاستی و عدم مبارزه با ستمگر و فاسدان سیتسب محکوم می کنند در حالی که وعده همان مسئولین سفاک امروز چون احمدی نژادها و نالایقانی چون رئیس جمهوری که کلید داشت و می خواست پاسپورت ایرانی را با عزت کند امروز ولی خدا با اتکا به خون سرداران و سربازان باوفای و بیعت مدارش از حیدری بسیجی و سپاهی و ارتشی حزب اللهی کوجه و بازاری اش دست یسارا و ذولیمین دادند با حیدر حی و ثانی اش به حمدالله با زبون کردن اسرائیل و متحدانش به جهان نشان داد که ثارالله جاوید است و امروز ثمره خون اون شجره طیبه به وراثت و به وعده ای که خداوند به وجودشان در زمان خلقت بشر داد به احترام آنان تعظیم بر بشر و اشرف مخلوقات را لایق نام امروز ما داشت و هرچند آن سیب ممنوعه که ارتعاش اش همان دست درازی به این آبروی و آن اشرف مخلوقی که خداوند عاشق آن صفا و مرام و آن دانش و آن جایگاه آن طاعتی که در خلقت این اولیا الله و آن وارثان نبی و نوج و موسی اسمائل ابراهیم و عیسی و محمد آخرین ولی خدا تا حیدر کرار و منجی عالم قرار داد آری به شهادت رساندن آن اولیا و ظلم بر ایشان همان سیب ممنوعه ای بود که بشر با دست درازی به وجود اطهر و لایق و بصیر غیر معصوم ثمرات آن شجره اما وارثان خون سومین ولی خدا گه خلقت جهان را با خون شهیدش چون کوثر مادر سیراب و بال و بلند نمود ارتعاشی که رسید آغاز اش خروج انسان از بهشت نکبتی که قومی چون بنی اسرائیل و فراماسونها و همه ادیان جاهل و ظالم و مستکبر و مستند و ناملایمتی و ظلم فشانی که با هالیوودی که نمایی از گاو بنی اسرائیل سامری به ر و بوی امروزی شد تا آنجا که امروز خون ثارالله زنده قائم مدیرانی که چون سلیمانی و سردار رضایی و شیرودی جهان آرا و آن فرهیخته فرماندهی که سرزمینی که نکبت بنی اسرائیل و سامری در آنجا گوساله ای که هالیوود امروزی شد و ولی الله الغایب ما را گاها در چهره استغفرالله ابلیس فرمانروای خود بر زخ عالمیان می کشد افسوس کم نیست جاهلانه خوارج دیروز فرزندان داخلی امروز آن جاهل آقازاده گانی به فرض آنکه می توانند یگانه فرزندی از وراث آن شجره تابناک که آبروی ه. بشر و انسان دیروز امروز از بدوخلقت بود و هست فرزند آن یگانه اسطوره ولایت و امامت از بدو خلقت بشر که ابرو را به ایرانی در هر کجای عالم به یمن تأدیب شیطان گاو پرستان قرار داد خوشا به انانوه ذولیمینی و یسارایی ایشان اند و فیض و برکت وجود نازنین این خاندان را به خانه های خود می برند در این زمان بود که برخی آن شیطونک ابله و نادان آن شیخ بی لیاقت و فتنه گر ابله که به خیال خود عمروعاص غربی آن دوره از تاریخ به او گفته بودند فرزند ولی الله حی را آقازاده و در زمره آقازادگان فاسد چون ابله جاسوس و خود فروخته خودش که هرچند پدر تالع فرزند و پیشانی اطفال دیروز سفاکان فردا و فرهیختگان و وارثان آینده از بتن ایشان را به جهان عرضه می کند ایشان هم به تصور اینکه لفظ آقازاده رهایی ایشان و همه مزدوران و ستمگران و خوارج آن دوره و زمان میشود که مالک اشترها را بی سلاح و خدایی که با تحمیل این نام آقازاده پی خواست چرخه تاریخ حتی وعده ای که در حیفا و انجیل و ادیان و تواریخ و جادوگران و آینده گران و تاریخ شناسان پیامبران و امامان وعده ظهور و وجود نازنین شان را به اسم و نشانه بیان می کرد و می کند می خواستند سردار و علم دار صحرای احمر را که ولی الله حی سید علی س بر روی قله مجاور بر ریگ سرخ شده به خون شهیدان آن دوره که حیدر ثانی و علمدار آمده بود کار سفاکان و خوکان آسوده را که آمده بودند در برابر تاریخ بایستند و یکبار دگر موسی دیگر را در نیل به امان خدا سپرده شده ای را در شناسند و مانع ظهور منجی اش شوند ولی اینبار ذولیمینی یسارایی گرد علمدار و امیر و حیدر حی خویش که ناظر ایشان بود و ذولیمبنش علمدار و هم سپر در کنار حیدریونش و سپاهی و ارتشبد و بسیجی اش بود آری در این زمان. عرصه بود که ندای صحرای احمر را می خواست این شیطان زاوخ ابلیس پرست مزدور با حیله عمروعاص خود موجب تاریخ و گردش تقدیری کند که تاریخ و ابلیس از لحظه ویت وعده راسخ خدا وحشت تمام بند بند وجود ناکثین و خوارج و ننگین را می لرزاند تا زمانی که کلمه آقازاده ایشان به ثمر می نشست اینگونه جهان را از مسیر و سیر و تاریخ خود تغییرش می ساختند اما چه شد الوعده الله وفا و دیدیم ولی الله حی با یک کلمه پیام تاریخی و آن وعده راسخ نبوی و ولایی که دکلمه بزرگان تاریخ از شمس و فردوسی مولانا و حافظ تا ارسطو هگل و هر جادوگری و هر این گر و حیفا و هر لندن و واشنگتن و هر ترامپ که با کشتن اشترها خیال می کردند وعده الله آن جغد شومی که برای فرزندان ابلیس بیانگر شانس و روکردن سرنوشت باب میانشان میشد جسدشان را پر بال قرار بود می ساخت اما ولی الله حی آن ثمره راسخ و فاضل و باصر و حیدر حی زمان و آن یگانه ولی اللهی که جهان را با انتظار و موعود حقیقی آگاه و هالیوود قهرمان را فرسوده و بی فایده ساخته بود او چه فرمود یک کلام آقا مجتبی آقازاده نیست خود یک آقاست و من نیز استادم مولایم فرزند ولی الله حی و ای راسخ فرزند فرهیخته ای که در کنار برادران فاضل و اهل بیت معصوم که وارثان بر حق پدران نبوی و ولایی شما و آن وعده اللهی آن افتخار خدایی آن وعده موعودداز شجره شما بر جهان خواهد تابید از مصطفی تا مسعود تا میثمی که قهرمان درایت و فرهیخته گی و در کنار سایر برادر آن خود چون برادر ارجمند دیگرش مسعود به فضل پدر در کنار سایر اهل بیت امروزی و قدیم خویش آبروی هر نبی و ولی شدید و آن افتخار عالم باوجود شماهاست که می گردد و امروز در صف آشنایی دادن جهان هستید با فرهنگی که انقلاب اسلامی ایران که وعده گاه موعود یگانه غایب از دید مستکبران و افرادی که هنوز از بصیرت و عرفان و در کل لیاقت دیدار منجی عالم کورند و قادر نیستند آنکه خیلی وقت است در میان ماست و غایب بودنش در ادامه آن است که ما کریم و ما لیاقت سربازیش و انتظار وجودش را نداریم و آنچه خوف از به شهادت رساندن حضرتش توسط آن نالایقانی که خوارج پیرامون ما حتی از بنی اسرائیل نیز خطرناک تر جاهل تر مد و این جهالت ایشان آنها را به عنوان گلوله ای سربی ست که به یقین اگر شرایط ظهور و عیان شدن وجود منجی اش پیش از محیا شدن شرایط ظهور منجی اش میشد بی شک کار دشوار می شد و احتمال شهادتش پیش از انجام رسالتش دور از ذهن نمی گردد و اصل عقلی در برابر اصل قلبی و درونی یعنی نیت در برابر عمل دو شرط اصلی ور هر سیاستی است که مانند آنجا که حیدر کرار در برهه ای لازم شمرد پرچم سپاه اش را بر سر بام کسی قرار دهد که به واقع دشمن اش و دشمن خدا بود ولی در ظارودش و اسم اش باعث اتحاد و در امان ماندن صف سپاهش میشد لذا عالم بودن فقیه و فقید بودن جای خود آگاهی از علم سیاست و علم جنگ و دفاع از میهن خود فضیلتی مرهون به تجربه و لیاقت و بصیرت است که مالک اشتر شهید ما سردار سلیمانی از هر دو بهره می برد یعنی در عین حال که سرباز و فرماندهی لایق در میدان جنگ گرم بود در میدان سیاست و دیپلماسی هم دارای فرهیخته گی های شایان ذکری بود که شاید تا سالیان دراز هر چند سرباز و فرمانده جانشین او سردار قائمی در کنار فرمانده فقید امروزمان که فرماندهی سپاه هوا و فضا و موشکی ما را از ید عرهیخته سردار تهرانی تحویل گرفت فرماندهانی لایق شایسته و درخود اطمینان و شایستگی فراوان اثبات شده که در وعده راسخ همه چیز گویای خفیقت بیان حال من است ولی با همه اینها امروز این شده که رهبر فقید ما سید علی س لا درایت خود آمادگی و صف آرایی و برای رسیدن و درک وجود منجی باید بگویم به فضل تمامی نشانه های ظهور که کمتر از انگشتان دست راست ما مانده زمان ظهورش و امروز سپاه نائب بر حق اش و سیاست درست او در برابر شیاطین تشنه به خون این ملت ووجود ابروهای خلقت و بشریت آرزو میشو ولی خود در ک کرده اند الوعده وفا جایی که خداوند وعده ای را داده و نشانه هایی را برایش ساخته معلوم هرچند تلاش برای ممانعت از وجود قضا و قدر و تغییر آن در جایی که اختیار هست دارای مراتبی ست که خود نیاز به یک کتاب دارد ولی در جایی که رضای خدا و تقدیر اللهی باشد که جایی و لازم به تغییر باشد خداوند ارحم الساجدین است ولی وعده صادق چیزی نیست که فرصتی دوباره به ابلیس برای تغییر سرنوشت سربازان کثیف و منادیان ظلم و گاو پرستی باشد همه اینها گفته شد و در فضل پیام بعدی مل در وبسایت ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی حسینی خامنه ای س و حافظان حریم آیت الله سید مجتبی حسینی خامنه ای د ظ ع و سایر وبسایت ها و وبلاگهایی که این بنده گنهکار امیدوار به پذیرش توبه نزد کردگار می توانید اخبار و ادامه این صحبت که سرنگونی بکد از وجود مبارک خاندان ولایت را دنبال و پیگیری کنید انشالله بتوانم سربازی لایق و شاگردی فرهیخته و توبه کاری بخشوده شده از سوی حق تعالی باشم به عنوان آخرین جمله و اینکه بنده به تعهد خود نسبت به استادم راسخ و پایدار بودم فقط بدیهیان را بیام و نه دفاع و نه به عنوان گردش نظر مستقیم شما دوستان میشوم آنجا گه می گویم حضرت آقام سید علی س درپاسخ آن گوساله پرست مدفون در زیر فتنه و استکبار که گفت آقا سید مجتبی خامنه ای آقازاده است حضرت آقا پاسخ دادند آقا مجتبی د ظ ع آقازاده نیست بلکه خود آقا ست و صدق الله و صدق و صدقو و صلوات علیه اولیا و ولی الله و انبیا و وجود نازنین الله تبارک و تعالی ست صلوات بر محمد و آل محمد کیوان گیتی نژاد حیدری ذولیمین یسارا هویدا استشهادی سردار تنهایی امام مطلق سید علی س و اولاد صالح و اولاد اولاد اولاد صالح اش به همراه همسنگران دگر حیدری سپاهی بسیجی ارتشی حزب اللهی انقلابی کوچه و بازاری که زیر پرچم سبز و سفید و قرمزش به وعده الله و ولی الله حی اش و ادامه طریقت اش از صحرای احمر تا صحرای محشر الحمد الله و رب العالمین
علیرغم ادعای وهابیان وجود و صحت روایات مهدی(عج) از منظر اهل سنت امر قابل انکاری نیست، چرا که راویان احادیث مهدی(عج) از اهلسنت بسیارند. همچنین بسیاری از بزرگانشان بر تواتر و صحت این روایات تصریح کردهاند.
به گزارش مشرق، اعتقاد به ظهور منجی در آخر زمان، به شیعیان اختصاصی ندارد. همه ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی در عین اختلافاتی که در چگونگی این مسأله دارند، در یک نکته مشترکند و آن اینکه در آخر زمان مردی از جانب خداوند خواهد آمد و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد. همه مسلمانان باور دارند که مهدی از نسل پیامبر و از فرزندان حسین علیهماالسلام است، جز اینکه بسیاری از اهلسنت تولد او را در آخر زمان انتظار میکشند. شیعیان با تکیه بر دلایل گوناگون عقلی و نقلی معتقدند که امام مهدی فرزند امام حسن عسکری(ع) است و در سال 250 هجری قمری به دنیا آمده و با اذن و اراده مطلق خداوند تاکنون زنده است و در میان مردم زندگی میکند؛ همچنان که خضر(ع) و مسیح(ع) به نص قرآن کریم زندهاند و در هنگام ظهور، او را یاری خواهند کرد. عمر طولانی او نه تنها با عقل و علم ناسازگار نیست؛ بلکه دلایل قرآنی و روایی مؤید وقوع آن فراوان است.
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علیمه قم در یادداشتی به یکی از شبهاتی که پیرامون تولد و حیات امام مهدی از سوی برخی از اهلسنت مطرح شده است، اشاره کرده و پس از بررسی به نقد آن پرداخته است:
*چکیده شبهه
شیعیان از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت کردهاند حضرت نام امامان شیعه را یک به یک از اولین تا دوازدهمین صریحا ذکر کرده است. همچنین روایاتی را نقل میکنند که پیامبر، نام، کنیه، خصوصیات ظاهری و شخصیتی، غیبت، ظهور و خصوصیات زمان حکومت امام دوازدهمشان را به تفصیل بیان کرده است. اما این روایات، همگی جعلی و ساختگی است. نه در قرآن و نه در سخنان پیامبر(ص) چنین چیزی یافت نمیشود و اهلسنت به هیچکدام از اینها اعتقاد ندارند!
*چکیده نقد
وجود روایات فراوان درباره حضرت مهدی(عج) در مجامع و منابع معتبر حدیثی و روایی اهلسنت نشان از اهمیت بالای این روایات در نزد عالمان اهلسنت دارد. از یک سو روایات مهدی متواتر است و از دیگر سو بسیاری از عالمان سنیمذهب، صحت آن روایات را تأیید کردهاند. این دو امر نشانگر این است که روایات مهدی از منظر اهلسنت پذیرفته شده و ادعای جعلی بودن آن از سوی وهابیان، ادعایی ناموجه و فاقد مقبولیت است.
*مقدمه
روایات فراوانی درباره حضرت مهدی(عج) در مجامع حدیثی و روایی شیعه و اهل سنت وجود دارد که در آنها علاوه بر نام و مشخصات این منجی بزرگ برخی از ویژگیهای دیگر ایشان نیز بیان شده است. همانگونه که گفته شد این روایات اختصاص به شیعه یا مذهب خاصی از مسلمانان ندارد و در زمره اخبار مشترک همه فرق اسلامی محسوب میشود و راویان، بیشک بسیاری از این اخبار در کمال صحت و اطمینان قرار دارند که در ادامه درباره صحت این روایات و معیارهای که در این زمینه وجود دارد، بحث خواهیم کرد.
*راویان احادیث مهدی(ع)
بسیارى از صحابه و تابعان، روایات مربوط به امام مهدی(عج) را نقل کردهاند. شیخ عبدالمحسن العباد از نویسندگان معاصر اهلسنت و استاد دانشگاه مدینه منوره در ضمن مقالهاى مفصل با عنوان «عقیدة اهل السنة و الاثر فى المهدى المنتظر» اسامى 26 نفر از صحابه نقلکننده احادیث امام مهدى(عج) را جمعآورى کرده است: على بن ابیطالب، عثمان بن عفان، طلحه بن عبیدالله، عبدالرحمن بن عوف، حسن بن على، امسلمه، امحبیبه، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو عاص، ابو سعید الخدرى، جابر بن عبدالله از صحابه و از تابعین محمد بن حنفیّه، قتاده، مکحول، سعید بن جبیر ... .(1)
یکی دیگر از محققان، شمار روایانی از صحابه که روایات مهدی را نقل کردهاند 33 نفر ذکر کرده است. وی علاوه بر افرادی که در بالا از انها نام بردیم به افرادی چون طلحه بن عبدالله، عبدالله بن عباس، عماربن یاسر، ثوبان، قرة بن ایاس مزنی، عبدالله بن حارث، ابوهریره، حذیفه بن یمان، ابو امامه، جابر بن ماجه، انس بن مالک، عمران بن حصین اشاره کرده است.(2)
بنابراین مسأله مهدویت به طور عموم در میان مسلمانان پذیرفته شده است. علاوه بر کتابها و منابع شیعه که این مطلب در آنها به نحو مسلم، مورد مقبول افتاده، دانشمندان بزرگ اهلسنت نیز به صحت آن اعتراف کردهاند. در این میان میتوانیم به افرادی چون ابوداود، احمدبن حنبل، ترمذی، ابن ماجه، حاکم، نسائی، طبرانی، رویانی، ابونعیم اصفهانی، دیلمی، بیهقی، ثعلبی، حموینی، مناوی، ابن مغازلی، محمدالصبان، ماوردی، گنجی شافعی، سمعانی، خوارزمی، شعرانی، دارقطنی، ابن صباغ مالکی، شبلنجی، محب الدین طبری، ابن حجر هیتمی، شیخ منصور علی ناصف، محمدبن طلحه، جلالالدین سیوطی، شیخ سلیمان حنفی، قرطبی، بغوی، ... اشاره کنیم که اخبار مهدی را با تفصیل در کتابهای خود ثبت کردهاند.(3)
پارهای از این روایات درباره نَسَب آن حضرت، برخی در مورد شیوه حکومتدارى و عدالتگسترى و برخی دیگر در مورد علائم و حوادث قبل از ظهور و غیراینها از مسائل مربوط به آن حضرت است.
یکی از محققان مینویسد: «این سخن گزافهای نیست که ادعا کنیم هیچ محدثی از محدثان مسلمان نیست مگر آنکه بعضی از احادیث نوید دهندهای ظهور امام مهدی(عج) در آخرالزمان را روایت کرده است».(4)
همین نویسنده فهرست کامل و چندصفحهای از علماء و محدثان اهلسنت ارائه کرده است که احادیث و روایات حضرت مهدی(عج) را در کتب خود نقل کردهاند.(5)
*بزرگان اهلسنت و تأیید روایات مهدی(عج)
صحت احادیث مهدی(عج) توسط بیشتر بزرگان اهلسنت مورد تأیید قرار گرفته است. بر اساس تحقیق مفصل آقای العمیدی شمار علمانی به صحت احادیث مهدی(عج) تصریح کردهاند بالغ بر 60 نفر است. ما در اینجا تنها به ذکر نام برخی از آنها اکتفاء میکنیم:
1. امام ترمذی(م 279 ق)؛ روایات مهدی را حسن و صحیح دانسته است. 2. حافظ ابوجعفر عقیلی(م 322 ق)؛ 3. حاکم نیشابوری(م 405 ق)؛ 4. امام بیهقی(م 458 ق)؛ 5. امام بغوی(م 510 ق)؛ 6. قرطبی مالکی(م 671 ق)؛ 7. ابن تیمیة(م 728 ق)؛ وی مینویسد: احادیثی که وی - یعنی علامه حلی(ره) - برای اثبات قیام مهدی به آنها استناد میکند، احادیث صحیحی هستند. 8. حافظ ذهبی(م 748 ق)؛ 9. حافظ ابن قیم(م 751 ق)؛ 10. تفتازانی(م 793 ق)؛ 11. نورالدین هیثمی(م 807 ق)؛ 12. سیوطی(م 911 ق) و 13. شوکانی(م 1250 ق).(6)
جالبتر اینکه عالمان بزرگ و معاصر فعلی اهلسنت مانند شیخ عبدالعزیز بن باز هم صحت روایات مهدی را پذیرفتهاند؛ آن چنانکه استاد خسروشاهی نقل کرده است که شیخ بن باز در سخنرانیای درباره «مهدى» میگوید: «من بر بسیارى از این احادیث آگاهى دارم و در میان آنها همچنان که الشوکانى و ابن القیم و دیگران گفتهاند، صحیح و حسن (نیکو) و ضعیف منجبر و اخبار جعلى یافتهام، اما از این میان آنچه سند آن محکم است، ما را بس! حال چه خود «صحیح» باشد یا براى اسناد حدیث دیگرى صحّت مىیابد و چه خود حسن باشد، یا براى اسناد حدیث دیگرى حُسن مىیابد. به همین ترتیب احادیث ضعیف اگر منجبر شود و یکدیگر را استحکام بخشد، نزد اهل علم حجت است. بنابراین تواتر آن از جهت گوناگونى الفاظ، معانى، کثرت طرق و تعدد مخارج مقبول مىشود و اهل علم مورد اعتماد، بر ثبوت و تواتر آن، نظر دادهاند و ما دیدهایم که اهل علم، چیزهاى فراوانى را با کمتر از این ثابت کردهاند و حق این است که جمهور اهل علم بر سر ثبوت مسأله مهدى اتفاق نظر دارند و اینکه او حق است و در آخرالزمان ظهور خواهد نمود. از اهل علم اگر کسى نظرى خلاف این گفته باشد سخن او مورد اعتنا نیست».(7)
شیخ عبدالمحسن العباد از عالمان معاصر سعودی که تحقیق مفصلی در زمینه مهدی(عج) انجام داده، در این باره و انگیزه کار خود میگوید: «من براى نمایاندن اوهام و اشتباهات وى (یکی از علمای قطر) در آن رساله، به نوشتن این سطور مبادرت ورزیدهام تا روشن شود که احادیث صحیح بسیارى، بر ظهور مهدى در آخرالزمان دلالت دارد و علماى پیشین و معاصر اهلسنت در این مورد اتفاق نظر دارند؛ مگر آنهایى که از راه حق دور شده و به شذوذ پیوستهاند».(8)
این عالم سنی تحقیق مفصلی درباره مهدی منتظر(عج) انجام داده و به اثبات صحت روایات مهدی و ظهور او پرداخته است. استاد خسروشاهی آن را با عنوان «مصلح جهانى و مهدى موعود از دیدگاه شیعه و اهلسنت» به فارسی منتشر کرده است. بنابر این روایات مربوط به مهدی(عج) در منابع مهم و کتابهای معتبر اهلسنت ثبت شده و صحت آنها نیز مورد تأیید قرار گرفته است.
*اهلسنت و تواتر احادیث مهدی(ع)
با مراجعه به کتابهای محدثان بزرگ اهلسنت میبینیم که آنها در کتابهاى خود به طور فراوان روایات مربوط به حضرت مهدى(عج) را از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند.(9) در حقیقت عالمان حدیث اهلسنت از ابتدا تاکنون، نسبت به احادیث مربوط به امام مهدی(عج) بسیار توجه نشان داده و آنها را در ضمن دیگر احادیث یا جداگانه جمعآورى کردهاند. از جمله محدثان مشهور اهلسنت که نسبت به نقل احادیث مهدى(عچ) کوشیدهاند مىتوان به : ابوداود، ترمذى، ابن ماجه و نسایى در کتابهاى «سنن» خودشان، احمد بن حنبل در «مسند» و حاکم نیشابورى در کتاب «المستدرک على الصحیحین» اشاره کنیم. برخى دیگر از محدثان و عالمان اهلسنت از جمله سیوطى، ابن کثیر، ابن حجر و صاحب کنزالعمال نیز آثار خاص و جداگانهاى درباره امام مهدی(عج) به رشته تحریر درآوردهاند.(10)
تعداد 17 نفر از دانشمندان بزرگ اهلسنت، به متواتربودن احادیث مهدی در کتابهای خود، تصریح کردهاند.(11) العمیدی از محققانی است که در این زمینه کارهای زیادی کرده است، مینویسد: «علمای علم درایه و عدهای از کسانی که در امر تدریس یا تحقیق علوم حدیث از تخصص برخوردارند، به متواتر بودن احادیث مهدی در کتب اهلسنت، مانند صحاح و مسانید، تصریح کردهاند»(12)، سپس به صورت تفصیلی به ذکر نام و تصریحات آنها میپردازد. در میان آنها اسامی بزرگانی چون بر بهاری حنبلی (م329ق)، محمد بن حسین ابری شافعی (م363ق)، قرطبی مالکی (م761ق)، حافظ جمال الدین المزی (م742ق)، ابن قیم جوزی (م751ق)، شمس الدین سخاوی (م902ق)، سیوطی (م911ق)، ابن حجر هیتمی (م974ق)، و متقی هندی (م975ق) و ... دیده میشود.(13)
لازم به ذکر است که احادیث متواتر به احادیثی گفته میشود که کثرت راویان آن در هر طبقه به حدی است که عادتاً تبانی آنها بر کذب محال است، چنین اخباری عادتا علمآور است. در مقابل، خبر واحد است که تنها مفید ظن خواهد بود.(14)
*نمونههایی از تصریح عالمان سنیمذهب بر تواتر اخبار مهدی
حافظ ابو بدالله گنجی شافعی(متوفای 658ق) در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» مینویسد: «احادیث پیامبر اکرم(ص) درباره مهدی، به دلیل راویان بسیاری که دارد، به حد تواتر رسیده است».(15)
حافظ مشهور، ابن حجر عسقلانی شافعی(متوفای 852 ق) در کتاب فتح الباری فی شرح صحیح البخاری مینویسد: «احادیث متواتری وجود دارد، حاکی از اینکه مهدی(عج) از این امت است و عیسی(ع) از آسمان فرود آمده و پشت سر وی نماز خواهد گزارد».(16)
شیخ منصور علی ناصف از علمای بزرگ و معاصر الازهر و مؤلف کتاب «التاج الجامع للاصول» مینویسد: «در میان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است که در آخر الزمان به حتم و یقین مردی از اهل بیت پیامبر(ص) که نام او مهدی است، ظهور خواهد کرد. او بر همه کشورهای اسلامی تسلط خواهد یافت. مسلمانان همه پیرو او خواهند شد، او در میان آنان به عدالت رفتار میکند و دین را قوت میبخشد. آنگاه دجال پیدا میشود و عیسای مسیح، از آسمان فرود میآید و دجال را میکشد، یا با مهدی در کشتن دجال همکاری میکند. سخنان و احادیث پیامبر درباره مهدی را جماعتی از نیکان اصحاب پیامبر روایت کردهاند، محدثان بزرگی مانند ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابویعلی، بزاز، امام احمد بن حنبل و حاکم نیشابوری آن احادیث را در کتابهای خود نقل کردهاند».(17)
*نمونههایی از روایات مهدی(عج) در منابع اهلسنت
از ام سلمه نقل شده است: «از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: مهدی موعود از عترت من و اولاد فاطمه (س) است».(18)
امام علی بن ابیطالب(ع) از پیامبر(ص) روایت کردهاند که فرمود: «اگر از عالم جز روزی باقی نمانده باشد، خدا مردی از اهلبیت مرا بر میانگیزد تا دنیا را پر از عدل و داد کند؛ چنانکه از ستم پر شده است».(19)
ابوسعید خدری میگوید: «پیامبر (ص) فرمود: مهدی ما بلندپیشانی و باریکبینی است. زمین را پراز عدل و داد میکند؛ چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. مدت هفت سال حکومت میکند».(20)
*نام دوازده امام در روایات اهلسنت
علاوه بر این تعدادی از علمای بزرگ اهلسنت، احادیث نامهای دوازده امام را در کتابهای خود نقل کردهاند. ما در اینجا به چند مورد از این احادیث اشاره میکنیم:
1. ابوالفتح محمد بن الفوارس در کتاب «اربعین» از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است: «وقتی که خدای تعالی حضرت ابراهیم(ع) را آفرید پرده را از جلوی چشم او کنار زد. در این هنگام او نگریست و نوری را دید. از خدای تعالی پرسید که این نور چیست؟ خدای تعالی فرمود: این نور محمد(ص) برگزیدهام است. باز پرسید، در کنار آن، نور دیگری میبینم؟ فرمود: ای ابراهیم! این نور علی(ع) یاور دینم است. باز پرسید: در کنار آن دو، نور دیگر میبینم؟ فرمود: این نور فاطمه (س) است که بعد از پدر و شوهرش است. به سبب او دوستدارانش (از آتش) آزاد شدهاند. باز ابراهیم پرسید: دو نور دیگر در کنار نورهای سهگانه میبینم؟ فرمود: ای ابراهیم! این دو حسن و حسیناند که بعد از نور پدر، مادر و جدشان قرار دارند. ابراهیم عرض کرد: بار خدایا 9 نور دیگر میبینم که نورهای پنجگانه را احاط کردهاند. فرمود: ای ابراهیم! اینان امامان از فرزندان آنها هستند. پرسید: چگونه شناخته میشوند؟ فرمود: ای ابراهیم! اولشان علی بن الحسین، پس از او محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن عسکری و مهدی محمد بن الحسن صاحب الزمان».(21)
2. ابن عباس از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند: «مردی یهودی که به او نعثل میگفتند، خدمت پیامبر رسید و گفت مسائلی در سینهام خلجان میکند که میخواهم بپرسم. در ضمن گفتگو از پیامبر پرسید وصی تو کیست؟ حضرت فرمود: وصی من علی بن ابیطالب است. بعد از او دو سبطم حسن(ع) و حسین(ع) هستند و بعد از آنها نه امام از صلب حسین(ع). یهودی گفت: ای محمد! آنها را برایم نام ببر. حضرت فرمود: بعد از حسین پسرش علی، بعد از علی پسرش محمد، بعد از محمد پسرش جعفر، بعد از جعفر پسرش موسی، بعد از موسی پسرش علی، بعد از علی پسرش محمد، بعد از محمد پسرش علی، بعد از علی پسرش حسن بعد از حسن پسرش حجت محمد مهدی است اینها دوازده نفرند».(22)
3. ابن عباس نقل کرده که پیامبر(ص) فرمود: «من، علی، حسن، حسین و نه تن از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم. عبایه بن ربعی به طور مرفوع از پیامبر نقل کرده، که پیامبر فرمود: من سید پیامبران و علی سید اوصیا است. اوصیای بعد از من دوازده نفرند. اولشان علی و آخرشان قائم مهدی است».(23)
*نتیجه سخن
علیرغم ادعای وهابیان وجود و صحت روایات مهدی(عج) از منظر اهل سنت امر قابل انکاری نیست. چرا که راویان احادیث مهدی(عج) از اهلسنت بسیارند. روایات مهدی نه تنها در کتابهای مهم اهلسنت ثبت شده است، بلکه بسیاری از بزرگانشان بر تواتر و صحت این روایات تصریح کردهاند.
*پینوشتها:
(1).علىرضا على نورى، شناخت حضرت مهدى(عج)، قم، زمزم هدایت، چ سوم، 1385ش، ص 28.
(2).غلامحسن محرمی، نگرشی تاریخی به حیات امام زمان(عج)، قم، پرتو ولایت، چ دوم، 1392ش، ص42.
مترجم و محقق این اثر علاوه بر ترجمه احادیث، به توضیح و تببین بعضی از عبارتها و کلمات نیز پرداخته است. و هرجا که احادیث روایت شده در منابع حدیثی شیعه وجوده داشته، نشانی آنها را ارائه کرده است.
به گزارش مشرق، برای آنهایی که سیوطی را نمیشناسند باید گفت این دانشمند مصری قرن نهم اینقدر کتاب نوشته و معروف است که به او لقب «ابن کتب» دادهاند یعنی فرزند کتابها. این دانشمند سنی مذهب بیش از پانصد جلد کتاب قلم زده که البته خیلی از آنها به دست ما نرسیده است.
کتابهای او بیشتر در موضوعات حدیث و علوم قرآنی است و تفسیر معروف درالمنثور به قلم اوست. سیوطی در خیلی از زمینههای دیگر از جمله طب، تفسیر، تاریخ و ادبیات هم قلمفرسایی کرده و نمیشود تعصب او را در مذهبش نادیده گرفت. با این تعصب مذهبی سیوطی اتفاق جالب توجه این است که وی کتابی دربارهی امام زمان (عج) تدوین کرده است. این کتاب شامل احادیثی است که سیوطی از منابع اهل تسنن گردآوردی کرده است. «ألعُرْفُ الوَرْدی فی أخْبار المَهْدی» گردآوری دویست و بیست و پنج حدیث است که از طریق علمای اهل سنت دربارهی امام زمان (عج) روایت شده است. این کتاب پیش از این به فارسی ترجمه نشده بود.
علمای اهل سنت در کتابهای حدیثی خود به فتنهها و اخبار آخرالزمان پرداختهاند و از سخنان پیامبر آنچه درباره امام زمان و موعود آخرالزمان و ویژگیهای او و پدرانش و اوضاع و احوال روزگار پسین بیان شده را ذکر کردهاند و سیوطی از دل همین احادیث عرف الوردی فی اخبار مهدی را تدوین کرده است. سیوطی با ذکر منابع، احادیث را در موضوعات امام مهدی، ظهور ایشان و احوال آخرالزمان آورده است و به خوبی نشان داده که اندیشه مهدویت از نقاط مشترک اعتقادی شیعیان و اهل تسنن است.
دکتر محمود مطهرینیا مترجم و محقق این اثر علاوه بر ترجمه احادیث، به توضیح و تببین بعضی از عبارتها و کلمات نیز پرداخته است. و هرجا که احادیث روایت شده در منابع حدیثی شیعه وجوده داشته، نشانی آنها را ارائه کرده است. تعارضات جدی روایتهای این کتاب با روایتهای شیعه نیز از چشمان مطهرینیا دور نمانده و آن موارد را نیز توضیح داده است.
ویژگی مهم این اثر مقدمههای مفصل و محققانهای است که به آن اضافه شدهاند. این مقدمهها به جز گذری بر زندگی سیوطی عبارتاند از:
- مقاله موعود از نگاه اهل سنت، در ۵۰ صفحه، نوشته شیخ عبدالمحسن العباد از علمای اهل سنت. اهمیت این مقاله در تائیدیهای است که عبدالعزیزبن باز، مفتی مشهور سلفی و سعودی بر آن زده و به عنوان یک سند، کار را برای خناسانی دشوار کرده که میخواهند آموزهی مهدویت را جعل شیعه معرفی کنند؛
- مقاله «مقایسه تصویر مهدویت و نشانههای ظهور در روایات شیعه و اهل سنت» و مقاله «نگاهی گذرا به مقوله رجعت» نوشته مترجم اثر.
- ضمیمهای نیز با عنوان «حوادث و مقاطع از ظهور تا قیامت بر اساس روایات شیعی» در انتهای کتاب آورده است که به غنای کتاب افزوده است.
همهی این ضمائم بر غنای کتاب افزودهاند و آن را کتابی مفیدتر و کاربردیتری برای علاقمندان و پژوهشگران حوزه مهدویت ساخته است.
کتاب جمکران «العرف الوردی» را با زیرعنوان «شکوه مهدویت در روایات اهل سنت»، در قطع وزیری و جلد گالینگور در ۳۰۱ صفحه و با قیمت ۳۰ هزار تومان عرضه کرده
محقق و نویسنده:
کیوان گیتی نژاد -حیدری ذولیمین یسارا هویدا استشهادی سردار تنهایی اللهم احفظ اهل بیت النبوه و امامه و اولی لامرمنکم من شر شیاطین من الجنت و الناس
هنگامه شهیدی، فعال سیاسی و روزنامهنگار مستقل در یادداشتی با عنوان «مناقشات سیاسی-امنیتی «سازمان مجاهدین خلق»؛ از ایران تا آلبانی» که در اختیار انصاف نیوز قرار دادهاست، نوشت:
از سیاستهای کلی جمهوری اسلامی ایران تعقیب و پیگرد قانونی اقدامات و فعالیت های خرابکارانه «سازمان مجاهدین خلق» از سازمانهای بینالمللی بوده و از مسائل مهم امنیتی در حوزهی داخلی و خارجی ایران محسوب میشود.
بارها این سازمان بهخاطر ماهیت تروریستی توسط سازمانهای بینالمللی به عنوان یک گروهک تروریستی معرفی شده و متاسفانه با حمایتها و لابیهای سرویس های اطلاعاتی از جمله سازمان سیا از لیست سازمان های تروریستی خارج و مجددا بهطور مرموزانه به فعالیتهای خود علیه کشور ایران ادامه داده و گاه ضربات مهلکی را به نظام
تبلیغ
این سازمان در اعتراضات خیابانی ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ نقش ویژه ای را ایفا نموده و بر آتش اعتراضات دامن زده و مسیر اعتراضات را برابر اصل ۲۷ قانون اساسی تغییر و از ریل قانونی خود خارج کرده است.
تا جایی که اعتراضات را به اغتشاشات تبدیل کرده و توسط پیاده نظام خود در داخل کشور مطالبات به حق و قانونی مردم را تحتالشعاع قرار داده و آنان با اقدامات خرابکارانه باعث شدهاند مطالبات قانونی مردم پیگیری نشود و اصل پاسخگو کردن مسئولین نسبت به عملکردشان زیرسوال برود.
خلاصه اینکه از سویی در سالهای قبل مشاهده شد که سرکرده این سازمان یعنی مریم رجوی از اختلافات ایران و عربستان بهره برده و برای ادامهی فعالیتهای تروریستی و نیز رفع نیازهای مالی سازمان به دامن عربستان سعودی پناه برده تا مورد حمایت مالی و غیرمالی سعودیها قرار بگیرند.
در ادامه باید گفت بسیاری از مسئولان عالی نظام فعالیتهای عربستان علیه ایران را محکوم و خواستار عدم دخالت آنان در مسائل داخلی ایران شدند و در نهایت این کشمکش منجر به قطع ارتباط ایران با عربستان شد.
اکنون بعد از چندین سال قطع رابطه؛ مجددا با واسطهگری چین این ارتباط برقرار و سفارتخانههای هر دو کشور گشوده شد.
برهمین اساس میشود گفت که یکی از تعهدات عربستان در قبال ایران قطع حمایت مالی و غیرمالی از «سازمان مجاهدین خلق» میباشد که با مذاکرات سیاسی بین عربستان و امریکا؛ امریکاییها که پدرخوانده این گروهک هستند بهخاطر اهداف کوتاه مدت خود فشارهای سیاسی-امنیتی خود را به این سازمان افزایش و آنان را
تبلیغ
یکی از شروط مهم ایران در مذاکرات سیاسی بین عربستان و امریکا قطع حمایتهای آنان از این سازمان بوده که منجر به ضرب و شتم آنان در آلبانی گردید و پلیس امنیتی کشور آلبانی با فشارهای خود باعث شد اعضای این سازمان در یاس و ناامیدی سیاسی قرار گیرند و یک هجمه غیرمنتظره به آنان وارد کنند و از نظر بینالمللی مورد شانتاژ امنیتی قرار گیرند.
در پایان باید گفت باتوجه به فشارهای اقتصادی و تنگناهای معیشتی که مردم ایران دچار آن شدند و در یک گرفتاری مالی قرار گرفتهاند؛ احتمال بروز و ظهور اعتراضات خیابانی همانند سال گذشته قابل تصور است.
اگر ایران میخواهد از این اعتراضات بهحق مردم بهصورت مدنی و قانونی عبور و از اغتشاشات احتمالی جلوگیری نماید؛ بایستی ارتباط هستهی مرکزی سازمان مجاهدین خلق را با پیادهنظام داخلی آنان در کشور قطع کند.
اکنون دیپلمات های سیاسی-امنیتی ایران با برقراری ارتباط با عربستان و با شروع مذاکرات سیاسی با امریکا در عمان تلاش میکنند فعالیت های این سازمان علیه کشور را خنثی و محدود نماید.
ولی به یاد داشته باشیم و بدانیم که این گروهک تا زمانی که نظام جمهوری اسلامی ایران وجود دارد از بین نخواهد رفت و باید در مذاکرات سیاسی و امنیتی به عنوان یک محور قابل مذاکره مطرح شود.
علی ایحال این سازمان در همه این سالها مورد مناقشات سیاسی-امنیتی بین وزارت اطلاعات و سایر سرویس های اطلاعاتی است
سازمان رجوی را نباید دست کم گرفت!
۷ بهمن ۱۴۰۱
۱ زمان تقریبی مطالعه ۳ دقیقه
محمدحسین کریمی پور
محمدحسین کریمیپور در یادداشتی با عنوان «سازمان رجوی را نباید دست کم گرفت!» در کانال تلگرامی خود نوشت:
به عنوان یک ناظر غیر متخصص در بابِ سازمان مجاهدین خلق، حس می کنم در تحولات جاری و آتی، آنها بازیگری موثرتر از توقع ما خواهند بود. بگمانم برای تصرف قدرت، بدترین و شاید از بعضی جهات، آماده ترین گزینه اند. گمان می کنم ایرانیان باید این بازیگر قدیمی پنهانکار را پایش کنند. چند نکته از دید من، شایان توجه است:
۱-سازمان دیگر پیر
تبلیغ
نفرت انباشته ۸۸ تا ۹۸ از حکومت در کنار پروژهٔ تطهیر سابقه سازمان از طریق تبلیغ اعدامهای ۶۷ و همچنین گسترش فقر، دروازهٔ عضوگیری را بر آنها گشود. گویا در اعتراضات ۹۸، در حاشیه تهران هر جا شلوغ می شد، سر وکلهٔ تیم های میدانی آنها سبز می شد. در کشورهای غربی هم حضور نسل ۳ و ۴ ، ملموس تر شده است. حالا فقط فسیل هایی چون ابریشمچی و جعفر زاده را نمی بینید، کلی شبنم خانم جوان و فعال دارند.
۲- توان میدانی دارد!
بگمانم عناصر میدانیش در کشور حالا گویا هزاران نفرند. تنها اپوزیسیون غیر قومیست که اولا تجربه جنگ شهری دارد. ثانیا سابقه تعامل عملیاتی گسترده با ارتش/سرویس دارد. ثالثا پول برای سرباز گیری دارد. ساختار فرقه ای دارو دستهٔ رجوی برای جنگ شهری، مناسبترست. اگر آنها در نظامیگری هم مثل حقوقی و تبلیغات و دیپلماسی سراغ مشاورین متخصص رفته باشند، ممکنست روی زمین، عملکردی بهتر از شکست مرصاد نشان دهند!
۳-
سازمان یک دورهٔ طلایی حمایت مالی صدام را در کارنامه دارد. زان پس تا زمانی که با میانداری پرنس بندر به خزانه سعودی وصل شد، محدودیت منابع مالی آشکار بود. ولخرجی سالهای اخیر نشان می دهد چیزی که اصلا کم ندارد پول (انارالله برهانه) است!
۴- حرفه ای شده!
به اسامی وکلا و مشاوران علنی آنها در دنیا بنگرید. حرفه ای و گرانند. فرقه، بلدم بلدم را کنار گذاشته و مثل حشاشین سراغ اهل فن رفته، پول می دهد و کارِ خوب می گیرد. کمپین دیپلماتیک و حقوقی شان به وضوح حرفه ای تر شده و در جذب چهره های سیاسیِ غربی و حذف خود از لیست تروریسم و تله گذاری برای طرف مقابل بهتر شده اند.
۵- توان کار با غرب و عرب!
در کریدورهای قدرت آمریکا و اروپا، لابی موثرتری از ج ا و سلطنت خواهان دارند. عناصری از نسل جدیدشان به دولت، پارلمان، شهرداری ، اتاقهای فکر و آکادمی کشورهای غربی راه یافته اند. کلی رفیق سیاستمدار و خبرنگار و لابییست های گران دارند و فن دشوار لابیگری را که ج ا نیاموخته، آموخته اند. نه تنها بخش مهمی از حزب جمهوریخواه علنا با آنهاست، بلکه گویا گزینهٔ اعراب، لااقل ریاض هم هستند.
۶- اعجازِ پروکسی!
بین تودهٔ مردم منفورند. لذا بطور موثر خیریه ها، سازمانها و چهره های پروکسی می سازند. آدم قابل طرح را پیدا و پر رنگ و بی سر وصدا اداره می کنند. همزمان از موتور تولید نفرت در ج ا و پروژه های موفق تبلیغاتی مثل اعدام ۶۷ وگردهمایی های پر زرق و برق هم برای اصلاح تدریجی چهره سازمان بهره می برند. خیلی خوب بلدند بعد از استقرار ، وقتی کشور صحنه جنگ خیابانیست، چگونه همه را خفه کنند. ولی تا آن موقع باید چهره های مقبولِ غیر سازمانی برای بازی در صحنه داشته باشند. چهره هایی که اسم زشت سازمان رویشان نباشد. بازی پروکسی را بلدند.
۷- نفوذ
ج ا را می شناسند و پرونده هسته ای نشان داد توان نفوذ دارند. یادمان نرود سیا در آخرین جنگ صدام، خیلی از ژنرال ها و مقامات را خریده بود. در تهران، هرچه مشروعیت حکومت کمتر شود، آنها امکان بیشتری برای دلالی چنین معاملات کثیفی دارند.
۸- عمل گراتر از ابلیس اند!
در رسیدن بقدرت ملاحظه اخلاقی یا ملّی ندارند. ولو بتوانند بر نیمی از یک ایران ویران حاکم شوند، پیش می روند. در لحظه سرنوشت و آنگاه که نایره جنگ خیابانی بر افروخته شود، خیلی از دیگر بازیگران، نگرانِ میزان تلفات غیر نظامی، تجزیه، ویرانی یا وجهه خود می شوند. اما فرقه فقط بر تصاحب قدرت متمرکز خواهد بود، هر جور و به هر بهایی!
بگمانم در مسیر آینده ملت دردکشیدهٔ ایران ، سازمان یک خطر جدی است. در مورد آن نباید اغراق کرد. آنها فرقه ای زشتند و نقاط ضعف مشترک فرقه ها را دارند. اما اصلا و ابدا نباید دست کمشان گرفت.
به نقل از مجله مثلث نوشت: سدمحمدحسن خامنهای برادر کوچکتر رهبر ی گفت : علاقهمندی ایشان به مردم است ایشان معمولا میوه دیدارهایشان ، دو رقم است، سه رقم نیست. غذا هم یک رقم؛ یک خورشت... زیر و بالای ایشان یکی است. ایشان یک کلمه را از روی ریا نگفته تا حالا.
از سیدمحمدحی برادر کوچکتر رهبر معظم انقلاب تا کنون چندان مصاحبه یا اظهارنظر رسانهای دیده یا شنیده نشده بود. گفتند ایشان همزمان با رهبر انقلاب و دیگر برادرشان در زندان کمیته مشترک بودهاند. گفتند ایشان به دلیل مانوس بودن با برادر شریفشان ناگفتههای زیادی دارد از سبک زندگی و اندیشه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایشان. همه اینها موجب شد تا راهی مشهد مقدس شوم و با او در یک گفتوگوی طولانی از ناشنیدههای زندگی رهبر انقلاب بپرسم.
در ادامه نوشت: مانند همه اعضای بیت شریف رهبری، ایشان نیز ابا داشتند از اینکه برخی مسائل را مطرح کنند. آنچه از این مصاحبه منتشر شده ماحصل بخشهایی از این گفتوگوست.
* بنای ما این است که گفتوگویی با حضرتعالی در مورد برادر بزرگوارتان داشته باشیم. شما خیلی کم تا به حال سخن گفتهاید. قطعا ناگفتههایی دارید که دانستنش جذاب و خواندنی است.
اگر شما دقت کرده باشید در احوالات اخوی بزرگ، هادی آقا و من هیچ وقت نگفتیم برادرمان اینطوری گفتهاند، برادرمان آنطور میگوید. برادران آقای هاشمی گفتند، بچههای آقای هاشمی گفتند، ایشان بچههایشان هم نگفتهاند. بنابراین این مشی ما نیست. ما خانه و بیرونمان تقریبا یکی است، یعنی خیلی تفاوتی بین اخلاق داخلی و اخلاق بیرونیمان برخلاف خیلیها نیست. یعنی اندرونی و بیرونیمان یکی است، واقعا هم یکی بوده، ما همیشه بیرونیمان جلوهاش بیشتر از اندرونیمان بوده است. اینها یک چیزهای قدیمی است که میگفتند فلانی در اندرونیاش فرش دستی دارد، در بیرونیاش گلیم میاندازد. من یادم هست ما در اندرونیمان فرش دستی بود، در بیرونیمان هم فرش دستی بود، منتها هر دو از این فرشهای خیلی ارزانقیمت، متری، زرعی، نه مقاتی و گرهای.
* بله، همینطور بوده و ما هم این حس را همیشه داشتهایم در مورد حضرت آقا. اگر اجازه دهید گفتوگو را از خانواده شروع کنیم.
پدر ما داماد مرحوم سیدهاشم نجفآبادی بود. مادر ما چهار پسر داشت و یک دختر. دو تا پسر بزرگ، اخوان بزرگوار آقای سیدمحمدآقا، سیدعلی آقا، بین این دو خواهرمان که همسر شیخ علی تهرانی بود، بعد هادی آقا و بعد من. اخوی بزرگ متولد ۱۳۱۵ هستند، آقا ۱۳۱۸ هستند، خواهرمان ۱۳۲۱ است، هادی آقا ۱۳۲۶ است و من ۱۳۳۰ هستم. من بچه ۵۸ سالگی پدرم هستم یعنی در واقع رو به پیری بوده است. من از آنها که یادم نمیآید چون از کوچکترینشان شش سال فاصله داشتم، بنابراین خیلی نمیتوانم خاطرات گذشته آنها را بگویم اما میدانم که مکتبی که اینها رفتند، همان مدرسهای که رفتند، مدرسه دارالتعلیم دیانتی بود که من هم یکی دو سه سال آنجا رفتم که آقای تدین نامی مدیرش بود. آقا آنجا رفتند، اخوان دیگر آنجا رفتند و بعد دبستان رفتند. احتمالا یا از همان سنین طلبه شدند که من آن سنین را یادم نیست.
* با کدام یک از این اخوان بزرگوار شما بیشتر اخت بودید؟
من بهلحاظ تهتغاری بودن، عزیزدردانه همهشان بودم. الان هم احساس میکنم آقایان عنایت ویژه به من دارند. این اعتقاد من است، حس من این است که هم اخوی بزرگ و هم آقا، هادی آقا یک جور، حالا آقا هادی شاید کمتر، خواهرمان یک جور و دیگران. این یک مساله، مساله دیگری که هست، فاصله سنی ما، رعایت کوچکتر و بزرگتر؛ مثلا من با هادی آقا در واقع یک حالت همبازی یا شبه همبازی داشتیم گرچه چند سال فاصله سنی با هم داشتیم اما یک جاهایی مشترک بودیم و بازیهای خانه و بحثهایخانگی، بچگی، ۱۲ - ۱۰ سالگی و مثلا ایشان بزرگتر بود، مثلا ۱۴ سالش بود و من ۱۰ سالم بود. اما آقا و اخوی بزرگ به لحاظ فاصله سنی، یک حالت بزرگتری هم بر من داشتند. مثلا من را زیر بالشان بگیرند، یک وقت من را جایی ببرند، محبتی کنند، مسافرتی بروند و سوغاتی برای من بیاورند. مثلا میگویم، این حالت محبتگونه آنها به من بود. چون فاصله سنیمان با پدرمان هم بیشتر بود، اینها حکم پدر نداشتند.
آیت الله حاج سید جواد خامنه ای(ره) ، پدر رهبری
هیچ کدام از برادران بزرگتر ما جای پدر را نداشتند. بعضیها میگویند فلانی جای پدرت، نه. هم فاصله سنی آنقدر نبود، هم من تا ۳۶ - ۳۵ سالگی که دو تا بچه داشتم، پدر داشتم. مادرم تا وقتی سه تا بچه داشتم در قید حیات بودند، یعنی مردی بودم که پدر و مادرم فوت کردند، نه بچه که نیازی به مراقبت داشته باشم. اما آقایان خیلی محبت داشتند. مثلا اخوی بزرگ زمانی که سه تا برادر ایشان یعنی آقا، بنده و هادی آقا زندان کمیته مشترک با هم بودیم یا قصر بودیم، ایشان بیرون واقعا در جهت مثلا رفت و آمد پدر و مادر ما که میآمدند تهران ملاقات هر کدام از ما - که یک بار هادی آقا بود، دو بار من بودم و ملاقات میآمدند - همه زحمات گردن ایشان بود؛ پذیرایی، بردن، آوردن و ... این یک. یا مثلا فرض کنید برای بعد از زندان که من آمدم بیرون، آقا محبت زیاد میکردند چون مشهد تشریف داشتند، ایشان هر روز دیدن پدر ما میآمدند؛ قبل از درس یا بعد از درسی که داشتند، وقتی خانه میآمدند، من هم خانه بودم و مأنوس میشدیم.
یادم نمیرود ایشان برای دامادی من با آن فولکسشان شب تا ساعت ۱۲ - ۱۱ برای آنهایی که جهاز را آورده بودند دنبال شام بودند. یعنی دنبال این کارها در مراسم باشند، در رفت و آمدها باشند، برای کارها، صحبتها، دخالت کنند، در واقع یک جورهایی میشود گفت ایشان مثلا من را داماد کرد. البته پدر و مادر داشتم ولی تمام زحماتش چون آن اخوی بزرگ تهران بودند، هادی آقا هم که زندان بود، خودم هم جوان بودم، تجربه این کارها را نداشتم، ایشان تمام زحماتی که معمول است را کشید. مثل امروز نبود و طوری دیگر بود ولی متقبل شدند. حتی صحبتکردن با خانواده پدر خانم ما و رفت و آمدهایی که بود. حتی یادم هست در مجلس ما یک معدهدردی داشتند که بعدها معلوم شد کیسه صفرا بوده است. از معدهدرد افتاده بودند آنجا و استراحت میکردند. خلاصه محبتهایی که ایشان نسبت به ما داشتند. مثلا یک وقتهایی که باشگاه میرفتند، مثلا آن وقتهایی که باشگاه جوان دو تا اخویهای بزرگ ما میرفتند، من بچه بودم و من را هم میبردند.
* باشگاه فوتبال بود؟
نخیر، باشگاه باستانی.
* خانواده سیاسی هم بودید از همان اول؟
خانواده سیاسی که قطعا.
* از چه وقت شروع شد؟
من از وقتی که یادم میآید. من همهجا گفتم، برای پدرم مبارزه علنی نبود اما بالاخره با رژیم گذشته و زمان پهلوی، هیچ همخوانی و همراهی نداشت. ابوی، پدربزرگ ما، شوهر عمه که شیخمحمد خیابانی شوهرعمه ما بوده، بالاخره در آن خانواده خواهر ایشان، پدر ما، عمه ما و شوهرش انقلابی بوده و اعدام شده است. پدر بزرگ ما سیدهاشم نجفآبادی مثلا در ۱۰۰ سال پیش و شاید هم بیشتر، زمان پهلوی تبعید میشود سمنان و تبعید میشود همدان. یعنی مبارز بوده که تبعید میشود. نمیدانم حالا به چه مناسبتی تبعید کردند. من نه تاریخش را میدانم دقیقا و نه مشخصاتش را میدانم. شاید بزرگترهای من بدانند ولی اینطوری بوده است. از اول تکیهکلام مثلا مادر ما پهلوی گور به گور شده بود، یعنی اینطوری نبود که در خانه، عکس شاه باشد یا اعلیحضرت باشد. اعلامیه امام بود، کتاب امام بود. پدر ما شاگرد مرحوم میرزا حسین نائینی است، صاحب الملل و النهل همان حکومت اسلامی امام به یک نوعی دیگرش، یعنی استاد ایشان جزو مبارزان و انقلابیون زمان خودش بوده است. این شاگرد هم قطعا همینطوری میتواند باشد.
* مبارزات سیاسی اخویهای محترم و خودتان را بفرمایید که از چه موقع شروع شد، از چه سالی بود؟
مبارزه که از اول اینها مبارز بودند.
* در چه قالبی بود؟
در قالب سخنرانی. اینها در گروهها که نمیگنجیدند. حالا اخوی بزرگ را من خیلی نمیدانم، چون تهران بودند ولی آقا در گروه خودشان لیدر بودند، چون هم مدرس بودند، هم عالم بودند، هم جزو افراد مشخص بودند، از سالهای بعد از ۴۲ در مشهد ایشان شاخص بودند، طلبه فعال، جوان و سرحال و انقلابی بودند. منبر میرفتند، سخنرانی میکردند؛ حالا نه منبرهای حرفهای، همین منبرهای فصلی که طلبهها میروند. چون منبریها بعضیها شغلشان منبر است، بعضیها نه، برای تبلیغ میروند منبر. یعنی ایام محرم و صفر یا ماه رمضان، بخش تبلیغی، البته درآمد هم داشت، ولی بخش تبلیغیاش سنگینتر است و هدفهای مشخصتری در داخلش است.
* در مورد بازداشت هم میفرمایید؟
ما از وقتی یادمان میآید، ایشان یا فراری بوده یا زندان بوده است. میرفت مثلا زاهدان منبر، بعد میدیدیم او را گرفتند، خبرش از تهران میآمد. میرفت سبزوار منبر یا کاشمر بعد خبرش میآمد که گرفتند و بردند تهران. دائما، حالا کوتاه و زمانها متفاوت بود، زمانها معمولا سه ماه، دو ماه و ۴۰ روز متفاوت بود. ایشان خودشان بهتر میدانند که چقدر بودند و من هم از آن موقع خیلی یادم نیست و اگر هم بگویم، خاطرات ایشان را خواندم و زندگینامهها را دیدم، میگویم، ولی خودم را هم که دیدم، اینطوری بود. دائما ایشان را در خانه میگرفتند، میآمدند و از خانه پدری میگرفتند، بعد که ازدواج کردند، از خانه خودشان میگرفتند یا سردست یا از روی منبر میگرفتند. در اسفند ۵۲ اول من گرفتار شدم، برای من پخش اعلامیه بود و خیلی مهم نبود. اعلامیه پخش کرده بودیم، پیدا کرده بودند و درآورده بودند، کسی را گرفته بودند، به مناسبتی اسم ما آمده بود و ما را گرفتند. من را که گرفتند و بردند از اینجا، یک هفته مشهد نگه داشتند، بعد بردند تهران. با پرونده خودم، با آنکه قبل از من گرفته بودند. آقای رضا توکلی که الان هم ادویهفروش و عطار است پایین همین خیابان او هم بود.
من را گرفتند و بردند و چند شلاق زدند و یک چیزهایی پرسیدند و بازجویی کردند؛ همان یک شب، ولی بعدش خبر خاصی دیگر نبود. یک هفته هم نگه داشتند، یکی دو بار بازجویی کردند و با ایشان بردند تهران؛ با قطار رفتیم تهران. ما را یکسره بردند کمیته مشترک که عکس ما الان در کمیته مشترک، وجود دارد، آن عکسی که با ریش است. آن عکس برای کمیته مشترک است که بلوز یقه بستهای دارم چون زمستان بود. من آنجا بودم و اواخر اسفند یا اوایل فروردین بود که دیدم یک برگه آوردند در سلول، برگه قرار بازداشت بود. من یادم نمیآید خودم برای خودم امضا کرده باشم. آوردند و نگاه کردم، دیدم هادی آقاست. نگهبان آورد دم در و در را باز کرد و گفت امضا کن. گفتم این من نیستم، اشتباه آوردید. نگاه کردم و دیدم هادی آقاست. هادی حسینی خامنهای. گفتم این من نیستم، برد. فهمیدیم حاج آقا را هم گرفتهاند. حاج آقا بند یک و دو بودند، من را از اول آوردند بند پنج، طبقه سوم، بند پنج، سلول پنج که الان هم هست. گذشت تقریبا هفت، هشت، ده ماهی گذشت. یکی از بچهها میگفت دیروز، پریروز آقای غفاری را بردند آنجا، مریض شده بود، شکنجه شده بود، بردند بیمارستان که مداوا شود. بعد آنجا گذشت، من را بردند قصر.
* شما اصلا آقا هادی را آنجا ندیدید؟
نه، امکانش نبود. البته خبرش را داشتم. یک بار دیگر من را اشتباهی بردند به جای او بازجویی کنند که شانس آوردم، چون او را میزدند، من را نزده بودند. او را میزدند و خیلی هم شکنجه کرده بودند، خبر داشتم. یک همسلولی مارکسیست داشت ایشان، مهندس بود، دانشجو بود، فنی بود. این را آورده بودند پیش ما، من را شناخت، گفت تو فلانی هستی، گفتم بله. گفت حاج آقا را خیلی زدند. ما هم چون آنجا به همه مشکوک بودیم، خیلی مجال نمیدادم. گفتم زدند که زدند، میخواست اعتراض کند، به ما چه. من آنجا به سه نفر اعتماد داشتم. یکی همین همپروندهام بود که رفیق مشهدی بودیم، یکی همین آقای مرتضی نبوی که یک مدت کوتاهی در سلول ما آمد در کمیته مشترک، یکی هم شهید ذوالانوار که جزو آن ۹ نفری بود که تهرانی ترورشان کرده بود. با شهید ذوالانوار مرتبط نبودم اما اطمینان داشتم، چون میدانستم چریک مسلمان است و رفتارهایش را هم میدانستم. آقای نبوی را هم که نمیشناختم اما منش او را، قرآنی بودنش را و اینها را یادم هست. یک آیه هم ما یاد گرفتیم و حفظ هستیم، آن را هم ایشان به من یاد داد. بهرغم اینکه اصلا به او نمیآومد به تیپش، ولی خیلی داغ، خیلی انقلابی، خیلی پرحرارت و هنوز هم الحمدلله آن روحیه را ایشان حفظ کرده و خیلی هم خاکی، الان هم باتوجه به اینکه خیلی مقامات عالیهای هم دارد در مملکت و از قبل داشته، خیلی خاکی است. ما اگر یک وقتی راننده استاندار بشویم، تا ۵۰ سال خودمان را میگیریم برای مردم، ولی او نه، وزیر بوده، الان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است و خیلی آدم معتبر و متقی است.
منظورم این است که حاج آقا ما را یک بار بردند اشتباهی و دیدم اتاقم عوض میشود و جایی که دارند میبرند با چشم بسته، دیدم آنجای قبلی نیست. بعد که ایستادم، گفت: آخوندی؟ گفتم نه. به آن نگهبان گفت مرتیکه، قدش را نمیفهمی؟ او قدش از این بلندتر است. راست هم میگفت. ایشان ما را برگرداند و به خیر گذشت، یعنی کتک مفتی نخوردیم. حالا خودمان برای خودمان میخوردیم، اقلا یک اجری داشت، ولی به جای ایشان هیچ اجری نداشت (خنده). یک بیژن آژنگ خامنهای اعدام شده بود. او کمونیست بود. آن خامنهای او را به من چسبانده بودند. بیرون بعدا شایع شده بود که حسن را اعدام کردهاند. اصلا ما اعدامی که هیچی، کشیدهبخور هم نبودیم. یک عدد در تهران کشیده به من نزدند، چون کاری با ما داشتند، ولی بیخودی نگه داشته بودند. البته خوب نیست میگویم نزدند، ما میگوییم نزدند، شما یک وقتی چیزی شد، بگویید زدهاند. چون من از این آپولو خیلی تعریف میکردم، یک وقت همه فکر میکردند من را آپولو بردن. گفتم نه بابا، آنقدر آن کسانی که بردند آپولو تعریف درست کردند که من این آپولو را وقتی بعد از انقلاب همین چند سال پیش رفتم بازدید کمیته مشترک و دیدم، گفتم همین است. فقط به این بزرگی نمیدانستم، فکر میکردم کوچکتر باشد. بردند قصر، ما را در قصر هفتهای یک بار میبردند حمام. در راه حمام که میبردند، هادی آقا ایستاده بود. فکر کنم من عینک نداشتم. خیلی دقیق تشخیص نمیدادم که ایشان هادی آقاست.
از داخل بند اینها رد میشدیم و ما را میبردند حمام. ما بند یک و هفت بودیم، آنها بند چهار و شش بودند. از وسط بند چهار ما را میبردند. یک حمام بیشتر نبود. حاجآقا ایستاده بود. چون من از کمیته خبرش را داشتم که هست، اینجا میدانستم قصر است. نگاه کردم و دیدم، آمدم که حرف بزنم، نمیشد. با حرکات دهان گفت فلانی را گرفتهاند. اسم کوچک آقا را گفت و با لبخوانی، من فهمیدم گرفتند. بعد هم که یک ماه تا ۲۰ روز بعد فهمیدند که من قصر هستم و اخوی بزرگ آمدند ملاقات من، فهمیدند که او هم اینجاست. کمیته مشترک هم بودیم، گفتند به من. حالا یادم نیست، به نظرم اخوی بزرگ آمده بود ملاقات من یک بار، ایشان گفت فلانی هم اینجاست.
* یعنی حضرت آقا هم آنجا بودند؟
بله. منتها حاج آقا بند یک یا دو بود، بعد آوردند بند پنج و بعد بند شش که من ایشان را ندیده بودم. اصلا بند پنج احتمالا نبود ولی بند شش بود. بند شش که یک بار رفته بودیم آنجا چای بدهیم، چون سابقهمان زیاد بود در کمیته مشترک، یک مقدار نگهبانان اطمینان داشتند. چای را دادند که ببریم، من چای را که بردم، مرحوم شریعتی سلول ۹ یا ۶ بود. یک سلولی بود که درش باز بود. فلاکس را گذاشت بیرون، من پر کردم. همینطوری که داشتم پر میکردم، گفتم دکتر سلام، من حسن خامنهای هستم. گفت عجب، حالتان چطور است، همینطور نگهبان هم داشت نگاه میکرد. بعد چای سلول سه را که میریختم، گفتم که حاج آقا اینجاست؟ گفتند نه، بردند قصر. نمیشد خیلی بلند حرف زد.
* بعد رفتید قصر؟
بردنمان قصر.
* تا چه سالی؟
سال نه، به ماه بگویید. من تمام محکومیتم یک سال شد.
* آن تاریخ را بفرمایید.
اسفند ۵۳ تمام شد. یک سال زندان رفتیم.
* بعد تشریف بردید مشهد؟
بله؛ آمدم مشهد.
* حضرت آقا؟
آقا هم آزاد شدند و بعد یادم نیست.
* بعد از انقلاب همچنان مشهد تشریف داشتید؟
سال ۵۶ معلم مدرسه راهنمایی شدم تا ۵۷. فروردین ۵۷ من را به دلیل همان سابقهای که داشتم، اخراج کردند. قانونی نه، یعنی جلوی من را گرفتند، پولم را دادند و گفتند خوش آمدی. آمدم بیرون، دوم اسفند ۵۷ رفتم آموزش و پرورش ابلاغ گرفتم، استخدام نشدم، ابلاغم را گرفتم، مثل معلمی که معلق بوده، ابلاغم را گرفتم و رفتم در مدرسه خدمت کردم. انقلاب که پیروز شد، من معلم بودم، یعنی بلافاصله معلم شدم، سر کلاس بودم، مربی پرورشی بودم.
* همچنان روابط با حضرت آقا برقرار بود؟ یعنی رفت و آمد داشتید؟
ایشان تهران بودند. میرفتیم و میآمدیم. رابطهها رابطه برادری است، الان هم هست. منتها الان ایشان گرفتار هستند، من مشهد هستم، هر چند ماه یک بار ممکن است همدیگر را ببینیم. یا روزی که من فرصت دارم، تهران هستم و بروم، ایشان خسته است، گرفتار است؛ نه اینکه وقت نمیدهند، میگوییم، میگویند اگر میشود پسفردا بیایید. خب من پسفردا میروم مشهد و نمیروم. اینطوری است. قرار میگذاریم. مشهد هم همینطوری است.
* محدودتر شد به جهت فاصلهای که وجود داشت؟
بله، هم فاصله مکانی و هم اینکه ایشان بیکار که نبود. اولش که شورای انقلاب بود، حالا آن وقتها بیشتر تهران که میرفتم، میرفتم منزل ایشان، ولی بعدها محدودتر شدیم. ایشان ریاستجمهوری بود، نمیتوانستیم برویم، گیر و دارش بیشتر بود؛ البته میرفتیم، نه اینکه نمیرفتیم. ولی اینطوری نبود که برویم در خانه زنگ بزنیم. معطلی داشت و شاید معطلیاش برای ما سخت بود. من هر وقت تهران میرفتم، سه تا برادر هستند، خانه هرکدامشان یک شب میرفتیم. از برادر بزرگ میگرفتم تا هادی آقا هر شب میرفتم خانه یکی از آنها؛ تا این اواخر. بعد هم که خودم تهران زندگی کردم، تهران خانه داشتیم، زندگی داشتیم، مثل میهمانی؛ آنها میآمدند، ما میرفتیم، بچههایشان، خانواده، مجالسی که داشتیم، در مجموع با هم رفت و آمد داشتیم.
* حضرت آقا در این روابط فامیلی چطور هستند؟
بسیار صمیمی.
* الان این مشغله بزرگی که ایشان دارند، باعث شده که نباشند؟
دور نیستند. ایشان مقید هستند و هر وقت مشهد تشریف میآورند، فامیل مادری یا پدری یا خانوادهشان را میبینند. حالا بستگی دارد، یک وقت فرصتشان بیشتر است، در دو نوبت، یعنی یک مقدار مفصلتر، یک وقت ادغام میشود. همه با هم، فامیل، همه میروند. اسم میدهند و میروند در باغ ملکآباد و مینشینیم و یک ناهار میدهند. ما را تکتک با اسم کوچک، با مشخصات، میبرند. خانمها هم میروند، البته خانمهای محرمشان، مثلا خواهرزادهها، خالهها یا مثلا فرض کنید نوههای برادر، برادر زنها، بچههای برادر زن، با همه اینها همان انسی که قدیم داشتند را دارند. یعنی همه با ایشان، با وجود آن فاصلهای که هست - میدانید که فاصلهها بیشتر شده - اما این فاصله با رفتار و منش ایشان به صفر میرسد. ایشان خیلی صمیمی با حافظه خوب به یادآوری گذشته مینشینند، صحبت میکنند، دل میدهند، صمیمیت به خرج میدهند. اینها نکاتی است که کمتر کسی ممکن است در این مقامات انجام دهد.
* الان روابط بین اخویها چطور است؟
خوب است.
* همان روابط گذشته را دارند؟
بله، روابط برادرانه است. میروند، دعوت میکنند، ماه رمضانها یک افطاری ایشان خودشان را موظف کردهاند که حتما افطاری دهند. کسی هم توقعی ندارد ولی حتما این افطاری را میدهند. مردانه یا یک وقتی امکانش را داشته باشند زنانه هم هست، اما اگر نباشد مردانه است. فامیلها؛ برادرزادهها، برادرها. حالا بعضی مواقع اخوان میروند، بعضی موقعها اخوان نمیروند که آنها هم گرفتاریهای خودشان را دارند. بچهها، جوانها، داماد خواهر، داماد برادر، داماد این برادر، عروس آن برادر، همه میروند.
* روابطشان با آقازادهها هم خیلی جالب است.
من از نزدیک زیاد ندیدم. همین چیزی که بیرون میآید و ما میبینیم، به نظرم خیلی تفاوت دارد با آقازادههای مثلا دیگر مسئولان و شخصیتها و این نظر من است.
* شما خودتان خیلی اهل فیلم و هنر هستید؟
بله.
* سینما را دوست دارید؟
سینما را دوست ندارم ولی بدم نمیآید، یعنی مخالفتی ندارم.
* فیلم زیاد میبینید؟
الان نه.
* قبلا زیاد میدیدید؟
تقریبا.
* از چه سالی علاقه داشتید که فیلم ببینید؟
از سال ۱۳۴۶.
* چه فیلمهایی بیشتر دوست داشتید ببینید؟
همهچیز. قبل از انقلاب که همه چیز میدیدم؛ البته تا سال ۵۲ - ۵۱ بود که یک مقدار کمتر شد و تقریبا نرفتم دیگر. بعد از زندانم هم که خیلی زاهد شده بودم، نمیرفتم. بد هم بود، آن وقتها گناه داشت سینما رفتن. من گناه میکردم، یعنی کار بدی میکردم اگر میرفتم، اما این کار بد زمینه علایق من را فراهم کرد برای اینکه مثلا سری داشته باشم، آشناییای داشته باشم در هنر.
* این خانواده محترم همانقدر که سیاسی بوده، به نظرم خیلی هم اهل فرهنگ است. یعنی حضرت آقا که خودشان هم خیلی فیلم میبینند، هم رمان میخوانند، هم خیلی کتاب میخوانند.
همه همینطور هستند.
* شما هم مثل حضرت آقا خیلی کتاب دوست دارید، یعنی میخوانید و وقت میگذارید برای کتاب؟
متاسفانه به آن شدت و به آن اهمیت نه، ولی کتاب میخوانم.
* میدانید آقا علاقهشان در کتاب و سینما در چه حوزهای است؟
نه.
* پیش هم مینشینید، صحبت فیلم یا کتاب هم میکنید؟
بگذارید من موضعم را نسبت به آقا بگویم. من وقتی خدمت آقا میرسم، تا ایشان سوال نکنند، من جواب نمیدهم. من شروعکننده و حرفزننده نیستم. اگر به صورت استثنا یک مطلبی را در ذهنم پرورانده باشم، آن هم موقعیت دارد. حالا احساسم چیست، یک احساس درونی است که از بچگی اینگونه بودم. من با اخوانم که همهشان محترم هستند و همهشان برای من عزیز هستند، رفاقت نتوانستم بکنم هیچ وقت. آقا و اخوی بزرگ با هم رفیق هستند، غیر از برادری، همحجره هستند، طلبه بودهاند، با هم بودند، میرفتند، میآمدند، گعدههایشان با آنها بود. هادی آقا با آنها رفاقت ندارد، یعنی همنشین نبوده، نشست و برخاست نداشته، به دلایل خودش. من به دلیل فاصله سنیام. بعضی از رفقای من با هادیآقا رفیق هستند. من لطیفه تعریف کنم، هادی آقا نمیخندد، ولی همان لطیفه را من برای رفیقهایم تعریف کنم، آنها تعریف میکنند، خنکتر، میخندد، چون قرار است روی برادرش به او باز نشود.
من هم اینها را میدانم و خودشان هم میدانند. من خدمت آقا که میرسم، هرچه مسنتر شدم، چون عقلم بیشتر شده، به مشکلات ایشان، به مسائل و درگیریهای ایشان بیشتر واقف هستم، بنابراین برای ایشان حاضر نیستم مزاحمت ایجاد کنم، حتی مثلا یک وقتی اصرار میکنند که حتما برویم دیدن آقا، میگویم من آقا را در تلویزیون دیدم. برویم خانه، مزاحمت است. چون آقا مقید است، وقتی میرویم، تشریف میآورند و مینشینند روی صندلی، ما هم مینشینیم روی صندلی، نیم ساعت، سه ربع، کمتر، بیشتر، باید ایشان بنشینند. حرفی هم میزنند، ما هم استفاده میکنیم، ولی من میدانم، خب ایشان خسته است. صبح مثلا دو سه ساعت جلسه داشتند، سه ساعت ملاقاتی داشتند، چهار تا ملاقاتی داشتند، مطالعه داشتند. درس دارند. حالا هم که در حسینیه درس خارج میدهند، خب آنها هم مطالعه دارد، زحمت دارد، حوصله میخواهد، باید فکر آزاد باشد. خب جوانها اینها را نمیدانند و فقط میگویند برویم آقا را ببینیم.
* شما فرمودید که من سوال نمیکنم، حضرت آقا بیشتر طرح موضوع میکنند.
آخر حضور ما دو نفری هم کمتر اتفاق افتاده است. دو نفری هم قرار نیست اتفاقی بیفتد، بچههایم هستند، زنم هست، پسرم هست، دخترم هست، دامادم است.
* بیشتر با چهمحوری صحبت میکنند؟ مثلا فرهنگی صحبت میکنند، اجتماعی صحبت میکنند، سیاسی صحبت میکنند، فامیلی صحبت میکنند؟
خیلی کلاسه خاصی ندارد، ایشان بنا به مقتضیات آن زمان صحبت میکنند، اما آن چیزهایی که مربوط به کار است، مربوط به مملکت است یا مثلا گلهمندیهایی که از افراد وجود دارد. مثلا فلان رئیسجمهور، فلان وزیر یا چیزهایی اینطوری که وجود دارد، موضوعات مملکتی را اگر کسی مطرح کند، یک توضیحی میدهند، ولی خیلی باز نمیکنند قضایا را، دلیلی هم ندارد.
* برای ارشاد سیاسی در خانواده صحبت نمیکنند؟
منش ایشان ارشاد سیاسی است. ایشان وجودش ارشاد است.
* مثلا بهعنوان تذکر؟
اگر لازم بدانند بله. حتی پیغامی مثلا.
* پس مراقبت میکنند؟
بله. من خودم برای همین مراقبم، وگرنه من باید خیلی شلنگ و تخته بیشتری میانداختم. شما من را جایی ندیدید. شما (خطاب به یکی از حاضران در جلسه مصاحبه) مشهدی هستید؟
* بله.
چقدر من را دیدی؟
* اصلا ندیدم.
من شش سال مدیرکل ارشاد بودم، حداقل تمام این هتلها زیر نظر من بوده، تمام این میراث فرهنگیها زیرنظر من بوده، سینماها و تئاترها زیر نظر من بوده؛ الان هم همینطور است. خیلی بازاری نیستم، خیلی هم خوشم نمیآید منزوی باشم. اینها ملاحظات است. هیچ وقت من برای برادرم، برای برادرهایم نگفتم نظر ایشان این است. یا یک وقت حرف خصوصیای که ایشان زده باشند، بروم بهعنوان یک امتیاز که من میدانم و شما نمیدانید، بگویم. خب پز است اینها، اینها خیلی پز دارد. یارو ارثی بدنش اینجوری فلج است، میگوید ساواک گرفته ما را اینطوری کرده است. یارو عصا دستش میگیرد، کمرش درد میکند، میگوید اینطوری شده است. مثل امیر جعفری بود در فیلم میوه ممنوعه، آب میخواست میگفت خدا لعنت کند صدام را، یعنی من شیمیایی شدم. آقا هم از ناراحتیهایشان، از مشکلات زندان و اینها تا حالا صحبت خاصی به آن معنا بهعنوان یک امتیاز نکردند، با اینکه ایشان خیلی زندان رفت. هادی آقا ۱۴ سالش بود زندان رفت. در خیابان پاسداران دیدید ساختمان دارند میسازند پشت دارایی؟ آن زندان مشهد بود، حدود ۶۰ سال قبل. اسمش خیابان زندان است.
شما به قدیمیها بگویید یا به تاکسیها بگویید خیابان زندان، شما را میبرند آنجا که الان شده خیابان پاسداران که قبلا جم بود. حاج آقا ۱۴ سالش بود، با یکی دیگر بعد از خرداد ۴۲ در مسجد گوهرشاد بین دو نماز مغرب و عشاء با آن آدمهایی که آنجا نماز میخواندند، در جمعیت یکدفعه بلند میشد، یکی از اینور و یکی از آن طرف یک چیزی راجع به امام به اسم میگفتند؛ آن وقت همه میگفتند آقای خ. مناسک میگفتند مثلا آیتالله فلان، آیتالله فلان، آقای خ، آیتالله فلان، مثلا حاج آقای و اسامی مستعار؛ حالا بستگی داشت به معرفتشان، نظر فقهی امام را میگفتند. دعا میکردند امام را، چون اینها یکی، دو بار، یا شاید یکبار گرفته بود و زیر سن قانون چون بود، برده بودند زندان کودکان. نمیدانم ۴۰ روز یا سه چهار ماه ایشان را نگه داشتند. این اولین زندان هادی آقا بود.
* شما در چه برههای خیلی دلتان برای آقا سوخت و احساس کردید خیلی مظلوم شدند؟
آقا مظلوم نیستند. گفتند من مظلوم نیستم، نگویید این را.
* کجا احساس کردید خیلی به ایشان اجحاف شده است؟
اجحاف هم نشده، بیمعرفتی کردند. خب بیمعرفتی را هر آدم بیمعرفتی ممکن است انجام دهد. آقا مظلوم نیستند، آقا در اوج قدرت هستند. الان ایشان در اوج قدرت معنوی هستند. یک وقتی یکی آمد دفتر ما در تهران نشست، گفت حاجی چه وضعش است، فلان و ... گفتم آنقدر زیر و بر میکنی، این مملکت صاحب دارد. خدا شاهد است حداقل آنجا را روی اعتقاد گفتم، ممکن است الان تظاهر کنم، ولی آنجا با اعتقاد گفتم. گفتم این مملکت صاحب دارد، صاحبش هم امام زمان (عج) است. ما لیاقت نداریم، اما او معرفت دارد. مملکت ما را دارد اداره میکند. خداوکیلی من این را خیلی جاها گفتم و همه هم میدانند و چیزی نیست که من بگویم. این مملکت در انقلاب پیروز شد، بعد از چند روز غائله کردستان، گرگان، گنبد، خوزستان، تبریز، هر کدام اینها یک مملکت را چپه میکند. کودتا، حمله طبس، بنیصدر، غائله مرحوم شریعتمدار، دعوای انجمنهای فلان و فلان، جنگ، جنگ هم هشت سال. ۳۳ روزش یک مملکت را نابود میکند، ۲۰ روز جنگ، یک هفته جنگ نابود میکند، دو سالش نابود میکند، پنج سالش نابود میکند، هشت سالش هیچ طوری نشد. یک وجب، یک سانت از خاکمان را ندادیم. اینها خیلی مهم است. امام فوت کرد، هیچ حرکتی انجام نشد. من روزی که امام فوت کردند، شب خبر داشتم که مریض هستند و بیمارستان و دعا و اینها.
رادیوی من صبح خاموش بود، رفتم اداره ارشاد، نشستم، رادیو گفت. رادیو را روشن کردم، ساعت هفت و نیم بود. مادرم خدا بیامرز زنگ زد. گفت ننه تسلیت. با همین تعبیر. من واقعا دلم نمیآمد صندلیام را ترک کنم. نمیدانستم من بلندشوم، چه میشود. آسمان به زمین آمده دیگر، امام مرده دیگر، مملکت صاحب ندارد. امروز سیزده بود، فردایش مجلس خبرگان تشکیل شد با آن مکافات، با آن مسائل و با آن بحثهایی که شهره خاص و عام بود. رهبر انتخاب شد، از پسفردایش مملکت هم قانون داشت و هم رهبر داشت. چند روز بعد هم رئیسجمهور تعیین شد. یعنی مثل اینکه شما حساب کنید یک وقتی آقا راجع به مرگ این مثال را میزدند. یعنی کسی که میمیرد، اگر آدم درست و درمانی باشد، مثل این است که سوار است، دارد میآید و میآید و میآید، میرسد به جوی، این جوی مرگ است. میپرد و میرود آن طرف و ادامه دارد تا ابد. یعنی مرگ و مردن هلاکت و سختی و ناراحتی نیست. مثل پریدن از روی جوی است. در واقع مملکت بعد از رحلت امام مثل پریدن از روی جوی شد، بعد روز به روز هم قویتر شد. اصلا شوخی ندارد، ۴۰ روز است. ۴۰ سال مانده است دیگر، دیگر از این نابتر شما میخواهید؟ لیبی، عراق، افغانستان، یمن، مصر؛ در همه اینها انقلاب شد، نشد؟ کو الان؟ الان همه در بدبختی و بیچارگی و داعش و غیرداعش و جنگ و فلان هستند.
الان در ایران امنیت که داریم حالا بماند، ممکن است آدم بله یک وقت یک تقی هم به توقی بخورد. مثل ترقهبازی بچهها که چهار نفر میآیند در خیابان. آنها جدی هستند، برای مملکت مثل عرض خود میبری و زحمت ما میداری. یارو مورچه را داشت میکشت، گفتند تو نشنیدی که فردوسی میگوید میازار موری که دانهکش است؟ گفت خب درست است، گفته موری که دانشکش است، این دانه دهنش نبود، من کشتم. دانه داشته باشد، من نمیکشم. یعنی واقعا اینها چیزی نیست اما سخت است. حالا شما ببینید این چیزی نیست و ما میبینیم چیزی نیست، اما باز هم یک لایههایی دارد دیگر. این لایهها آنهایی که من میگویم فشار و آدم دلش میسوزد، برای این است. ایشان در اوج قدرت است، ولی اینها هست دیگر، اینها خدشههایی است دیگر.
* شما به جهت اینکه خیلی خودتان تمایل نداشتید خبری باشید یا شناختهشده باشید بیشتر در جمع مردم هستید و شاید راحتتر. شما هم همین حس را دارید که حضرت آقا برخلاف خیلی از رهبران دنیا، رهبر همه مردم است. یعنی همهشان این حس را دارند که یک نفری است که میتوانند به او اعتماد کنند، یک سکان اعتماد است. این سرمایه یا این اعتماد از کجا درآمد؟
زیر و بالای ایشان یکی است. ایشان یک کلمه را از روی ریا نگفته تا حالا. به نظر من فردی هستند که حرف دلشان را در هر جایی مطلبی لازم بدانید میگویند، یعنی لازم باشد بگویند میگویند، هیچ ملاحظهای هم ندارند. این برای امروز هم نیست، قدیم هم همینطور بود. هر حرفی هم که میزنند، اعتقادشان است ایشان. ایشان هر فرمایشی را در هر سخنرانی گفتند، تظاهر در آن نیست، این اعتقاد من است.
* منظورتان بحث اخلاص ایشان است؟
شما اسمش را بگذارید اخلاص.
* سال ۹۶ هجمههای زیادی به ایشان وارد شد. یکی از آنها انتشار فیلم جلسه خبرگان بود.
من هم در فضای مجازی دیدم.
* یک بخش هست که حضرت آقا اصرار دارند قبول نکنند این پست را. حالا آنطرفیها خیلی شیطنت کردند که آقا خودش، خودش را قبول ندارد. ولی از این طرف اگر نگاه کنید، نشاندهنده تقوای بالای ایشان است. این فیلم اتفاقا خیلی به نفع حضرت آقا شد. یعنی من برداشتم این است که هر کس دید، برگشت گفت یک تواضعی دیده میشود.
همین است که شما میگویید. همه اینها کار خداست. کسی که برای خدا فداکاری میکند، کار میکند، برای خدا از چیزی دریغ نمیکند مهمترینش جان و آبروست، از بچه و از پول و از ثروت مهمتر است؛ آبرو و جان، این دو عزیز است. ایشان هیچ دریغی ندارند. در نمازجمعه بعد از ۸۸ هم ایشان صراحتا گفتند و قطعا خالصانه گفتند. این یک مساله. موقعی شما از هجمه فحشدادن میترسید، اکشن میگیرید، مقابله میکنید، دفاع میکنید از خودتان چون از میزتان میترسید که بگیرند؛ درست است؟ یعنی قدرت به خرج میدهید برای یک نفر یا شدت به خرج میدهید یا یک عکسالعمل، اما وقتی برای من مهم نیست که امروز شهید شوم ایشان بارها و بارها همین اواخر هم گفتند؛ آدمیکه قرار است در رختخواب بمیرد، بهتر است شهید شود. مردن در راه خدا؛ حالا من میگویم میترسند باز هم، اما ایشان به ضرس قاطع صد درصد عقیدهشان این است. البته آدم خودش را نمیرود بیندازد وسط خیابان که تیرش بزنند، خب اگر تیر بزنند، آرزوی تیرخوردن دارد، آرزوی مردن در راه خدا که شهادت است؛ آرزوی این را دارد ایشان. منتها خب اگر در راه خدمت هم آدم فوت کند، قاعدتا اینطوری نیست که حالا بگوییم هر کسی شهید نشده، در این بزرگان، در این مثلا علما، در این فقها هر کسی که الان زنده هستند یا به مرگ طبیعی مردهاند، آدمهای خوبی نیستند؛ نه، یکی از زیباترین مردنها شهادت است. مردن در راه خدمت هم شهادت است، مردن در حال فعالیت هم شهادت است. امام هم قطعا عروج کرده، یعنی عروج شهادتگونه.
* نگاه آقا به مردم هم خیلی جالب است. آقا مردم را قبول دارند. صاحب امر و صاحب فرمان هستند، اما مثلا در بم راحت میروند، در چادر زلزلهنشینها مینشینند. در همین کرمانشاه همه دیدند که عبایشان خاکی شده بود، کفششان خاکی و گلی شده بود و میرفتند و هیچ ابایی هم از چیزی نداشتند.
اگر بخواهید شما لباستان را خاکی کنید، معلوم میشود. لباس اگر درست کار کنید، خاکی میشود. ممکن هم بود خاکی نشود. کسی چیزی نمیگفت چرا آقا خاکی نشده اما خاکی شد. خاکی نکردند، خاکی شد. طبیعی است، شما از یک مسیری که بروید، لباستان خاکی میشود. این خلوص را شما در نظر بگیرید.
* حالا نسبتشان با مردم هم خیلی جالب است.
علاقهمندی ایشان به مردم است.
* شما همه سخنرانیهای ایشان را نگاه میکنید؟
هرچه که بتوانم نگاه کنم، نگاه میکنم.
* بعد مورد سوال هم قرار میگیرید از طرف اطرافیانتان؟
نه. از من نمیپرسند، میدانند که نظر نمیدهم. دلیلی ندارد من نظر بدهم.
* ولی خودتان همه را دنبال میکنید؟
سعی میکنم دنبال کنم. مثل دیگران. آحاد مردم. عوامالناس همین است کارشان؛ نگاه میکنند، میبینند، علاقهمند هستند، خبر گوش میدهند.
بله، دارم. من راست هستم منتها ولایتی هستم. قبل از اینکه راست باشم، ولایتیام. با چپیها نیستم، با اینهایی که الان گروه اصلاحطلبی هستند، اصلاحطلب نیستم. ذاتم اصولگراست. الان دیگر اصولگرا نیستم. من و بچههایم سعی میکنیم منش آقا را دنبال کنیم، حتی مثلا فرض کنید در دستهبندیهای بیرون، قرار نمیگیریم. اوایل رحلت امام بود. خدمت آقا رسیدم و گفتم شما فرموده بودید در آن سخنرانی ۱۴ اسفندتان که بنز و اینها را مسئولان سوار نشوند. یادتان است؟ من یک چیزی گفتم، ایشان دو تا نکته را گفتند. البته به یک مناسبتی، پیشزمینهای داشت، پیشزمینهاش هم این بود که من که رفتم تهران، قرار گذاشتم معاون اداری - مالی وزیر نفت در سال ۶۹؛ رسیدیم تهران و از اینجا کندیم که به آنجا وصل شویم، آن دوست واسطهمان گفت بیا پخش، بشوی قائممقام پخش. ابلاغ ما را زدند، شدم قائممقام شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی ایران. آن وقت این شرکت پالایش و پخش نبود. مدیر پالایش بود، مدیر خطوط لوله بود، شرکت پخش فرآوردههای نفتی، یکی از شرکتهای معروف بود؛ شدم قائممقام آنجا. پست را برای من ایجاد کرده بودند. زدند قبلش داشت، بعدش حذف شد. یک مدتی در یک اتاق کوچکی بودیم، بعد از آن اتاق، اتاق هیاتمدیره را مدیرعامل به من داد و رفتیم با معاون مدیر بازرگانی از داخل میرداماد رفتیم مبل بخریم. یک مدل مبلی خریدیم به نظر ۳۰۰ - ۲۰۰ هزار تومان؛ البته زیاد بود. مدل فرانسوی بود. در میرداماد میرفت داخل زیرزمین و خیلی جای باکلاسی بود. من گفتم میشود یک تغییراتی دهیم؟ گفتند بله. گفتم اولا من دوتایی و سهتایی نمیخواهم، من هشت تا تکی میخواهم، اینجا هم هشت تا تکی شما میبینید. هشت تا تکی میخواهم، ششتا هم صندلیاش را میخواهم، چهار تا هم میزش را میخواهم، میز کوچولو. اینطوری باشد و آماده کنید و بدهید. بعد یک پاترولی بود که من نمیدانستم، چون من گفته بودم که تهران ماشین ندارم، راننده میخواهم، راننده هم هر کاری که من بگویم است، برای سوارکردن و بردن من فقط نیست.
خرید خانهام را باید بکند، چون زن من اهل خرید نیست، تهران غریبیم، جایی را نداریم، باید خرید خانهام را بکند، سرویس به خانواده من بدهد. اینها را من طی کرده بودم با واسطهمان که به آقای آقازاده گفته بود. در خانه سازمانیام هم پول شارژ نمیدهم، چون شنیده بودم شارژ در تهران گران است. گفتم من ۳۰ - ۲۰ تومان حقوق میگیرم، نمیتوانم پول شارژ بدهم، پول شارژ را هم من نمیدهم، شما بدهید. همه اینها را پذیرفتند. روز اول که غروب بود، من را از فرودگاه تهران آوردند و بردند هتل مشهد. رفتیم آنجا و البته رفته بودم قبلش آنجا؛ با یکی از همکارهای ارشادی رفته بودیم از اینجا که او کار داشت و با هم رفتیم و گفتم بیا هتل ما و یک سوئیت برای ما گرفته بودند. برعکس همان شب سر شام برق رفت، شام را در تاریکی خوردیم و من خیلی احساس غربت کردم. میخواستم تهران بمانم و زنوبچهام هم مشهد بودند. خیلی ناراحت بودم. صبح آمدم و رفتم اداره، چمدان را بستم، گذاشتم، ماشین آمد اداره. همان ماشینی که آمده بود، همان راننده آمد دنبال من. این شد راننده من. فردی که همراه ما بود بهعنوان تشریفات، گفت حاجآقا ببخشید، آقای صیفی راننده شماست. صیفی را صدا زد، گفتم ببین، شما باید خرید کنید، میوه، گوشت، نان، ماست، پنیر، کره، سیبزمینی، پیاز و ... گفت بلد نیستم. گفتم خانهتان چه کسی خرید میکند؟ گفت خانم من. گفتم برو یاد بگیر. اولها در کاسه من میگذاشت. مثلا میگفتم برو پرتقال بخر فرض کنید. میرفت پرتقال میخرید به این گندگی. شش تا پرتقال آن وقت دو هزار تومان. کیلویی ۲۰۰ تومان بود، یک عالمه میخرید. یک روز صدایش زدم و گفتم ببین داداش، با ما بازی نکن. اول اینکه دو کیلو پرتقال بگیر، این را بگیر، آن را بگیر، این را ببر خانهات، این را هم برای خانه ما. این را که گفتیم، با ما رفیق شد و خیلی دیگر فداکار شد، واقعا فداکار شد، امین من شد. بازنشست شد. یکی از داخل امور مالی این سندها را دیده بود و یک نامهای نوشت. یک نامهای به آقا نوشته بود، همان نامه را به وزیر نوشته بود و خلاصه رونوشت آن را به خود من داده بود.
با اسم و امضا، امضا کرده، این شجاعتش بود. که یک کسی آمده در پخش که خدا کند برادر شما نباشد. برای شما اینقدر خرج کردند، فلان کردند. میدانید که؛ بگویی کلاه بیار، سر میآورند، در ادارات اینطوری است، مخصوصا در نفت. این نامه رفته بود دفتر ارتباط مردمی، یک پاراگرافش را خلاصه کرده بودند، یک پاراگرافش را فرستاده بودند خدمت آقا. آقا نوشته بودند که سیدحسن خامنهای برادر من است و لحن نامه لحن یک چیزی شبیه مغرضانه است که حدس ایشان درست بود؛ لحن، لحن بدی بود، بیادبانه و مغرضانه منتها نامه را به ایشان نشان دهید، نوشته را به ایشان نشان دهید و بگویید مواظب رفتارش باشد. که نامه را در پاکت کرده بودند، برای من یا دستی دادند یا حضوری دادند، یادم نیست. من در ذهنم بود اینها؛ بعدش رفته بودیم خدمت ایشان، ظهر بود که حالا این هم یک خاطره خندهداری است؛ حالا بماند. ظهر بود، ناهار خوردیم، آقا گفتند اصلا اینجا استراحت کن، چهارشنبه بود، گفتم نه، باید بروم اداره. گفتند مگر اداره داشتید؟ چطور آمدید اینجا؟ این مورد؛ حالا این را داشته باشید. یک مورد هم همان ایامی بود که ایشان کیسهصفرایش را عمل کرده بود.
در بیمارستان بودند ایشان، شنیده بودم روز قبلش عمل کرده بودند، من فردایش رفتم. رفتم بیمارستان و ایستادیم و رفتم نگاه کردم، سلاموعلیک کردیم و احوالپرسی و آمدیم بیرون. اتاق بغل پاسدارها نشسته بودند. نشسته با آنها گعده کردیم، ناهار خوردیم. به یکی از آنها گفتم شما هر وقت بیدار شدند، خبر کنید من بروم خداحافظی کنم. گفتند باشد. رفتم داخل، گفتند شما اینجایید؟ نرفتید اداره؟ بروید اداره. مرد حسابی شما مریضی، چهکار داری به این کارها؟ دقت در اطرافیان، حفاظت از اطرافیان. به ایشان گفتم آن روزی که ناهار بودیم، گفتم شما یک مطلبی را فلان گفتید، بنز را گذاشتیم ما کنار، پاجیرو سوار میشویم. پاجیرو کمتر از بنز است اما شیکتر از بنز است. ماشینها عوض شده است. آقا گفتند من میدانستم، اینها کنار نمیگذارند، خواستم قبح قضیه را بفهمم. بنز سوارشدن برای مسئول قباحت دارد، قبیح است، زشت است. این یکی. بعد هم گفتند من هشت سال روی یک موکت رئیسجمهور بودم. نگذشت؟ گفتم چرا. رئیسجمهور بدی بودیم؟ گفتم نه، خواهش میکنم. بنابراین اگر قالی دستی باشد و چه بنز باشد. آقای نجات هم اخیرا یک چیزهایی گفته بود؛ اخیرا هم نه، در این کلیپهای اخیر زیاد آمده است. اینها منش ایشان بود.
* میگویند آقا خیلی ساده زندگی میکنند، زندگی شخصیشان، حتی در خوردوخوراک گفته بودند. یا مثلا میهمانیهای خودمانی میروید، خیلی تشریفات ندارند.
آقا یک نکتهای را به من گفتند، به من گفتند من خرید شیرینی را در خانه حذف کردم. ایشان معمولا میوه دیدارهایشان دو رقم بیشتر نیست. حتی اینجا که پذیرایی میکنند، دو رقم است، سه رقم نیست. غذا هم یک رقم؛ یک خورشت.
* یعنی فامیلی هم که میروند؟
بله، فقط یک خورشت. یعنی تجملات مطلقا. تجملات و بیتکلفبودن غیر از این نمیتواند باشد. یک وقت شما برایتان آشپزخانهتان همیشه کباب و بگیروببند و گرم بوده، یک وقت نه، اصلا بند این چیزها نبودید. به فکر این چیزها نبودید که حالا چون ما اینجا ریاستجمهوری شدیم، باید اینطوری باشد؛ نه. یعنی اصلا این قضیه نیست که ایشان تشریفات؛ یک تشریفات ویژهای دارد برای خودش که آن تشریفات برای ایشان نیست، برای جایگاه است که آن جداست. محافظان، خودی، بگیروببند و حتی اتومبیل، یعنی حتی اتومبیل هم مربوط به ایشان نمیشود. ایشان همین است، ایشان همین است که میبینید. غیر از اینکه شما میبینید، همین است. یعنی سعی در اینکه حتما دمپایی فلان مدل باشد، نه. سعی در اینکه حتما مثلا فرض کنید فرش داشته باشد، نه. همین الان واقعا در خانهشان گلیم است، موکت است در کتابخانهای که هست، اندرونش هم اگر پایین خانه است، آن هم همین است. ایشان مبل ندارند، در آشپزخانهشان احتمالا از این صندلیهای پلاستیکی است که پایین دیدید گوشه پارکینگ که من خریدم و فرستادم برایشان. خودشان حاضر نبودند حتی آن را هم بخرند، چون برای مصرف شخصیشان را که نمیگویند ریاستجمهوری یا دفتر رهبری بخرند، باید از جیبشان بخرند؛ نمیخواست بخرد. یعنی صندلیاش صندلی معمولیای است. حالا آن صندلی اینطوری است که من هم تهران دارم از این صندلیهای اینطوری، من چهار تا از آن را دارم. همان پشت حسینیه هم که شما میبینید آن صندلیها را میگذارند، آنها هم صندلی پلاستیکی است که برای دفتر است. مبلهایشان هم مبلهای سادهای است. ایشان یک نکتهای را هم گفتهاند که ما مثلا روی همین مبلها، نشستیم، بلند شدیم، از زمان ریاستجمهوری تا الان، طوری شده؟ این طوری شده خیلی مهم است، این لغت طوری شده را ما باید این را بدانیم. مثلا من اینطوری نشستم، طوری شده؟ نه. من اینها را جلوی شما گذاشتم، جلوی خودم هم گذاشتم، از شما متمولتر، متمکنتر، پولدارتر اینجا نشسته، همینطور بوده؛ به آقای آجرلو که ارادت داریم، باز هم همین است. قبلش هم که این را برای من نیاورده بودند، در آن سینی بود، پیالههای چینی داشتم، همینها را در آن میگذاشتم و میآوردم. آقا هم همینطوری است. شما اگر بروید در خانهاش، احساس این را نمیکنید که خانه یک مقام درجه یک جهان اسلام، نه ایران، جهان اسلام؛ آن سر دنیا ایشان مرید دارد، آن سر دنیا فلان دارد، یک اینطوری بکند ایشان، هزار تا راک فلر از دستش میریزد، اما همه اینها است، برای خودش نیست. من تهران اوایل در سال ۷۲ - ۷۱ فرش خریده بودم، الان فرشهایش هست. دو تا قالی سه در چهار از مشهد خریده بودم قسطی ۷۰۰ هزار تومان. مدتها خجالت میکشیدم خانواده اخوی را دعوت کنم؛ آقا که جای خود دارد. بچهها را دعوت کنم که بگویند عمو فرش خریده، فرش و مبل. واقعا خجالت میکشیدم. احساس شرمندگی میکردم؛ البته از اینها احساس شرمندگی نمیکنم، چون اینها حساب و کتابشان به شما میگویم؛ آن را که داده، این را که داده، این را که داده، نرفتم بخرم مثلا.
* با کدام یک از آقازادههای رهبری بیشتر معاشرت دارید؟
من با هیچ کدام به تنهایی معاشرت ندارم. آنها هر وقت میآیند، سه چهار تایی با هم میآیند که تهران خانهمان، که دعوت کنیم، قرار بگذاریم، چه اینجا که بیایند مشهد، قرار بگذاریم و خیلی مقید هستند، خیلی احترام میکنند، خیلی محبت دارند. هر چقدر بزرگتر باشند، درجهشان بیشتر است.
این را شما اسمش را شجاعت میتوانید بگذارید اما همان نتیجه خلوص و ایمان و یقین است. ایشان به مرحلهای به نظر من از مراحل انسانیت رسیده که «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»؛ یعنی ایشان به این آیه ایمان دارد. ببینید، این خیلی مهم است. شما اگر مشهدی باشید، هفتهای یک بار حرم میروید. اگر در مشهد کسی را در بهشتزهرا (س) یا بهشت معصومه (س) یا بهشت رضا (ع) فامیل دور یا نزدیکی داشته باشید، سالی سه، چهار بار قبرستان میروید، مردهها را میبینید، حالوهوای اطرافیان مردههای جدید را هم میبینید؛ دارند دفن میکنند، دارند میشورند، دارند میبرند، دارند نماز میخوانند، دارند فاتحه میخوانند، دارند گریه میکنند، همه اینها را میبینید. همان لحظه ناراحت هستید. خوش به حال کسی که همان لحظه بگیرد، چون همان لحظه توبه کردهاند تمام کثافتکاریهایشان را. پایمان را میگذاریم در ماشین و میآییم به اولین پیچ نرسیده، چشممان به آلودگی شروع میشود، دهنمان به آلودگی شروع میشود. میپیچید جلویمان میگوییم ای فلان. ما میآییم بیرون، یادمان میرود. ایشان به آنچه که به مرحله یقین رسیده؛ من نمیگویم کسی را دیده، من نمیگویم الهام میشود، اما با فرمول قرآنی، با فرمول اعتقادی، کسی که خدا را یاری کند، حتما یاری میشود، شک نکنید.
* شما فرمودید در دوران زندان با آقا مرتضی نبوی بودید. غیر از آقا مرتضی با کدام یک از شخصیتهای سیاسی حشرونشر دارید؟
من آقامرتضی را هم الان زیاد نمیبینم. آقامرتضی خانهاش در ترجمان است، معیری. خانه ما یک مقدار بالاتر یک آپارتمانی که دارم الان، در منیریه است، در همان نرسیده به میدان منیریه در ولیعصر (عج). خانه پدرخانم آقاحامد ما، حسین آقای محمدی که در دفتر آقاست، ایشان هم از رفقای قدیمی و هممحلی ما هستند. با ایشان بوده، با ضرغامی، با چندتای دیگر هنوز با هم هممحلی هستند. من در روضهها آقامرتضی را زیاد میبینم که آن هم در موحدینیا است در ابوسعید، یعنی ۳۰۰ - ۲۰۰ متر فاصله دارد. ارتباط به این دلیل، نه اینکه من خانهشان بروم و بیایم ولی هر دفعه که میبیند، انگار همان سال ۵۳ است، آنقدر که صمیمی است.
* غیر از ایشان با چه کسی؟
با هیچ کس. من با همه آشنا هستم، همه را میشناسم، ولی ببخشید، تحویل نمیگیرم، کاری ندارم به آنها. ارادتی ندارم به آنها. من با چپ و راست رفیق هستم. مثلا فرض کنید یک وقتی یک جایی باشم؛ ما با همه سران فتنه رفیق بودیم. جز موسوی، من با آقای خاتمی همینطوری که با شما نشستم، همینطوری با آقای خاتمی مینشستیم. این افتخار نیست البته، میخواهم بگویم یعنی ارتباط داشتیم، مدیرکل ایشان بودم، رفاقت داشتیم با ایشان. آقای کروبی خیلی به من محبت داشت، خیلی، یعنی اینطوری نبود؛ الان کروبی اینطور شده و مثل گذشته نیست. آن موقعهاوگرنه بد نبود.
* آقای موسوی چطور؟
موسوی نه، خیلی به من مربوط نبود، از اول مربوط نبود. مثلا در مجاهدین انقلاب. خیلیهایشان همکاران ما بودند و در وزارت ارشاد با هم رفیق هستیم. الان مثلا یک وقت فرودگاهی یا یک جایی ببینیم، مینشینیم، همچنان که با جنابعالی نشستیم، با آنها هم ممکن است بنشینیم، ولی من خیلی سعی میکنم خودم را نشان ندهم.
* شما بهواسطه نسبتی که داشتید، تا به حال واسطه شدید برای حل مسالهای یا اصلا ورود نکردید؟
نه. من سعی کردم خدمت آقا کمتر چیزی ببرم و بیاورم. البته همسرم گاهی اوقات نامه میگیرد و میبرد اما من مخالفم.
* تحصیلات شما چیست؟
من فوقدیپلم علوم انسانی هستم.
* چطور شد رفتید در بحث سینما؟ پیشنهاد خودتان بود یا پیشنهاد دادند؟
من اینجا که میخواستم بروم تهران، مهدی فریدزاده، مدیر شبکه یک بود در زمان آقای محمدهاشمی. با من رفیق بود. گفته بود یا محمد هاشمی شنیده بود یا گفته بود، گفته بود که فلانی دارد از ارشاد میآید. گفته بود کجا میخواهد بیاید؟ برود صدا و سیما، برود بشود مدیر شبکه خراسان. گفته بود نه او کلاسش بالاتر است، دارد میآید تهران. گفته بود خب بیاید تهران، بیاید پیش ما. به من گفت، گفت محمدآقا اینطوری گفته. گفتم ببین به آقای هاشمی شما بگو که من تازه رفتم نفت، یک ماه است، زشت است از این شاخه به آن شاخه بپرم. محمدآقا که با آقای آقازاده رفیق است، خودشان بین خودشان حل کنند. اگر میخواهد، من بیایم. ضمنا کجا؟ یک ناهار دعوت کرد. سهتایی نشستیم، ناهار هم خوردیم و صحبت کردیم و جوک گفتیم، خیلی لطیفه میگویم؛ من هم اهلش بودم، شوخی هم کردیم، برادر آقای هاشمی و برادر آقای خامنهای، بالاخره هر دو یکجور بودیم. گفت بیا اینجا مدیر امور مجلس باش. گفتم ببین من بیایم اینجا بشوم معاون امور مجلس، باید با نمایندهها مچ بندازم. خب طبیعتا من برنده میشوم. اگر من برنده بشوم، میگویند برادر رئیسجمهور، برادر رهبر، اصلا دارند درو میکنند مملکت و صداوسیما را. معلوم است ما زورمان به اینها نمیرسد؛ نماینده هم هستیم، اما زورمان نمیرسد. اگر خدای ناکرده یک وقت کسی اینطوری کند دست ما را، میگویند اینها که اینطوری باشند، آنها هم مثل همینها هستند. ارج و قرب، کلک و پر میریزد، ضمن اینکه من بلد نیستم ارتباط و پاچهخواری نمایندگان را، روششان را میدانم چیست، اما بلد نیستم این کار را، برای من خوب نیست، من مدیر دفتری هم بلد نیستم. آقای آقازاده به من گفت بیا مدیرکل دفتر نظارتی شو. خیلی بدم آمد؛ اولا به من توهین بود؛ البته در وزارت نفت خیلی بالاست، میدانید که هرچه رانت و پانت دارد، آنجاست؛ همهکاره وزیر است در واقع. گفتم که نه، من روابطعمومیام خوب نیست. گفت شما روابطعمومیتان خیلی خوب است که. گفتم بله، ارتباطم خوب نیست، من نمیتوانم به نماینده زنگ بزنم و بگویم آقای آقازاده گفت. من خودم را باید بگویم. یکی برای من باید زنگ بزند. خلاصه یک مقدار به من برخورد. بنابراین نشد بروم آنجا. بعد به مهدی آقا فریدزاده گفتم ما نیامدیم، ما را در همین شوراها عضو کن. ما قدقدمان را در نفت میکنیم و یک حقوقی آنجا میگیریم، اینجا هم در شورا باشد، میآییم. شدم عضو شورای برنامهریزی شبکه یک؛ این از اینجا شروع شد. همزمان عضو شورای بررسی فیلم و سریال شبکه یک هم شدم یک مدتی. تا آقای فریدزاده آمد ارشاد و شد معاون سینمایی در زمان آقای میرسلیم. آقایمیرسلیم شد وزیر، آقای فریدزاده شد معاون سینمایی و فوری من را گذاشت در شورای فیلمنامه و سناریو باتوجه به آن سابقهام و شش سال ارشادم. بعد یک رفیقی داشتیم او را گذاشت مدیرعامل سینمای جوان، من را گذاشت عضو هیاتمدیره سینمای جوان. این سه تا سمت را من داشتم.
* شما چند بچه دارید؟
چهار تا.
* بعد از ترور حضرت آقا، آقا را دیدید، خود آقا چه احساسی داشتند؟ و خود شما؟
آقا که خیلی خوب بودند. من خودم خیلی ناراحت بودم. من آنوقت معاون آموزش و پرورش منطقه احمدآباد بودم در سال ۶۰. ظهر داشتیم میآمدیم، برخلاف هر روز با مینیبوس اداره، سرویس. دیدیم مدام راننده و رئیس اداره دارند لوندی میکنند. مدام میگفتند حسنآقا، آقا خامنهای، فلان؛ من برنامهام این بود که از آنجا که میآمدم، پیاده میشدم، یا من را میبردند میدان شهدای فعلی، از آنجا اتوبوس سوار میشدم، میرفتم سردخانه سام در جاده فردوسی. آنجا هیاتمدیره بودم من. شرکت بود، یک سردخانه مشهد داشت، اهواز به ساری، من هیاتمدیره آن شده بودم زمان شهید امیرزاده در سال ۵۹. این مختصر بود، به دلیل رفاقتمان با آقای امیرزاده فقط نه به دلیل تخصص. میرفتم آنجا، نماز میخواندم، ناهار میخوردم، یک چرت مختصری میزدم، کارهای سردخانه را بازدید میکردم، سالنها را که چه دارد، موتورخانه و انبارها را نگاه میکردم و یک حرفی میزدیم و یک جلسهای و تقریبا کار هر روز من بود. آن روز اینها مدام گفتند آقای خامنهای نمیخواهید بروید سردخانه؟ گفتم آقا چهکار دارید؟ میخواهم بروم. گفتند نه، پیاده شوید، برویم خانه. در واقع من را بهزور پیاده کردند. من خانه پدرخانم خودم مینشستم در فلکه برق، میدان بسیج، پیاده شدم، اولین کوچه دست راست، کوچه گلچین. پیاده شدم و رفتم خانه، خانم من گفت اینطوری شده است. حالا ساعت دو اخبار را گفته بودند، اینها شنیده بودند، رادیو را خاموش کردند که من نفهمم. نمیدانستند که من نمیدانم، من هم نمیدانستم. بعد به مادرم زنگ زدم و گفتم خانم چه شده؟ گفتند آره، اینطور شده، فلانی اینطور شده، هادی آقا دارد میرود تهران. هادیآقا آن روزش رفت. من نمیدانم چه موقع بود، صبر کردم، صبر کردم، ماه رمضان شد، بلند شدم و ماه رمضان رفتم آنجا که رفتم در بیمارستان قلب، همین در اتاق بود آقا، خوب شده بودند و از آن حالت آنچنانی درآمده بودند. خیلی محبت کردند، پاسدارها دورشان نشستند و یک عکس گرفتند. به نظرم دور آن سفره من هم هستم. که آقای مقدم خیلی نگران بود، شبها دعا میخواند، تا صبح یک ختم قرآن میخواند همین آقای سیدعلی مقدم. یک شب یا دو شب من بودم، برگشتم.
* آقا که رهبر شدند، شما در اولین دیداری که با آقا داشتید، چه فرقی دیدید با گذشته؟
هیچی؛ هیچی به خدا.
* در یک جمله اگر بخواهید برادرتان را که رهبر انقلاب اسلامی هستند بیان کنید، چه میگویید؟
نمیدانم چه بگویم. یک انسان مخلص، یک بنده مخلص خدا به نظر من؛ با حقیقت، مخلص، همین اخلاصی که لغتش را شما گفتید. یک بنده مخلص، فقط وظیفه بندگیاش را ایشان به
پژوهشگر و کاتب:کیوان گیتی نژاد -[حیدری،ذولیمین هویدا یسارا استشهادی ]امام مطلق سید علی حسینی خامنه ای و سلالگان باصر حضرت حیدرش بالاخص حیدرثانی ذولیمین آقا سید مجتبی حسینی خامنه ای س
رسا نوشت : درس خارج آیت الله حاج آقا سید مجتبی خامنهای در درس فقه با موضوع مُستَثنَیات غیبت و در درس اصول فقه با موضوع برائت برگزار میشود.
نام نویسی درس خارج فقه و اصول آیت الله حاج آقا سید مجتبی خامنهای در سال تحصیلی ۱۴۰۱- ۱۴۰۲ آغاز شد.
درس خارج آیت الله حاج آقا سید مجتبی خامنهای در درس فقه با موضوع مُستَثنَیات غیبت و در درس اصول فقه با موضوع برائت برگزار میشود.
گفتنی است درس خارج فقه و اصول ایشان سابقه ۱۳ ساله داشته و طلاب و اساتید فراوانی از خرمن پر فیض ایشان بهره برده اند.
لازم به ذکر است علاقمندان از طلاب و فضلای مقطع خارج برای شرکت در این درس میتواند از طریق لینک https://formafzar.com/form/akaxi برای ثبت نام اقدام کنند.
*سرپل منافقین در پاریس چرا برای موسوی بیانیه نوشته است؟ / پشت پرده همکاری موساد با مشاور فتنهگران در پروژه بولتن سیاه*
◀️ «جنبش سبز مدام در حال تغییر است، این جنبش نامعین است، از شکلی به شکل دیگر درمیآید باید دقت کنیم که این جنبش گاهی بیشتر وضوح دارد، گاهی کمتر و گاهی هم اصلاً واضح نیست تا زمانی که ما درصحنه باشیم اجازه نمیدهیم جنبش بخوابد» این جمله را یکی از سمپاتهای فراری فتنه پس از مضحکه به خیابان آوردن اسب تروآ در روز ۲۵ بهمن سال ۸۹ در بر زبان رانده بود!
آن روزها شاخهای از اتاق فکر فتنه دریکی از کشورهای جنوب شرق آسیا ادعا کرده بود که میتوان از تحولات پیشآمده در مصر، الجزایر و نیز سوریه استفاده کرده و دوباره اغتشاش به راه انداخت. در این طرح عجیب طی دستورالعملی از عناصر میدانی و سفید مانده فتنه خواسته شده بود به خیابان آمده و با دادن شعارهای ساختارشکن مردم را دور خود جمع کنند.
ابراهیم نبوی در سایت روز آنلاین نام این پروژه را «اسب تراوا» گذاشته بود! اما برخلاف تحلیل سبزها، در روز ۲۲ بهمنماه هیچکس به خیابان نیامده و هواداران فتنه حتی نتوانستند یک دورهمی خیابانی دریکی از میادین تهران ایجاد کنند.
دو ماه پس از شکست مفتضحانه پروژه اسب تروآ در تهران حادثهای مهم روی میدهد. شورای هماهنگی راه سبز امید (شاخه سیاسی و عملیاتی فتنهگران مستقر در پاریس) یک بیانیه پرحاشیه منتشر کرده و اعلام میکند که حامی اقدامات تروریستهای معارض در سوریه خواهد بود.
در آن اطلاعیه سیاسی مشاوران موسوی اعلام کرده بودند که از «حسین هرموش» سرهنگ خیانتکار سوری در گروهک ارتش آزادیبخش سوریه حمایت خواهند کرد. انتشار این بیانیه عجیب در حمایت از تروریسم آنهم پس از افتضاح خیابانی جذب هوادار و ناکامی در ایجاد آشوب در خیابان معنای ویژهای داشت.
یکی از همکاران شبکه فتنهگران در وبسایت خودنویس فاش کرد که نقشه ایجاد اغتشاش در برخی شهرها باهدف دادن سیگنال به آمریکاییها صورت گرفته و روی آن ساعتها کارشده بود اما وقتی مردم با ما همراهی نکردند فهمیدیم به ته خط رسیدهایم، ازاینرو بیانیه دوم این بار در پاریس به نگارش درآمده و در آن قیدشده بود که جنبش سبز (فتنه) حاضر به همکاری با تروریستها در منطقه است، بهشرط آنکه دولت اوباما آنها را در آینده بهعنوان دولت انتقالی در ایران به رسمیت بشناسد.
نکته جالبتوجه آنکه بیانیه دوم بدون هماهنگی با سایر اعضای اتاق فتنه بهصورت مستقیم توسط یکی از مشاوران موسوی نگارش و رد اختیار رسانههای ضدانقلاب قرارگرفته بود؛ نگارش این اطلاعیه به معنای آن بود که اتاق فکر فتنه در هماهنگی با آمریکاییها، رژیم صهیونیستی و برخی دولتهای مرتجع عربی قرارگرفته تا منطقه را برای تحولات سخت آماده کند. تفسیر چپهای ستادی متواری از کشور آن بود کهموج خیزشها در منطقه به ایران رسیده و میتوان با کمک ناتو بار دیگر جنبش سبز (فتنه) را بلند کرد.
از عجایب آن بود که اغتشاشگران و قانونشکنانی که با رمز «رأی من کجاست» توانسته بود خود را اجتماعی کند؛ حالا در بزنگاه منطقه آن روی خودش را نشان داده و به صورت عریان تقاضا داشت با افزایش فشار داخلی (آشوب سازی) و خارجی (تحریم و دخالت تروریستی) مردم را تحتفشار سنگین قرار دهد و ایران را سوریهای کند
حلقه اتصال منافقین در خیابان فاطمی!
روایت است که دو ستاد موسوی نقش اساسی را در سازماندهی فتنه بر عهده داشته است، یک ستاد رد خیابان فاطمی و دیگری در قیطریه! اولی نقش سازماندهی خیابانی را عناصر فعال را بر عهده داشته و دومی نقش لجستیک و هماهنگی را ایفا میکرد؛ اما حلقه اتصال این دو ستاد باهم بر عهده یک فرد بهشدت تشکیلاتی بود تا پیشازاین نامش خیلی هم رسانهای نشده بود! درحالیکه اصلاحطلبان تمایل داشتند فردی چون تاجزاده یا میردامادی نقش کلیدی در ستاد موسوی را بازی کند، ناگهان نخستوزیر سابق از اردشیر امیر ارجمند خواست تا ستادها را فرماندهی کند. امیر ارجمند هم با زیرکی خاص قربان بهزادیان نژاد را رئیس ستاد کرده تا در پشتصحنه بازی را هدایت کند؛ اما اردشیر امیر ارجمند چه کسی بود و چرا موسوی او را مرد سایه خود در ستادهایش قرار داده تا حدی که اصلاحطلبان نیز از او دلگیر شده و ب صورت مجزا برای خود ستاد تبلیغاتی بزنند؟
اردشیر امیر ارجمند با شمایل یک چهره مذهبی، حقوق خوانده و استاد دانشگاه وارد ستاد موسوی میشود. او در اولین قدم ترتیب یک جلسه انتخاباتی برای موسوی دریکی از محلههای جنوب شهر تهران در مسجد نازیآباد را داده تا موسوی را فردی انقلابی و یک خط امامی تمام عیار نشان دهد. امیر ارجمند حتی قرار ملاقات دانشجویان رادیکال دفتر تحکیم وحدت با موسوی را به هم زده و اعلام میکند تندروها راهی به ستادهای موسوی نخواهند داشت. او در حالی در ظاهر سعی داشت چهره انقلابی از موسوی بسازد که در پشت پرده جلسات پنهانی با اعضای گروهک نهضت آزادی و نیز گروهک جنبش مسلمانان مبارز حبیبالله پیمان و نیز اعضای گروهک آمریکایی ملی – مذهبی (عزتالله سحابی) برگزار کرده و با آنها مشورت میکرد.
امیر ارجمند معتقد بود که در آینده باید در درون نظام یارگیری کرده و آنها را با بیرون نظام هماهنگ کرد، تشکیل ستادهای جعلی چون رزمندگان و جانبازان حامی موسوی ازجمله این دست فریبکاریهایی بود که محصول کار امیرارجمند بوده است.
اما تز یارگیری از درون محصول خلاقانه امیرارجمند محسوب نمیشد! او این مدل کار تشکیلاتی را از منافقین آموخته و آن را ساختهوپرداخته کرده بود، از صبح پیروزی انقلاب اسلامی با دستور تشکیلات برخی نیروهای منافقین با نقش بازی کردن و انقلابی جا زدن خود وارد برخی سازمانها، نهادها و وزارتخانههای حساس شدند. عباس زریباف ازجمله افرادی است که به همین شیوه وارد نهادهای انقلابی شده و توسط چپهای سازمان مجاهدین انقلاب سفیدسازی شد؛ بعدها زریباف در عملیات مرصاد به درک واصل شد.
وبسایت ضدانقلاب گویا نیوز در یک افشاگری درباره ماهیت اردشیر امیرارجمند او را یک جاسوس متبحر خوانده است که از درون سازمان منافقین رشد کرده و قرار بود با موسوی وارد دولت شده و راه کلاهی را ادامه دهد!
شاهمهره فتنه چه کسی است؟
اردشیر امیر ارجمند متولد ۱۳۳۶ تهران است؛ او در یک خانواده اشرافی و متمایل به خاندان پهلوی متولدشده است. امیرارجمند دیپلم ریاضی خود را در سال ۱۳۵۴ در دبیرستان کیهان تهران گرفت. در سال ۱۳۵۸ و پس از تعطیلی دانشگاهها به مناسبت انقلاب فرهنگی، به دو دانشگاه یکی در آمریکا و دیگری در فرانسه درخواست ادامه تحصیل داده اما درنهایت اقامت در فرانسه را ترجیح داد.
اردشیر امیرارجمند در سال ۱۳۶۰ کارشناسی ارشد حقوق بینالملل را از دانشگاه استراسبورگ گرفته است. در پایاننامه کارشناسی ارشد خود موضوع «مصادره و ملی شدن اموال افراد» و قوانین و ضوابط رایج دنیا درباره ملی شدن اموال افراد را مورد بررسی قرار داده است.
جالبتوجه آنکه سالهای بعد نیز در این دانشگاه مانده و با هزینه معاونت حقوقی دفتر نخستوزیری (میر حسین موسوی) در سال ۱۳۶۹ دکترای دولتی حقوق بینالملل را اخذ کرد. پایاننامه دکترای او درباره «مقررات مخاصمات مسلحانه در دریا در زمان صلح و جنگ» بوده است.
اردشیر امیرارجمند، پس از پایان دفاع مقدس به کشور بازگشت تا بهعنوان عضو هیئتعلمی در این دانشگاه مشغول به تدریس شود. این در حالی بود که نه سوابق خانوادگی وی، نه مطالعات دوران نوجوانی و جوانیاش، امکان آشنایی او با فرهنگ اسلامی را فراهم نکرده بود. او کاملاً در فضائی متأثر از غرب بالیده و تحصیل کرده و سپس به عنوان استاد به یکی از معتبرترین دانشگاههای کشور راه یافته بود.
امیر ارجمند علاوه بر تدریس رسمی در دانشگاه، بهطور غیررسمی در دورههای آموزشی سازمانهای دولتی و غیردولتی به تدریس مباحث مربوط به حقوق بشر میپرداخت.
امیر ارجمند با همکاری یونسکو، در دانشگاه شهید بهشتی کرسی و گروه حقوق بشر و نیز انجمن حقوق بشر ایران را ایجاد کرده و خود مسئولیت آن را بر عهده گرفت.
امیرارجمند در دوره حضور در ایران در سمت مشاور دفتر خدمات حقوقی بینالمللی نهاد ریاست جمهوری و عضو مجموعههایی چون انجمن حقوق بینالملل لندن، انجمن ایرانی حقوق بشر، انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فناوری، جمعیت توسعه علمی ایران، کمیته ملی اخلاق زیستی، انجمن ایرانی دوستان سازمان ملل متحد، انجمن ایرانی حقوق جزا، انجمن ایرانی حقوق بینالملل، شورای علمی مرکز پژوهش و اطلاعرسانی ریاست جمهوری (قبل از دولت نهم)، کمیسیون پژوهش و آموزش هیئت نظارت بر اجرای قانون اساسی (دوره خاتمی)، انجمن ایرانی جرمشناسی، هیئتعلمی دانشگاه تهران و هیئت علمی مجتمع آموزشی قم نیز بود.
امیرارجمند در تهیه و تدوین چندین طرح و لایحه درباره «حقوق شهروندی»، «اسرار دولتی»، «حریم خصوصی»، «رسانههای همگانی»، «سازمانهای غیردولتی»، «شوراها»، «حقوق متهمین و محکومین» و… در دوره اصلاحات نقش ویژه داشته است.
امیر ارجمند با اتکا به ریاست کرسی حقوق بشر دانشگاه شهید بهشتی، در مراکز علمی و حقوق بشری جهان به نمایندگی از ایران حضور مییافت و بدیهی بود او در این مجامع بهجای اتخاذ مواضع منصفانه بر پایه حقوق بشر اسلامی، از منظری که تحقیر کننده جامعه حقوقی کشورمان باشد، سخن میگفت.
اردیبهشت ۸۷ ( یک سال قبل از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری) امیر ارجمند در همایشی به دعوت مجمع تشخیص مصلحت نظام حاضرشده و میگوید:
آنچه در کشور باعث لطمه به مشروعیت جامعه میشود فاصلهای است که بین ارزشهای مورد حمایت حکومت بهعنوان ارزشهای اخلاقی و ارزشهایی که ضامن امنیت و تمامیت ارضی کشور و وجدان جمعی هست، افتاده است!
ورود امیر ارجمند به صحنه انتخابات ۸۸
با ورود میرحسین موسوی به صحنه انتخابات، اردشیر امیر ارجمند، به یاری او شتافت و بهعنوان مشاور ارشد و رئیس کمیته حقوقی ستاد موسوی و سر حلقه ستادها به یکدیگر مشغول به کار میشود. گفتهشده است که رابطه امیرارجمند و موسوی بهپیش از انقلاب بازگشته و این دو اعتماد کامل به یکدیگر داشتهاند، روایتشده است که این دو در جلسات مرتبط با احزاب چپ مارکسیستی و التقاطی باهم پیوند خوردهاند. موسوی به امیرارجمند قول داده بود که پس از پیروزی در انتخابات وزارت حقوق بشر تشکیل داده و او را وزیر آن کند.
امیرارجمند پس از حضور در ستاد موسوی کمیته جعلی صیانت از آراء را تشکیل داد. از ابتدا جرقه تشکیل این کمیته توسط هاشمی رفسنجانی زده شد و او در یک سخنرانی ادعا کرد که ممکن است در انتخابات تقلب شود، دو ماه پسازاین سخنان کمیته صیانت از آراء توسط موسوی لاری و محتشمی پور تحت هدایت امیر ارجمند تشکیل شد. کرباسچی در وصف این کمیته گفته بود که این تشکیلات جعلی نقش مزاحم را برای نظام دارد!
آنچه درباره امیرارجمند ناگفته مانده نقش او در هدایت ذهنی موسوی در توهم پیروزی در انتخابات است! امیرارجمند به موسوی القاء کرده بود که میتواند با تلقین پیروزی در انتخابات هوادارانش را بسیج خیابانی کرده و با فشار بهنظام انتخابات را دچار چالش کند. با این ترفند موسوی یک ساعت قبل از پایان رأیگیری در ستاد خیابان فاطمی خود را برنده قطعی انتخابات خواند، هدف آن بود با این کار نظام در کار انجام شده قرار بگیرد.
امیر ارجمند، پس از درخواست شورای نگهبان برای ارائه اسناد تخلف انتخاباتی حتی نتوانست یک برگ دفاعیه حقوقی ارائه بدهد. در دیدار نمایندگان ستادهای انتخاباتی با رهبر انقلاب نماینده ستاد موسوی رسماً اعلام کرد که تقلب در انتخابات نشده و افرادی چون خاتمی نیز بعدها ماجرای تقلب را کذب دانستند. در اسناد باقیمانده از ماجرای فتنه ۸۸ حسن رسولی رئیس ستادهای استانی موسوی اعتراف کرده است که ۳۰ سال در نظام او مسئول برگزاری انتخابات بوده و حتی یک رأی را نیز نمیتوان جا به جا کرد، رسولی در پاسخ به این سؤال که چرا او موسوی را قانع نکرده است، جواب درخوری نداشته است پیوند چریک حقوق بشری با جریان نفاق چگونه است؟
به اعتقاد پژوهشگران تاریخ معاصر به خیابان آوردن اوباش در ۳۰ خرداد برای امیرارجمند حیثیتی بوده و با وجود مخالفت بعضی از اعضای مجمع روحانیون مبارز در انتخاب این روز برای آشوب او از خاتمی و موسوی خوئینی امضا گرفته و بیانیه را نگارش کرده و روی وبلاگها و اکانتهای سازماندهی شده در شبکههای اجتماعی و نیز رسانههای فارسیزبان خارج از کشور قرار داده است. از نگاه منافقین بازتولید ماجرای ۳۰ خرداد ۲۸ سال پسازآن میتوانست عرض اندام مهمی محسوب شود!
امیر ارجمند از دهه ۶۰ با جریان نفاق ارتباط برقرار کرده بوده است. مادر وی افسر محرم زاده هوادار منافقین بوده و منصور امیر ارجمند برادر بزرگ اردشیر از منافقین فعال در بخش اطلاعات شهر استراسبورگ فرانسه است.
منزل منصور برادر بزرگ اردشیر در زمان ورود منافقین به فاز نظامی محل اختفای تعدادی از سران این گروهک بوده است. منصور پس از ماجرای خونین و کشتار کودکان به دست عوامل منافقین در تهران به فرانسه متواری و در شهر استراسبورگ مقیم شده است.
جالب آنکه اعضای خانواده امیر ارجمند پس از انقلاب همواره قیافه برانداز به خود میگرفتند و حتی مدل لباس پوشیدنشان نیز شبیه چریکها بوده است، اردشیر نیز در اوایل ورود به دانشگاه اورکت آمریکایی به شیوه دانشجویان چپ پوشیده اما پس از مدتی در جهت عادی شدن و سفیدسازی تغییر پوشش داده است!
بر اساس گزارشهای کارشناسی شده مادر اردشیر، «افسر محرم
نام خانوادگی لیلی امیر ارجمند، جهانآرا است. لیلی، در دوره تحصیلات دانشجویی با فرح پهلوی، دوست بود. او ظاهراً با ارتداد از اسلام کاتولیک شده بود؛ اما اساساً به هیچ دینی معتقد نبود. مادر محمد رضا پهلوی در خاطراتش او را مروج فسق و فجور در اطراف فرح قلمداد میکرد. [۲]
اما این فرح نبود که پس از ازدواج با محمدرضا پهلوی، به دلیل سابقه دوستی با لیلی او را بالا میکشید. برکشیدن لیلی جهانآرا، به آن سبب بود که وی و خانوادهاش شخصاً شخصیت قابلتوجهی برای شبکههای جاسوسی بودند. مادر لیلی، ناهید شاهرخ فرزند داراب، متولد بلژیک و کارمند موزه ایران باستان و مرتبط با شبکه جاسوسی بود. پدرش عبدالله جهانآرا فرزند تقی کارمند دارایی بود. لیلی یک خواهر داشت که شوهر او سرهنگ شیخالاسلامی، ریاست ساواک رشت را بر عهده داشت.
برادر لیلی جهانآرا، دکتر امیر جهانآرا، از نخستین اساتید دانشگاه ملی بود. وی از اعضای لژهای فراماسونری، مورد وثوق ساواک و از مؤسسان دانشکده معماری و شهر سازی بود. دکتر جهانآرا، جوانانن مستعد را برای عضویت در لژهای فراماسونری و مأموریتهای فوقالعاده رژیم پهلوی، معرفی میکرد.
حسین فردوست در خاطراتش ارتباطات وسیع وی با جاسوسان آمریکا، شوروی، چک و اسلواکی، ایتالیا و فرانسه را تشریح کرده است. این شبکهها لیلی را بهمثابه چشم و گوش خود در اطراف فرح میدانستند. لیلی جهانآرا، در مدرسه فرانسویزبان رازیدر تهران تحصیل کرد و از همان زمان همکلاسی و دوست فرح بود.
وی لیسانس زبان و ادبیات فرانسه را از دانشگاه تهران و فوقلیسانس کتابداری را از دانشگاه رانگوز نیوجرسی (آمریکا) گرفت. وی رسماً از اسلام مرتد شد و به مذهب کاتولیک پیوست. همسر نخست لیلی، صاحب ثروتمند یک کارخانه جیر در جاده قدیم تهران (شهرری) بود ولی زندگی مشترک آنها دوام نیافت. لیلی، در سال ۱۳۴۵ پس از جدا شدن از همسر نخست خود با حسینعلی (شاهرخ) امیر ارجمند ازدواج کرد و عروس خانواده امیر ارجمندها شد. ازاینپس بود که بیشتر به لیلی امیر ارجمند شهرت یافت.
شاهرخ امیر ارجمند، استاد فیزیک دانشگاه تهران بود وی با حمایت دکتر نهاوندی رئیس فراماسونر دانشگاه تهران در این دانشگاه به مشاغل عالی رسید و در زد و بندهای مقاطعهکاری، سرمایهای به هم زده بود؛ اما موقعیت وی پس از ازدواج با لیلی، تقویت یافته و توانست به حلقه مشاوران دفتر فرح ملحق شود.
در دیماه ۱۳۵۷ و روزهای پایانی رژیم طاغوت، شاهرخ امیر ارجمند به همراه حسین نصر رئیس دفتر فرح، پیشنهاد میدادند که فرح با فرار شاه در ایران بماند و عهدهدار امور سلطنت گردد و با قیافه روشنفکری، طوفان انقلاب را مهار کند! [۳]
لیلی امیر ارجمند، شخصیت محوری چندین شبکه جاسوسی بوده است. ارتشبد فردوست احتمال میدهد که لیلی جهانآرا در سال ۱۳۴۲ برای پایاننامه تحصیلی خود، مدتی را در آمریکا گذرانده و به سیا، موساد یا «MI۶» پیوسته باشد. همچنین لیلی امیر ارجمند ارتباط مشکوکی با عناصر سفارتهای مجارستان و چکاسلواکی برقرار کرده بود.
بر اساس اطلاعات فنی و انسانی اداره کل هشتم ساواک (ضد جاسوسی) وی از طریق روابط غیراخلاقی با دیپلماتهای بلوک شرق همانند مجارستان، لهستان، چک و اسلواکی و… مأموریتهای خود را انجام میداد. دریکی از گزارشهای ساواک، آمده است که تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۲ همراه با «استراگا» سفیر وقت چک و اسلواکی بود. همسر استراگا در خصوص ارتباط وی با لیلی، عصبانی شد و با او به مشاجره پرداخت.
لیلی، غیر از ارتباط با دربار و شبکههای جاسوسی، مأموریتهای اداری هم داشت. او از مؤسسان و رئیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و رئیس کتابخانه دانشگاه ملی، استادیار کتابداری دانشگاه تهران، رئیس کتابخانه شرکت ملی نفت، عضو هیئتامنای بنیاد آرشام، عضو هیئتمدیره و موزه علوم و فنون و از اسفند ۱۳۵۳ عضو شورای آموزش کشور بود
از پروژه هدیه ۶۰ تا ماجرای بولتن سیاه
در ۱۴ دیماه ۱۳۹۰ حدود دو ماه مانده تا برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی، خبری در رسانههای مبنی بر لو رفتن پروژهای موسوم به «هدیه ۶۰» منتشر شد. در آن زمانبر اساس اخباری که در یک روزنامه لبنان منتشرشده بود آمریکاییها با همکاری برخی از کشورهای وابسته و تعدادی از همپیمانان خود و نیز با جلب همکاری اطلاعاتی – عملیاتی تعدادی از گروههای ضدانقلاب و بخشی از عوامل فتنه ۸۸، درصدد اجرای سناریوی عملیاتی موسوم به (۶۰ ُ GIFTs) در ایران بودند.
بر مبنای این سناریو، دولت آمریکا با همکاری دولتهای فرانسه، انگلستان، رژیم اشغالگر قدس و یکی از کشورهای مرتجع حاشیه جنوبی خلیجفارس و با مأموریت محوله به ائتلاف فتنه و ضدانقلاب قصد داشتند بهزعم خود سناریوی تحریم «انتخاباتی – اقتصادی» ایران در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی را محور فعالیتهای ضد ایرانی خود قرار دهند.
در این سناریو تقسیمکاری بین بیگانگان و ائتلاف فتنه و ضدانقلاب صورت گرفته بود تا از سویی خط تحریم اقتصادی ایران با حداکثر عملیات روانی ظرف ۶۰ روز آینده و در قالب چند فاز طراحیشده، دنبال گردد و از سوی دیگر ائتلاف فتنه و ضدانقلاب با هماهنگی عناصر داخل و خارج از کشور، اجزای دیگر سناریو را دنبال نمایند.
در خبر آمده بود که مأموریتهایی از قبیل دمیدن در شیپور «مخاطرات تحریم اقتصادی آمریکا» و ترویج ضرورت «تحریم انتخابات مجلس» و القای نارضایتی و یاس مردم و بازآفرینی شگرد سوخته تقلب، ازجمله مهمترین مأموریتهای ائتلاف ضدانقلاب و فتنه گران بود.
همچنین ابلاغشده بود در ایام باقیمانده تا انتخابات مجلس، گروههای مختلف اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور یک پیوند منسجم و سازمانیافته «اطلاعاتی، عملیاتی، رسانهای» با همدیگر داشته باشند و در این زمینه، بنگاه دولتی بیبیسی فارسی، منسجمتر و قویتر از مقطع فتنه ۸۸، نقش هماهنگکننده و پشتیبان را برای نامبردگان ایفا نماید.
این خبر اضافه میکرد که در ستاد مذکور، ارتباط سرویسهای اطلاعاتی غربی با عناصر فتنه و گروهکهایی همچون منافقین و سلطنتطلبان و بیبیسی فارسی را اردشیر امیرارجمند برقرار میکرده و مشاور موسوی سرپل هماهنگی این خطوط با هم بوده است.
اردشیر امیرارجمند قرار بود که با پشتیبانی اطلاعاتی و عملیاتی سرویس اطلاعاتی فرانسه و با حمایت کاملاً پنهان سازمان منافقین و راهاندازی سریع دفتر موسوم به شورای هماهنگی راه سبز امید در پاریس باعث همافزایی منافقین، سلطنتطلبان، عناصر فتنه و سایر گروههای اپوزیسیون در فرانسه شود. جالب آنکه تدابیر حفاظتی و عملیاتی این پروژه هدیه ۶۰ به امیرحسین جهانشاهی رئیس گروه «موج سبز» و عامل مستقیم موساد در فرانسه واگذارشده بود.
حالا با تبارشناسی امیر ارجمند بهخوبی میتوان فهمید که منظور مشاور ارشد سردسته فتنه گران در تلویزیون بیبیسی از عبارت از شکلی به شکل دیگر درآمدن جنبش سبز (شبکه شیطانی فتنه) چه بوده است! انتشار غیرمنتظره و بدون معنای یک بولتن تبلیغاتی و تروریستی برای موسوی را نیز باید در همین خط بررسی کرد.
در شرایطی که آمریکاییها با مشارکت گروهک موساد و برخی اراذلواوباش خیابانی از مدتی قبل سناریوسازی علیه مقاومت مردمی و اسلامی را کلید زدهاند. امیر ارجمند نیز با اشاره دشمن و در هماهنگی کامل با منافقین پازل آنها در بخش رسانهای را تکمیل کرده و متنی موهوم را به نام مردهای متحرک چون موسوی بهصورت هدفمند در رسانهها و شبکههای اجتماعی پخش کرده است، هدف پروژه آن بود تا به تعبیر خودشان علیه مقاومت سیاه نمایی شود.
نکته جالب آنکه امیرارجمند تا قبل از دستگیری معدوم روحالله زم توسط اطلاعات سپاه؛ این دست پروژههای تابلو دار را به این فرد واگذار کرده و از ویژگیهای روحی جاهطلبانه زم در جهت پیشبرد اهداف اطلاعاتی آمریکاییها و رژیم صهیونیستی استفاده میکرد. پس از حذف زم، بسیاری از عناصر ضدانقلاب به دلیل ریسک بالا حاضر به همکاری با امیرارجمند نبوده و او این بار مجبور شده است تا مستقیماً «پروژه بولتن سیاه» را در وبسایت کلمه بارگذاری کنند
پروژه بولتن سیاه آخرین اقدام مشترک سرویسهای اطلاعاتی دشمن با عناصر متواری از کشور و نیز پیاده نظام داخلی آن است که سعی دارد انتقام شکست و بی حیثیتی در منطقه را از شهدای مقاومت بگیرد؛ در این مسیر افرادی چون موسوی نیز به کار گرفته شدهاند.
البته این فتنه جدید با رصد اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان (عج) در سازمان اطلاعات سپاه و حضور بهموقع مردم درصحنه خنثیشده و تنها عایدی آن برای فتنهگران بدنامی و بی حیثیتی بوده است.
آنچه راجع به زندگی فردی و اجتماعی آیت الله العظمی الحاج سید مجتبی حسینی خامنه ای(د ظ ع)نمی دا
رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای هم اکنون دارای۶فرزند هستند. نام دخترانشان بشری و هدی، و نام فرزندان پسرشان سید مصطفی، سید مجتبی، سید مسعود و سید میثم است. دو تن از فرزندان پسر ایشان۸سال در جبهه های جنگ ایران و عراق حضور داشتند. یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت الله محمدی گلپایگانی استا که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاه های کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند و دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیت الله باقری کنی از اساتید دانشگاه امام صادق (ع) است.سید مصطفی فرزند بزرگ ایشان با دختر آیت الله خوشوقت ازدواج کرده است. سید مجتبی داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است. سید مسعود نیز با فرزند آیت الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده است. سید میثم کوچک ترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است.
: در این مقال با توجه به هجمه گسترده ضد انقلاب علیه فرزند دوم رهبر انقلاب به واکاوی شخصیت سید مجتبی خامنهای و سناریوهای ساختگی برای ایشان میپردازیم.
وقت ایشان یا به مطالعه فقه و فقاهت میگذرد یا به عبادت
غلامعلی حدادعادل، رئیس سابق و نماینده فعلی مجلس – پدرزن مجتبی خامنهای – در سال۱۳۹۱در مصاحبه با نشریه پاسدار اسلام درباره شخصیت سید مجتبی چنین میگوید: «میدانم که آقا مجتبی هرگز راضی نیست من درباره او صحبتی بکنم و سخنی بگویم و خودش هم هرگز درباره خودش کمترین سخنی به زبان نمیآورد و از خود در برابر تهمتها و اهانتها، دفاعی نمیکند. اما میدانم که سالهاست در قم درس خارج تدریس میکند و اوقات خود را در منزل یا به مطالعه فقه و فقاهت میگذارند یا به عبادت. پس از شلوغیهای بعد از انتخابات سال۸۸، جوانی بود که من او را میشناختم و شنیدم که او هم در این قضایا و در تظاهرات و اعتراضات و کارهای پشت صحنه بسیار فعال است. یک روز با او قرار گذاشتم و به دفتر من آمد و با او صحبت کردم و گفتم: این حرفهایی که زده میشود و این ادعای تقلب در انتخابات، کلاً دروغ است و من اگر مطمئن نبودم، وارد میدان نمیشدم. از میان این حرفهایی که در سایتها و خیابانها و تلویزیونهای خارجی میزنند، دروغ بودن یکی را خیلی راحتتر میتوانم به تو اثبات کنم و آن حرفهایی است که راجع به آقا مجتبی میزنند. میخواهی همین الآن و بدون قرار قبلی، دست تو را بگیرم و به منزل دخترم ببرم و بگویم مهمان دارم و تو ببینی که آقا مجتبی با۴۰سال سن چه طوری زندگی میکند؟ بیا برویم تا ببینی که زندگی ایشان به مراتب از زندگی یک کارمند متوسط شهرستانی سادهتر است و آپارتمانی که ایشان دارد با هیچ یک از خانههای این آقایانی که خودشان را وسط انداخته و ادعای تقلب را ساختهاند قابل مقایسه نیست. شما حتماً این شایعه را شنیدهای که۵. ۱میلیون پوندی که بانکهای انگلیس مسدود کردهاند، متعلق به آقا مجتبی است! یا داستان کامیون پر از شمش طلا را که به ترکیه رفته و گفتند متعلق به ایشان بوده است، حتماً شنیدهای. اثباتش کاری ندارد. سرزده و همراه هم میرویم و زندگی آقا مجتبی را ببینی. البته آن جوان حرفم را قبول کرد، چون مرا میشناخت و گفت: میدانم این حرفها دروغ است.»
نگاه و بینش ایشان کاملا با رهبری همگون و همسوست
فرید حداد عادل نیز درباره تفکر و دید سیاسی آقا مجتبی در سالنامه مثلث میگوید: «ایشان نگاه و بینشش کاملا با رهبری همگون و همسو است. هر جا تکلیف باشد و دستور رهبری، ایشان به وظیفه خود عمل میکنند. ایشان به این شکل فعالیت سیاسی ندارند. ایشان خیلی درس میخوانند و خارج فقه تدریس میکنند و در کار خود نیز موفق هستند و خیلی پیچیدهتر از دروس متداول درس خارج طرح مطلب میکنند.»
نباید از خاطر برد که بسیاری از طلاب حوزه علمیه قم بارها فرزندان مقام معظم رهبری را دیدهاند که بر خلاف نوه و فرزندان دیگر مسئولین نظام بدون هیچ تشریفاتی، البتهگاه با یک محافظ در سطح فیضیه یا دیگر مدارس علمیه شهر مقدس قم به درس و بحث و تدریس مشغول هستند و به سادگی و با فروتنی در بین مردم به رفت و آمد میپردازند. طلاب گرانقدر که هر یک متعلق به یکی از مناطق دور و نزدیک این کشور هستند همچون رسانهای فراگیر، مشاهدات خدشه ناپذیر خود را به گوش اقوام و دوستان و مریدان خویش در همه نقاط ایران رساندهاند.
من نه انگشتر میخوام و نه ساعت و نه چیز دیگری!
دکتر غلامعلی حداد عادل پدر همسر سید مجتبی، درباره عروسی آقا مجتبی خامنهای نکات مختلفی را در اشراق اندیشه گفته است ولی آن بخشی از عروسی ایشان که نشان از حساسیت این بزرگوار نسبت به داشتن زندگی ساده همانند پدر دارد این بخش از ماجراست: «قبل از خرید بازار پسر آقا گفت: «من نه انگشتر میخوام و نه ساعت و نه چیز دیگری.» آقا گفتند: خوب نیست. من هم گفتم: «حداقل یک حلقه بگیرند.» اما آقا فرمودند: «من یک انگشتر عقیق دارم که یکی برای من هدیه آورده، اگر دخترتان قبول میکند، من آن را به ایشان هدیه میدهم و ایشان هم به عنوان حلقه، به مجتبی هدیه دهد.»
قبول کردیم و انگشتر را گرفتیم و بعد به آقا مجتبی دادیم. کمی بزرگ بود. به یک انگشترسازی بردیم تا کوچکش کند و خرجش۶۰۰تومان شد. خلاصه خرج حلقهیداماد۶۰۰تومان شد! »
توقعاتشان از یک رزمنده عادی هم کمتر بود
علی فضلی، از فرماندهان ارشد سپاه – فرمانده قرارگاه مرکزی راهیان نور ـ اما روایتش از مجتبی خامنهای در–کتاب خورشید در جبهه این است: «توفیقی بود که مدتی را در لشگر سیدالشهدا محضر برادر بسیار بزرگوارم آقا «سید مجتبی» بودیم. ایشان مقطعی را که در لشگر سیدالشهدا بودند به من توصیه کردند که من را به عنوان آقای حسینی خطاب کنید، چون ما برای ادای تکلیف و برای انجام وظیفه به اینجا آمدهایم نه برای نام و عنوان و فخر فروشی. ویژگیهای زیادی ما از ایشان در آن مدت دیدیم، توقعشان همانند یا کمتر از توقعاتی بود که سایر رزمندگان داشتند، هیچگاه ندیدم چیزی بیشتر از دیگر رزمندگان بخواهد و یا حتی اشارهای بکند، بلکه کمتر از آن را قانع بودند. سعی بر این داشتند که در جاهایی که امکان خطر بیشتری هست حضور داشته باشند و در مکانهای امن تعیین شده نباشند. رفت و آمد و سرکشی به خط مقدم را همیشه جزو مبناها و ملاک خودشان قرار میدادند، به موقع با بچهها شوخی و مزاح هم میکردند، در مورد اقامه نماز یک ویژگی خاصی داشت، سعی داشت هنگامی که جماعت نبود نماز خود را در جاهای خلوت و تاریک که افراد کمتر حضور داشتند به جا آورد. ما آنجا چادرهای زیادی داشتیم، اما ایشان برای نماز و راز و نیاز، چادرهای پرت و دور را انتخاب میکرد. این حالت در طول مدتی که ایشان در لشگر بودند تکرار میشد و کار یک بار و دو بار نبود. بزرگواری خاصی در ایشان بود.»
شروع اتهامات سیاسی با فرضیه سازیهای ساده لوحانه
نام سید مجتی خامنهای را اول بار مهدی کروبی در جریان انتخابات نهم ریاست جمهوری در عرصه سیاسی کشور مطرح نمود. وی در نامهای خطاب به مقام معظم رهبری این گونه نوشت: «در عین حال کماکان خبرهایی در مورد فعالیت ایشان [سید مجتبی خامنهای] به نفع یکی از کاندیداها – که سه روز قبل از انتخابات ناگهان ستاره بخت او افول کرد و عنایتها به طرف فرد دیگر سرازیر شد – و حتی رفت و آمد به ستاد انتخاباتی آن کاندیدا منتشر شد. حضرتعالی به خوبی واقف هستید که دخالتهای نسنجیده اطرافیان برخی از مقامات روحانی و سیاسی در سالهای گذشته تبعات منفی فراوانی برای کشور و نظام داشته است و لذا اینجانب از سر اخلاص، احترام و دلسوزی از جنابعالی تقاضا میکنم اجازه ندهید تجربه دیگری به تجربههای تلخ گذشته اضافه شود.»
به رغم نگارش چنین نامهای تا چهار سال بعد، آن هم پس از اعلام نتایج انتخابات دهم، بحثی به آن شکل درباره فعالیتهای سیاسی سید مجتبی در محافل عمومی مطرح نگردید. روند حوادث، البته واهی بودن توهمات کروبی در حصر اطلاعاتی مقام معظم رهبری به دلیل یکنواختی محیط پیرامونی ایشان را به اثبات رسانید. بر فرض صحت خبر حضور و فعالیت سید مجتبی خامنهای در ستاد یکی از کاندیداها _ که هیچ گونه تصویر یا گزارشی از آن تاکنون منعکس نشده است–صرف وجود نظر شخصی برای فرزندان یک شخصیت سیاسی عیب به حساب نیامده و خلاف قانون تلقی نمیشود مانند آنچه که درباره حمایت سید احمد و بیت امام از بنی صدر و میرحسین موسوی نقل میشود.
آغاز خط گسترده تخریب در تابستان۸۸
با آغاز شورشهای خیابانی حامیان کودتا، موارد دیگری نیز بر ضد سید مجتبی خامنهای در سطح فضای مجازی مطرح گردید مانند دستور برخورد با اوباش توسط او و… که نیازی به بحث و بررسی آن به چشم نمیخورد. نکته اینجاست که به رغم طرح اتهامات اقتصادی و سیاسی بر ضد ایشان، شعار خاصی بر سر زبان پیاده نظام فتنه تکرار شد که وجود پشتوانه خاص و تحلیل استراتژیک پشت این نوع ماجراها را دور از باور نمیسازد.
از مالکیت ایرانسل تا فروش نفت قاچاق به انگلیس
بسیاری از مردم تا کنون این موضوع را شنیدهاند که مقام معظم رهبری بر خلاف برخی شخصیتهایی که خود را تالی تلو ایشان میدانند فرزندان خویش را از هر نوع فعالیت اقتصادی بر حذر داشتهاند. آیا این مسئله صحت ندارد؟!
نام برخی از کارخانهها و شرکتها نیز در افواه عموم به اسم این افراد ثبت گردیده و به عنوان مصادیق نفوذ و گستره خیزشهای اقتصادی آنان بیان میگردد. با کشف تقلب! در انتخابات سال هشتاد و هشت، فعالیتها و حتی مفاسد اقتصادی سید مجتبی خامنهای نیز به یک باره کشف گردید و بر سر زبانها افتاد. برای اثبات این اتهامات، دو مصداق بیشتر از همه مطرح شد. یکی امتیاز خطوط ایرانسل بود.
با روی کار آمدن دولت نهم، دعواهای حقوقی بین وزارت ارتباطات با این شرکت نیز همواره در همین راستا تلقی میگردید. در جریان فتنه اخیر نیز استفاده گسترده آشوب طلبان از هزاران سیم کارت ارتباطی بینام و نشان این شرکت برای دامن زدن به اغتشاشات، نام ایرانسل را در ردیف متهمان کودتای مخملی قرار داد. به منظور احترام به صاحبان این شرکت لازم میدانم توضیح دهم که هیچ اتهام اقتصادی یا سیاسی درباره ایرانسل تا کنون به اثبات نرسیده است.
اما اتهام دوم مفاسد اقتصادی سید مجتبی خامنهای، فروش نفت قاچاق به خانواده سلطنتی انگلستان بود. عظمت این اتهام دهان پرکن، توجه بسیاری را به خود جلب نمود. این روابط پر مفسده نیز از فردای اثبات تقلب! در انتخابات در فضای مجازی با آب و تاب روایت گردید. گذشته از منبع این خبر که در جای خود مورد بررسی قرار میگیرد، بسیاری از تحلیل گران بر این نکته اتفاق نظر داشتند با آنشناختی که از عمق خصومت دشمنان مقام معظم رهبری وجود دارد اگر کوچکترین مدرکی در اثبات این نوع دعاوی در دست مدعیان بود امروز در کوره دهاتهای این مرز و بوم نیز میشد نسخهای از آن را پیدا نمود!
حالا نوبت زندگی خانوادگی سید مجتبی است
شایعات درباره ایشان از هر جنس و نوعی که باشد دیگر خیلی متعجبمان نمیکند. شاید شنیده باشید که مجتبی خامنهای به دلیل بدرفتاری با همسرش طلاق گرفته است. فرید حداد برادر همسر آقا مجتبی خامنهای درباره خلق و خوی ایشان با همسرشان چنین میگوید: «ایشان اخلاقیترین فردی است که من در طول عمرم دیدهام. در این۱۳ـ۱۲سالی که با ایشان هستم هیچ وقت صدای بلند یا کلمهای خلاف ادب از وی نشنیدهام. هیچ وقت نشد که خواهرم از ایشان نزد ما گله کنند. هیچ زمان هم منزل آنها خشک، تلخ و بیروح نبوده است. همانطور که میگوید و میخندد و با بچهها و جوانان معاشرت میکند به همان اندازه جدی، پرکار و پرتلاش و درسخوان است. معمولا تا دو سه نیمه شب مطالعه میکند. بسیار اهل مطالعات مذهبی و اخلاقی است. در به کار بردن الفاظ و اظهارنظر در مورد اقوال و اعمال افراد بسیار دقیق است. در مورد بدترین دشمنانش هم منصفانه حرف میزند.»
سفر از کشور صاحب دانش ناباروری به کشور بیدانش!
حداد عادل در ویژه برنامه همیشه بیدار در اصفهان به بخشی از شایعات پیرامون زندگی و شخصیت سید مجتبی خامنهای، اشاره کرد: «در فتنه۸۸گفتند یک کامیون حاوی شمش طلا متعلق به آقا مجتبی خامنهای از کشور خارج شده است و در گمرک ترکیه متوقف شده، باید از خود بپرسیم چرا این حرف مطرح میشود؟ آنها میخواهند بگویند ولایت فقیه هم مانند دیگران است و هدفشان جدایی ملت از ولایت است. گفته شد برای اینکه آقا مجتبی خامنهای صاحب فرزند شود او و همسرش در یکی از بیمارستانهای لندن یک میلیون پوند خرج کردهاند، ولی من به آنها میگویم بچه آقا مجتبی، نوه بنده هم است و برای به دنیا آمدن نوه من نه کسی به خارج رفته نه پول زیادی خرج کرده است، نوه من در یکی از بیمارستانهای تهران با مبلغ۵۰۰هزار تومان به دنیا آمده و دکتر او هم همین خانم مرضیه وحید دستجردی بوده و پرونده این عمل هم در بیمارستان موجود است.»
درباره این خبر که سید مجتبی برای عمل به خارج از کشور سفر کرده باید بیشتر صحبت کرد. در کشوری که یکی از۵کشور درمان نازایی در دنیا بوده است چگونه عقل سلیم به خود اجازه میدهد که اینگونه فکر کند رهبری فرزندش را برای معالجه به انگلستان فرستاده است. همچنین ذکر این نکته ضروری است که کشور انگلستان در درمان ناباروری هیچ تکنولوژی و دانش توسعه یافتهای ندارد و بسیاری و از کشورهای دیگر اروپایی در این مساله از انگلیس پیشتازترند این نکته این فرضیه را ذهن یقینیتر میکند که خالق این خبر اصلا به خود زحمت تحقیق درباره کشوری که میخواهد شایعهاش را بسازد نداده است یا اصلا به خود زحمت تحقیق درباره خبر را نداده است.
داستان طراحی شده دیگری که در کتاب خاطرات تازه منتشر شده پرویز ثابتی نفر دوم ساواک و بسیاری از رسانه های معارض جمهوری اسلامی نیز به آن پرداخته شده؛ ماجرای کانتینر طلایی است که توسط ترانزیت ترکیه کشف و مالکیت آن را با سید مجتبی خامنهای میدانند. ثابتی و دیگر دوستان رسانهایاش بدون توجه به فیلمی که دولت ترکیه مدعی است از کامیون حامل طلا و دلار متعلق به سید مجتبی در خاک ترکیه گرفته؛ مالکیت این طلاها را به عهده سید مجتبی میداند در حالی که خود تلویزیون ترکیه صاحب اصلی این ثروت باد آورده را فردی به نام اسماعیل صفاریان معرفی میکند، و اسناد و مدارک آن را هم در تلویزیون ملی ترکیه رو میکند. حالا تلویزیون ترکیه از این کار چه نیتی را دنبال میکند جای بحث در این مقال نیست ولی مساله جالب توجه جایی است که رسانه های غربی با عنایت به عدم دسترسی مردم عزیز کشورمان به اطلاعات صحیح اقدام به انتشار چنین اخباری میکنند و میدانند که با انتشار حجم وسیعی از اطلاعات نادرست و ناصواب بلاخره اگر نتوانند ذهنیت مردم را نسبت به رهبری و خانوادشان عوض کنند ولی می توانند آنها را دچار سوالات و شبهات ناجواب فراوان کنند که این خود مقدمه تغییر نگرش در افکار عمومی محسوب میشود.
البته باید توجه داشت که برای انتقال میزان طلای ادعایی- ۱۸٫۵ میلیارد دلار طلا – حداقل به ۶ کامیون از نوعی که در عکس موجود است احتیاج است. ولی چرا در فیلم تلویزیونی فقط یک کامیون دیده میشود و خود دولت ترکیه و پرویز ثابتی هم ادعای کشف یک کامیون را دارند جای تعجب دارد.
-سند ترجمه شده در دارالمترجمین ایران مبنی بر مالکیت بار به عهده آقای اسماعیل صفاریان
-تصاویر اسنادی که نشان میدهد محموله متعلق به آقای اسماعیل صفاریان است
-تصاویر کامیون تحت تعقیب نیروهای امنیتی ترکیه
-تصاویر تنها کامیون تحت تعقیب نیروهای امنیتی ترکیه از زوایای مختلف
وقتی سناریوی امیر فرشاد ابراهیمی باز هم سوراخ است
مساله آقا مجتبی خامنهای آنقدر اهمیت دارد که ضد انقلاب دست به کار شده و یکی از عناصر فریب خورده داخلی را که به ثمن بخسی دل به معاندین نظام اسلامی داده را مامور سناریو سازی علیه این بزرگوار میکند. امیر فرشاد ابراهیمی که در یک پروژه امنیتی در دهه۷۰و با تحریک برخی از آقایان اصلاح طلب اقدام به پر کردن یک نوار ساختگی علیه نظام جمهوری اسلامی و برخی از مسئولین کشور کرده بود با ادعای دوستی با آقا مجتبی شروع به داستان سراییهای جدید علیه ایشان میکند. او با انتشار یک عکس در فضای مجازی مدعی میشود فردی که او را در این عکس همراهی می-کند کسی نیست جز فرزند مقام معظم رهبری و او با سید مجتبی ارتباط دارد و از بسیاری از خط و ربطها و برنامههای سیاسی و اقتصادی ایشان با خبر است. غافل از اینکه صاحب اصلی عکس پیدا میشود و پنبه سناریو ساختگیشان را میزند. ابوالفضل محمدی صاحب اصلی عکس در وبلاگ آینه جادو مینویسد: «سال گذشته چند نفر از دوستانم زنگ زدند و گفتند که عکسی از من را در اینترنت گذاشتهاند و بنده را مجتبی خامنهای فرزند رهبر انقلاب نامیدهاند!!! وقتی این عکس رادیدم کلی خندیدم! چراکه این عکس را در سفری که به همراه این۳نفر (که درکنارم ایستادهاند) به یکی ازشهرهای مازندران داشتیم گرفته بودیم و خودم هم این عکس را نداشتم. کسانی که در تصویر هستند به ترتیب از راست:۱-مجید دهنمکی۲-امیر فرشاد ابراهیمی۳-ابوالفضل محمدی (خودم)۴ -سهیل کریمی
و اما کل ماجرا سال۱۳۷۶امیر فرشاد ابراهیمی به واسطه رفت و آمدی که به محل کار ما داشت با ما آشنا شده بود و از قضا روزی که ما قصد مسافرت به شمال را داشتیم در آنجا بود و با اصرار و التماس فراوان و بعنوان جایگزین یکی از دوستانی که قرار بود در این سفر همراه ما باشد ولی نیامده بود، علیرغم میل باطنیام بنده را متقاعد کرد که او را به همراه خود ببریم…
حالا نمیدانم چرا و باچه انگیزه احمقانهای بنده را بعنوان مجتبی خامنهای معرفی کرده؟ یعنی اینقدر احمق است که با خود فکر نمیکند که نکند دروغش درآید؟»
گاردین نگران جانشین رهبری در ایران
واقعیت آن است که تنها نشریه گاردین وابسته به انگلیس بود که دهها اتهام را با تکیه بر منابع موثق اما ناشناس! بر ضد وی مطرح ساخت و خود مورد استناد صدها سایت و نشریه و رسانه دیگر قرار گرفت: «علی انصاری، تحلیلگر ایران در دانشگاه سنتاندروز انگلیس، به گاردین گفته است: «اخیرا صحبت این بوده است که تمام این مسائل به مجتبی و جانشین شدن او مربوط است. او احتمالا در پی آن است که این مقام را در درازمدت برای خود به دست آورد و حفظ کند.»
گاردین مینویسد: «این نوع جانشینی خانوادگی تحت شرایط فعلی خیلی دشوار خواهد بود زیرا مجلس خبرگان رهبر را بر اساس موقعیت مذهبی انتخابت میکند. مجتبی لباس روحانیون را به تن میکند اما به هیچ وجه از درجات مذهبی لازم برای رفتن به صدر حکومت برخوردار نیست. برای این کار لازم است تشکیلات روحانی دستخوش ترمیمهای عمده شود.»
خبر مسدود شدن یک میلیارد و۶۰۰میلیون دلار از دارا ییهای ایران در بریتانیا تا حدی در میان خبرهای داغ این روزها توجه زیادی به آن نشد، حال آنچه در زیر میخوانید پشت پرده این خبر و علت اصلی عصبانیت آیت الله خامنهای از دولت انگلیس و احضار سفیر ایران به وزارت خارجه دولت بریتانیا میباشد: «حساب بانکی به نام مجتبی خامنهای پسر رهبر انقلاب، در یکی از بانکهای لندن به مبلغ یک میلیارد و ششصد میلیون دلار وجود داشت که با پیگیریهای تعدادی از ایرانیان و فشار اتحادیه اروپا به دولت انگلیس توقیف شد. دولت انگلیس بخاطر روابط اقتصادی با خانواده آیت الله خامنهای تمایل به توقیف این پول را نداشت که عدهای موفق شدند با اقدامهای قانونی کار را روز۲۳خرداد به اتمام برسانند. این پول هم اکنون به نام ملت ایران بلوکه شده است. گفتنیست تلاشها برای توقیف کل این پولها که توسط فروش نفت و دریافت حق کمیسیون به دست آمده است ادامه دارد و در حال پیگیری است.»
سیاوش کاوه یکی از روزنامه نگاران و فعالان فضای مجازی ضد انقلاب در صفحه یکی از شبکههای اجتماعی فارسی زبان مینویسد: «یک منبع حوزوی در قم درباره میل به رهبر شدن در سید مجتبی خامنهای میگوید هر چند اینها امروز شایعه است اما ممکن است بعدها به واقعیت برسند. اینکه سید مجتبی بتواند پس از رهبری از سوی خبرگان منصوب شود فعلا به یک جوک شبیه است، چرا که بسیاری از اعضای خبرگان به این مقام نزدیکترند… رسانهها عادت دارند برخی افراد را بزرگ کنند آنقدر که بعد خودشان هم از آنها میترسند، نمونهاش [آیت الله] مصباح یزدی و امروز هم سید مجتبی؛ «به اعتقاد من خیز سید مجتبی برای رهبری امروز تنها شایعه است.»
این جملات تقریبا جزء با انصافترین جملاتی است که درباره ایشان نگاشته شده است و علی رغم نگاه سیاسی مغرضانه نویسنده را مجبور به اعتراف به شوخی بودن میل سید مجتبی به رهبر شدن میکند.
خامنهای جوان با وجود لباس روحانیت، روحانی واقعی نیست!
مجتبی خامنهای از تبلیغات گستردهای که علیه پدر بزرگوارش میشود بینصیب نمانده است و تقریبا علیه ایشان به هر زبانی و هر سلیقهای مطالب خلاف واقع فراوان میتوان یافت سایت خبری انگلیسی زبانnewserدرباره ایشان می نویسد: «آیت الله علی خامنهای به ندرت در انظار عمومی ظاهر میشود اما پسرش بیشتر در چشم عموم دیده شده است، پسر او به یکی از مردان قدرتمند در ایران تبدیل شده است. مجتبی خامنهای یک روحانی محافظه کاراست که حدود۵۰سال سن دارد، ارتباط او با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی شبه نظامی بسیج در سراسر ایران وجود دارد. همانطور که در گزارش لس آنجلس تایمز، آمده است او به محافظ قدرت پدرش و یار او در سرکوب تبدیل شده است.
خامنهای جوان با وجود لباس روحانیت، روحانی واقعی نیست؛ او یکی از چهرههای بعد از انقلاب بود که در خانهای احاطه شده توسط سرویسهای اطلاعاتی زندگی کرده است. او میخواهد به موفقیت پدر خود به عنوان رهبر عالی کشور دست پیدا کند، اگر چه اختلافات میان نخبگان مذهبی ممکن است زیاد باشد با این حال، قدرت او بلامنازع است. کارشناسان میگویند که او مورد اعتمادترین مشاور آیت الله خامنهای است؛ اگرچه، برخی روزنامه نگاران میگوید: هیچ کس چیز زیادی درباره او نمیداند.»
مطب فوق اوج بیاطلاعی رسانههای غربی از فرزند رهبر انقلاب را تصویر میکند ولی با توجه به این فضای وهم آلود رسانهای دست از تخریب ایشان بر نداشتهاند. روحانی جوان۵۰ساله که با وجود لباس روحانیت، روحانی واقعی نیست اوج این نادانی رسانهای را به تصویر میکشد.
سید مجتبی با سپاه رابطه جدی دارد؛ ببخشید ندارد!
نکته قابل توجه دیگر داستان آنجاست که رسانههای غربی بر سر تعامل سید مجتبی با سپاه دچار اختلاف نظرهای شدیدی هستند از یک سو نشریه آمریکایی لس آنجلس اعتقاد دارد که سید مجتبی با تمام فرماندهان ارشد سپاه و بسیج ارتباط دارد از این طرف گاردین ادعا میکند: «شکافهایی در داخل سپاه پاسداران وجود دارد و علی جعفری فرمانده کل سپاه و علی فضلی فرمانده سپاه در استان تهران با قدرت گرفتن مجتبی مخالفند.»
حالا به غلط ملایی گرفتن از روزنامه معتبر گاردین کاری نداریم وگرنه فرمانده سپاه پاسداران عزیز جعفری است و سردار علی فضلی قائم مقام سازمان بسیج مستضعفین است.
جالبتر اینکه فضای رسانهای در داخل کشور نیز با رقیب خارجیاش خیلی تفاوت چشمگیری نمیکند. تصاویر بسیاری از دیگر فرزندان رهبری در اینترنت منتشر شده است که کاربران به دلیل عدم اطلاع کافی از شخصیت و چهره مجتبی خامنهای به ایشان نسبت دادهاند که نشان از شناخت اندک از ایشان دارد.
یکی از آن دویست هزار سند را رو کنید!
روزنامه لیبراسیون چاپ پاریس نیز به خیل هزیان گویان درباره فرزند دوم رهبر انقلاب اضافه میشود لیبراسیون در خبری میگوید: «در گزارشی از دویست هزار سند موجود در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که برخی از آنها به خارج کردن پول و سپردههای مجتبی خامنهای از بانکهای خارجی مربوط میشود، خبر داده است. سوال نگارنده از این روزنامه و خیل عظیم سایتهای پوشش دهنده آن این است که چرا یک سند رسمی از این دویست هزار سندی که برای اطمینان خاطر به مخاطبشان میگویند را همراه خبر فوق منتشر نکردهاند. اگر امکان دسترسی به چنین اسنادی برای ایشان وجود نداشته است چگونه از تعداد و محتوای این اسناد علیه سید مجتبی خبر دار شدهاند.»
موافق، همراه یا گوینده؟!
علیرضا نوریزاده، روزنامه نگار و فعال سیاسی در لندن هم در سپتامبر۲۰۱۰چنین نوشت: «او [خامنهای] مأموریت الهی دارد که اگر به سهولت تحقق آن میسّر نشد، آقازاده نجیب و لایق و صاحب کرامتش سید مجتبی و پس از او نوادگان و نتیجهها و نبیرهها و ندیدهها… ولایت امر را در دست خواهند گرفت. در باب این مشکل که اگر قرار بود ولایت موروثی باشد که شاه را داشتیم و ولیعهدش اتفاقاً در بین مردم محبوبیت داشت و حداقل ریخت و قیافه و رفتار و منش و افکارش با انتظارات و خواستهای نسل جوان ایران هماهنگی دارد. در عین حال حسن آقای خمینی نیز هست که هم از سید مجتبی باهوشتر و درس خواندهتر است و اهالی ولایت اصلاحات نیز روابط بسیار نزدیکی با او دارند و هم قد و قامت و بر و روئی دارد که او را سر و گردنی از سید مجتبی بالاتر قرار میدهد.»
نگارنده به هیچ وجه قصد نسبت دادن این گونه حملات به فرزند رهبری را، به هیچ یک از جریانات سیاسی مخالف و بد سلیقه داخلی را ندارد ولی چرا آقای نوریزاده برای بالا بردن جایگاه و شانیت جریانی خاص در جبهه اصلاحات متوسل به تخریب چهره سید مجتبی میکند؟ آیا نمیتوان برخی رگههای ترس و وهم خود ساخته را در این جریان دید. این احتمال شکل گرفته در ذهن نویسنده این سطور از اخبار عجیب و غریبی است که در اینباره از بانیان جبهه داخلی معارضه با جمهوری اسلامی دریافت کرده است. در روزهای گرم تابستان۸۸جناب محمد هاشمی در اقدامی عجیب در حرم امام رضا و در صحن گوهرشاد اقدام به صحبت خود جوش درباره اتفاقات پس از انتخابات کرده و عامل اصلی چنین پیشامدی را متوجه شخص سید مجتبی خامنهای معرفی میکند. این اقدان عجیب در حالی صورت میگیرد که ایشان بدون ارائه هیچ سند مدرک و استدلال منطقی و عقلانی چنین حرکتی را به فرزند رهبری منصوب میداند.
مصطفی تاجزاده، معاون سیاسی وزارت کشور در دولت موسوم به اصلاحات و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ـ زندانی سیاسی ـ هم در دی ماه۱۳۹۰مینویسد: «مجتبی خامنهای شخصا پیگیر پرونده من و همسرم است و قوه قضاییه و دیگران نقشی در این پرونده ندارند و تمامی فشارهای وارده به خانواده ما خواست مستقیم مجتبی خامنهای است.»
محسن مخملباف از فیلم سازان دهه۶۰و۷۰سینمای ایران که الان به کمپ معاندین انقلاب اسلامی پیوسته در یک داستانپردازی خیالی دیگر درباره سید مجتبی خامنهای مینویسد: «او متولد۱۳۴۸ [است]. علاقه شخصی دومین فرزند [آیتلله] خامنهای غیر از سیاست و اقتصاد به اسب سواری است. طوری که برای سوار شدن بر اسب مورد علاقهاش برای زمانهایی که در وکیل آباد مشهد است، اسب او را با هواپیما۳۳۰به مشهد میبرند… وصلت با فرزندان [آیتلله] خامنه-ای، نوعی مشارکت در قدرت ایران است. به همین سبب ازدواج ناشی از عشق اولیه، تقریبا در خانواده [آیتلله] خامنهای منتفی است. مجتبی مدتی با همسرش بر سر بچه دار نشدن دچار اختلاف بود و حتی علاقمند بود تا زن دیگری را اختیار کند تا اینکه راه چاره معالجه در لندن تشخیص داده شد.»
فروزانفر یکی از نوههای خواهر رهبری که با افتخار خود را از براندازان نظام اسلامی معرفی میکند در مصاحبه با نیک آهنگ کوثر یکی دیگر از فراریان مقیم خارج درباره نوشتههای مخملباف میگوید: «چیزهایی که اعلام کرده بودند، تعداد اسبها و داراییهایی که گفته بودند، هیچ ارجاعی نداده بودند. من میتوانم با تخیل خودم چیزهایی را در مورد آقای هاشمی رفسنجانی بنویسم. خود من در طول بیست سال، این ابعاد را ندیده بودم. انتقادم هم در آن مقطع به گزارش آقای مخملباف این بود که چنین گزارشهایی به پتانسیل جنبش سبز آسیب وارد میکنند.…آن شکل بچهگانهای که اقای مخملباف لیست کرده بود دانه دانه… لیست عصاهای آقای خامنهای را گذاشتند و یکی یکی قیمتگذاری کردند. فضا را به این سمت بردن ما را به جایی نمیبرد.»
سکوت رسانهای در مقابل هجمه توپخانهای
حجت الاسلام بجانی در جلسه هم اندیشی جوانان حزب اللهی در پاسخ به سئوالی در مورد فرزند دوم مقام معظم رهبری، با انتقاد از کوتاهی خواص گفت: هجمه به آقا مجتبی فقط برای ضربه زدن به ولایت است. دشمنان برای از پای در آوردن خیالی خود میخواهند ایشان (سید مجتبی) را در زیر خمپارههای جنگ نرم قطعه قطعه کنند.
جریان انحرافی نیز آغاز گر این مرحله از فتنه است. سال۸۸نام سید مجتبی در بخشی از فتنهها برای هجمه مورد تخریب قرار میگرفت اما در این فتنه که از بهارش پیداست در تیررس هجمههای ناجوانمردانه قرار دادهاند.
من نمیدانم چرا برخی از بزرگان ساکتند؟ این خود بخشی از فتنه۹۲است اول فتنه با این همه از ساکتین فتنه؟ آیا باید حضرت آقا چیزی بگویند؟ دشمن توپخانه خود را دقیقا متوجه سید مجتبی خامنهای کرده است. صدای آمریکا، بیبی سی، من و تو، منافقین و دهها شبکه ماهوارهای دیگر خمپاره اندازها و توپخانههایشان ایشان را میزنند و ما نظاره گریم؟ آنان آنقدر حرفهای عمل کردهاند که برخیها نیز تحت تاثیر قرار گرفتهاند.
روزنامه کیهان وصیتنامه رهبر معظم انقلاب در سال 1342 را به نقل از دفتر نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای منتشر کرده است.
متن این وصیت نامه زیبا، صمیمی و خواندنی به شرح زیر است:
ازآنجا که ما در شرایط بحرانی و غیرعادی به سر می بردیم و هر لحظه ممکن بود خطری برای ما پیش بیاید، فردای آن روز نشستم و وصیت نامه خود را نوشتم. تا چند هفته پیش، از این وصیت نامه خبری نداشتم، لیکن آقاسیدجعفر آن را برایم آوردند و گفتند که پسرشان در لابلای کاغذهای قدیمی پیدا کرده است. این اصل وصیت نامه است که در بالای آن نوشته ام:
«وصیت نامه سیدعلی خامنه ای مرقومه لیله یکشنبه 27شوال 1382» (فروردین 1342 شمسی) یعنی فردا شب حادثه مدرسه فیضیه نوشته ام. متن وصیت نامه این است:
بسم الله الرحمن الرحیم «عبدالله علی بن جوادالحسینی الخامنه ای غفرالله لهما یشهد ان لااله الاالله وحده لا شریک له و ان محمداً صلی الله علیه و آله عبده و رسوله و خاتم الانبیاء و ان ابن عمه علی بن ابیطالب علیه السلام وصیه سیدالاوصیاء و ان الاحد عشر من اولاده المعصومین صلوت الله علیهم الحسن و الحسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمدو علی و الحسن و الحجه اوصیائه و خلفائه و امناءالله علی خلقه و ان الموت حق و المعاد حق و الصراط حق و الجنه و النار حق و ان کل ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله حق. اللهم هذا ایمانی و هو ودیعتی عندک اسئلک ان تردها الی و تلقیها ایای یوم حاجتی الیها بفضلک و کرمک.
مهم ترین وصیت من آن است که دوستان و عزیزان و سروران من، کسانی که بهترین ساعات زندگی من با آنان و یاد آنان سپری شده است، مرا ببخشند و بحل کنند و این وظیفه را به عهده بگیرند که مرا از زیر بار حقوق الناس رها و آزاد نمایند. ممکن است خود من نتوانم از همه کسانی که ذکر سوءشان بر زبانم رفته و یا بدگوئیشان را از کسی شنیده ام، حلیت بطلبم. این کار مهم و ضروری را باید دوستان و رفقای من برای من انجام دهند.
دارایی مالی من در کم هیچ است، ولی کفاف قرض های مرا می دهد. تفصیل قروض خود را در صفحه جداگانه یادداشت می کنم که از فروش کتب مختصر و ناچیز من ادا شود. هر کسی هم که مدعی طلبی از من شود، هر چند اسمش در آن صفحه نباشد، قبول کنند و ادا نمایند،... پنج شش سال نماز هر چه زودتر ادا و مرا از رنج این دین الهی راحت کنند (البته یقیناً آن قدر مقروض نبودم، ولی احتیاط کردم. (مبلغی به عنوان رد مظالم بابت قروض جزئی از یاد رفته به فقرا بدهند.
از همه اعلام و مراجع و طلاب و دوست و آشناها و اقوام و منسوبین من استحلال شود. (چون آن روزها نق و نوق علیه آقایان در جلسات زیاد بود که چرا فلانی اقدام نکرده، فلانی چرا این حرف را زده و این مطلب را گفته است، لذا خواستم از آقایان اعلام و مراجع حلیت طلب کنند.)
و گمان می کنم بهترین راه این کار آن است که عین وصیت نامه مرا در مجلسی عمومی که آشنایان من باشند، قرائت کنند. پدر و مادرم که در مرگ من از همه بیشتر عزادار هستند، به مفاد حدیث شریف اذا بکیت علی شیء فابک علی الحسین، به یاد مصائب اجدادمان از من فراموش نخواهند کرد ان شاءالله تعالی.
گویا دیگر کاری ندارم. اللهم اجعل الموت اول راحتی و آخر مصیبتی و اغفرلی و ارحمنی بمحمد و آله الاطهار. العبد علی الحسینی الخامنه ای
(حالا صورت قرض هایم را که در صفحه جداگانه ای نوشته ام برایتان می خوانم): حدود 100تومان، مقدس زاده بزاز (مشهد) کمتر از 30تومان، خیاط گنگ (مشهد) 2یا 3تومان، عرب خیاط(قم) مطابق دفتر دین، آقا شیخ حسن بقال کوچه حجتیه (قم) چون مرتب با او سر و کار داشتیم و نمی دانستیم چقدر به او بدهکاریم (گویا چند تومانی آقای شیخ حسن صانعی (قم) 32تومان تقریباً حاج شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی (قم) (بیشترین پولی را که من آن زمان مقروض بودم، به آقای هاشمی بود. چون وضعش نسبتاً خوب بود، از او قرض می کردیم.) مطابق دفتر دین، آقای مروارید کتاب فروش (قم) مطابق دفتر دین، آقای مصطفوی کتاب فروش (قم) 10 تومان آقای علی حجتی کرمانی شاید 5تومان، محمد آقانانوا نزدیک منزل (مشهد)