مدافعان حریم آیت الله آقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح.ا.ع)

شناخت ما اززندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اولاد صالح و شریف مقام عظمی ولایت حضرت امام مطلق سید علی حسینی خامنه ای (س)امروز بر هر افسر جنگ نرم برای دفع جدال نابرابر فرهنگی و...بسیار لازم و حیاتی می باشد

مدافعان حریم آیت الله آقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح.ا.ع)

شناخت ما اززندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اولاد صالح و شریف مقام عظمی ولایت حضرت امام مطلق سید علی حسینی خامنه ای (س)امروز بر هر افسر جنگ نرم برای دفع جدال نابرابر فرهنگی و...بسیار لازم و حیاتی می باشد

بسم الله الرحمن الرحیم
امروز بر هیچ کس پوشیده نیست که تبلیغات رسانه ای جبهه کفر و فتنه و منافقین داخلی و خارجی برای تخریب چهره ولایت امر مسلمین جهان امام مطلق و عبد صالح حاج سید علی حسینی خامنه ای (د.ظ.ع)و فرزندان شریف و صالح این حضرت خصوصا باتوجه به کینه دشمنان و حسرت و حرص منافقین و فتنه گران شناخته شده و این حضرت (ایت الله العظمی آقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح .ا.ع)}اینکه دشمنان با توجه به ناکامی های خود چه در جنگ گرم و امروز خصوصا در جبهه جنگ نرم و انتشار اخبار دروغین در کشور و سطح جهانی بخواهند حرکتهایی به مراتب دشوارتر و فتنه انگیزانه تر از سابق(زمانی اسلامیت بدون روحانی و امروز روحانیت بدون اسلام}بدین معنی که فتنه اخیر از قم بر میخیزد و اینبار برخلاف گذشته که فتنه گران را افراد اباش و لاابالی و خلاف کاران سابقه دار حامی و تشکیل دهنده و صحنه گردان ان فتنه به شمار می رفتند ولی دشمن بعد از ناکامی های خود در فتنه های گذشته خصوصا فتنه 88 که ضربه کاری بر بدنه فتنه 88 وارد شد اینبار شناسایی و تمیز فتنه گران به دلیل عوض شدن چهره آنها توسط کدخدای فتنه گر در لباس افرادی شاخص و به ظاهر با شخصیت و لباس روحانیت }اینبار پا به عرصه مبارزه نهاده است و باید بگوییم سر پیکان این جماعت فاسد و خائن مقام عظمای ولایت حضرت آقا (س)و تخریب چهره ولد صالح ایشان خصوصا ایت الله آقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح ا ع)می باشد و باید گفت در این زمینه هزینه های بسیار و نیروهایی به مراتب فاسد تر ولی موجه منظر به میدان فرستاده تا به تخریب بدنه تشیع و امامت و ولد صالح ایشان ضربه ای سخت وارد کند لذا اینجانب کیوان گیتی نژاد سرباز نایب ولی عصر ارواحنا لک فدایه و شاگرد مکتب ولد خلف حضرت یعنی ایت الله اقا مجتبی حسینی خامنه ای (ح . ا.ع)بر این دیدم که به مبارزه با این جبهه را با دفاع از خاندان ولایت و امامت و با همراهی و همیاری شما سربازان وفادار خاندان ولایت و امامت به شکلی جدی در پیش گیرم و در این راه اگر شهید شوم بی شک در ره ولایت بوده و این شهادت را اوج معرفت و لیاقت خویش بر می شمارم والصل الله علی محمد و ال محمد

  • ۰
  • ۰

بازخوانی و شناسایی افراد مرتبط با لانه جاسوسی در زمان پهلوی

در این یادداشت نگاهی‌ داریم‌ به‌ اسناد سفارت‌ آمریکا درباره‌ اشخاص‌ و گروه‌های‌ مختلف‌ که‌ شفاف‌ ساختن‌ نظریات‌، مواضع‌ و عملکرد آنها به‌ شناسایی‌ یاران ‌واقعی‌ انقلاب‌ اسلامی و حذف‌ نیروهای‌ سازشکار و ضد انقلاب‌ از صحنه‌ی‌ سیاسی‌ کشور منجرشد. این‌ لیست‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفبا تهیه‌ شده‌ است.

به گزارش مشرق، تسخیر لانه‌‌ جاسوسی‌ و گروگان‌گیری‌ 444 روزه‌‌ بیش‌ از 50 نفر از کارکنان‌ سفارت‌ آمریکا از سوی‌ دانشجویان‌ مسلمان پیرو خط‌ امام‌، اقدامی‌ بزرگ‌ و بی‌نظیر، نه‌ فقط‌ درسطح‌ کشور یا منطقه‌، بلکه‌ حرکتی‌ شگرف‌ و غیرقابل‌ پیش‌بینی‌ در سطح‌ جهان‌ بود. این‌حرکت‌، آثار و پیامدهای‌ مثبتی‌ ـ چه‌ در داخل‌ و چه‌ در خارج‌ کشور ـ به‌ دنبال‌ داشت‌ که ‌نگاهی‌ به‌ آنها نشان‌ می‌دهد که‌ در مجموع‌، این‌ تحولات‌ به‌ سود انقلاب‌ اسلامی‌ تمام ‌شد و موجب‌ حفظ‌، تداوم‌ و تعمیق‌ آن‌ شد.
حرکت‌ دانشجویان‌ مسلمان‌ پیرو خط‌ امام‌ و تسخیر لانه‌‌ جاسوسی‌ از سوی ‌آنان‌، یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ حرکت‌های‌ ضداستکباری‌ ـ در تاریخ‌ انقلاب‌های‌ مردمی‌ ـ بود که‌ روح‌ خودباوری‌ و استکبارستیزی‌ را بار دیگر در ملت‌ ایران‌ و دیگر ملت‌های‌ محروم‌، متبلور ساخت‌ و اسطوره‌‌ ابرقدرتی‌ آمریکا را برای‌ همیشه‌ در هم‌ شکست‌ و فصل‌جدیدی‌ از تاریخ‌ پرشکوه‌ انقلاب‌ اسلامی‌ را رقم‌ زد.

در ادامه نگاهی‌ داریم‌ به‌ اسناد سفارت‌ آمریکا درباره‌ی‌ اشخاص‌ وگروه‌های‌ مختلف‌ که‌ شفاف‌ ساختن‌ نظریات‌، مواضع‌ و عملکرد آنها به‌ شناسایی‌ یاران‌واقعی‌ انقلاب‌ و حذف‌ نیروهای‌ سازشکار و ضد انقلاب‌ از صحنه‌ی‌ سیاسی‌ کشور منجرشد. این‌ لیست‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفبا تهیه‌ شده‌ است‌ و در مقابل‌ نام‌ هر فرد، توضیح‌مختصری‌ در مورد وی‌ ذکر شده‌ است.

* امیر انتظام‌، عباس‌

 

 

وی‌ که‌ از یاران‌ نزدیک‌ بازرگان‌ و سخنگوی‌ دولت‌ موقت‌ بود. شاخص‌ترین‌ فردی‌ است‌ که‌ به‌ دنبال‌ افشای‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ متهم‌، محاکمه‌ و به‌ حبس‌ ابد محکوم‌شد. وی‌ پس‌ از دوم‌ خرداد سال‌ 1376، به‌ دلایل‌ انسان‌ دوستانه‌ از زندان‌ آزاد شد. و از آن زمان هم‌ خود، هم‌ طرفدارانش‌ تحرکاتی‌ را برای‌ بی‌گناه‌ جلوه‌ دادن‌ خود آغاز کردند. به‌ عنوان‌ مثال‌، خود امیرانتظام‌ مدعی‌ شد که‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ همه‌ جعلی ‌هستند و برای‌ مخدوش‌ کردن‌ چهره‌ی‌ ملیون‌، از سوی‌ دانشجویان‌ و آمریکاییان‌ جعل‌شده‌اند.
وی‌ تأکید کرد که‌ همه‌‌ ارتباط‌ هایش‌ با سفارت‌ آمریکا، از طرف‌ نهضت‌ آزادی ‌و دولت‌ موقت‌ بوده‌ و ماهیت‌ جاسوسی‌ نداشته‌ است‌. اما در مقابل‌، اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ عباس‌ امیرانتظام‌ از اوایل‌ دهه‌‌ 1960 میلادی‌ (1340 هجری‌ شمسی‌)، یعنی‌ هفده‌ سال‌ پیش‌ از پیروزی‌ انقلاب‌اسلامی‌، با مأمور سیا به‌ نام‌ «جرج‌ کیو» با اسم‌ مستعار «آدلسیک» همکاری‌ داشته‌است‌. در آن‌ زمان‌، سیا برای‌ امیرانتظام‌ از کد مستعار «اس‌. دی‌ پلاد» استفاده‌ می‌کرده‌است‌ و به‌ منظور حفاظت‌ از او، از ذکر نام‌ اصلی‌ وی‌ خودداری‌ می‌شده‌ است‌.در اسناد به‌ دست‌ آمده‌، به‌ جزئیات‌ تماس‌های‌ دهه‌ی‌ 1960 میلادی‌ امیرانتظام‌ با سیا اشاره‌ای‌نمی‌شود، لیکن‌ گویا این‌ ارتباط‌ مدت‌ها قطع‌ بود تا آنکه‌ در سال‌ 1357 ه. ش‌، امیرانتظام‌ دوباره‌ تماس‌های‌ خود را با آمریکایی‌ها‌ از سر می‌گیرد.
وی‌ در 19 دی‌ماه‌ 1357، در ملاقات‌ با کارشناس‌ سیاسی‌ سفارت‌ آمریکا ـ از قول‌نهضت‌ آزادی‌ ـ می‌گوید که‌ با دولت‌ بختیار مقابله‌ و رقابت‌ نخواهد شد. از امیرانتظام‌ دراین‌ سند، به‌ عنوان‌ منبع‌ جدید نهضت‌ آزادی‌ ـ که‌ باید قویاً محفوظ‌ بماند ـ یاد می‌شود. تماس‌ و اطلاع‌رسانی‌های‌ امیرانتظام‌ با آمریکایی‌ها‌ ادامه‌ پیدا می‌کند و وی‌ بعد از پیروزی‌ انقلاب‌ در مذاکرات‌ خود، نظرات‌ جالبی‌ را ابراز کرده‌ است‌ که‌ به‌ هیچ ‌وجه‌ از نماینده‌ ‌سیاسی‌ یک‌ دولت‌ نزد نماینده‌‌ دولتی‌ دیگر سر نمی‌زند و هر فرد آشنا به‌ آداب دیپلماسی‌ و کنسولی‌، چنین‌ اظهار نظرهایی‌ را خلاف‌ عرف‌ می‌داند. نمونه‌هایی‌ از این‌اظهارات‌ به‌ شرح‌ زیر است‌:

«امیرانتظام‌ تمایلات‌ دولت‌ را برای‌ عادی‌ کردن‌ روابط‌ اعلام‌ داشت‌، ولی‌ ظاهراً از موانعی‌ که‌ تشکیلات‌ موازی‌ دولت‌ در دولت‌ ]نیروهای‌ ارزشی‌ و اصولگرا[ دراین‌ راه‌ پیش‌ آورده‌ بودند، خیلی‌ ناراضی‌ بود. او اضافه‌ کرد که‌ خودش‌ و بقیه‌ همکارانش‌ در دولت‌، امید پیشرفت‌ روابط‌ بین‌ دو کشور را دارند. من‌ ]مأمورسفارت‌[ جواب‌ دادم‌ که‌ ما حداکثر سعی‌ خویش‌ را خواهیم‌ نمود که‌ با توجه‌ به ‌اینکه‌ اختلاف‌ عمده‌ای‌ در خط‌ مشی‌ نداریم‌، جریان‌ را عادی‌ کنیم‌.»

امیرانتظام‌ در همین‌ سند، هنگامی‌ که‌ با این‌ سؤال‌ مواجه‌ می‌شود که‌ چرا برای‌خدمت‌ در پست‌ سفارت‌ به‌ سوئد می‌رود، چنین‌ پاسخ‌ می‌دهد:

«این‌ برای‌ ما ساده‌تراست‌ تا با یکدیگر در استکهلم‌ صحبت‌ کنیم‌!»

جالب‌ آنکه‌ وی‌ در ادامه‌، از حضورمردم‌ انقلابی‌ ایران‌ در صحنه‌، ابراز نارضایتی‌ کرد و گفت‌: «فکر می‌کردیم‌ که‌ بیشتر از چند ماه‌ به‌ طول‌ نخواهد انجامید تا مسائل‌مان‌ را حل‌کنیم‌؛ ولی‌ این‌ مردم‌ دخالت‌های‌شان‌ را ادامه‌ می‌دهند.»
وی‌ همچنین‌ در سند دیگری‌ مهندس‌ بازرگان‌ را چنین‌ توصیف‌ می‌کند: «او تنها کسی‌ است‌ که‌ غیر عملی‌ بودن‌ برنامه‌ای‌ که‌ به‌ وسیله‌ی‌ عوامل‌ مذهبی‌ارتجاعی‌ پیشنهاد شده‌ است‌ را تشخیص‌ می‌دهد، چرا که‌ آنها می‌خواهند زمان‌ را هزار سال‌ به‌ عقب‌ برگردانند.»
امیرانتظام‌ چنان‌ مورد علاقه‌‌ آمریکایی‌ها بوده‌ است‌ که‌ هنگامی‌ که‌ به‌ عنوان‌ سفیر به‌ سوئد فرستاده‌ می‌شود، بروس‌ لینگن‌ ـ کاردار آمریکا در تهران‌ ـ نامه‌ای‌ اداری‌ ـ ولی‌غیررسمی‌ ـ برای‌ سفیر آمریکا در سوئد می‌نویسد و امیرانتظام‌ را چنین‌ توصیف‌ می‌کند:
«در اینجا خیلی‌ زیاد محصور انقلاب‌ است‌، اما به‌ سختی‌ در روش‌ و ظاهر، انقلابی‌ به‌ نظر می‌آید. او مدت‌ قابل‌ توجهی‌ را در کشور ما گذرانده‌ و ایالات‌متحده‌ را بسیار خوب‌ می‌شناسد و آنجا را دوست‌ دارد. مطمئناً شما از او خوش‌تان‌ خواهد آمد.»
در ادامه‌، سفیر آمریکا در سوئد به‌ برقراری‌ ارتباط‌ با امیرانتظام‌ و کسب‌ اطلاع‌ از وی‌تشویق‌ می‌شود. بد نیست‌ که‌ در اینجا به‌ یکی‌ از اسنادی‌ که‌ امیرانتظام‌ در آنها با اسم‌ رمز خود (س‌.د.آهسته‌رو.1) مورد خطاب‌ قرار گرفته‌است‌ نیز اشاره‌ کنیم‌. واکنش‌ امیرانتظام‌ درقبال‌ شنیدن‌ خبر حضور احتمالی‌ شاه‌ در آمریکا چنین‌ گزارش‌ شده‌ است‌:
«عکس‌العمل‌ س‌.د.آهسته‌رو.1 این‌ بود که‌ این‌ جریان‌، زحمات‌ آن‌ کسانی‌ را که‌خواهان‌ گسترش‌ روابط‌ با آمریکا هستند، مشکل‌تر می‌کند.»
همچنین‌ در ادامه‌ی‌ سند از رئیس‌ ایستگاه‌ سیا در پاریس‌ چنین‌ سؤال‌ شده‌است‌:
«لطفاً به‌ ما اطلاع‌ دهید که‌ آیا ستاد مرکزی‌ هنوز از ایستگاه‌ می‌خواهد که‌ به‌س‌.د.آهسته‌رو.1 بگوید که‌ آقای‌ کیو می‌خواهد هرچه‌ زودتر او را در اروپاملاقات‌ کند یا نه‌؟»
نکته‌ی‌ دیگر آنکه‌ به‌ نظر می‌رسد با وجود ادعاهای‌ اخیر امیرانتظام‌ مبنی‌ بر اینکه‌ مذاکره‌های‌ وی‌ با هماهنگی‌ نخست‌وزیر دولت‌ موقت‌، یا به‌ نمایندگی‌ از نهضت‌ آزادی‌انجام‌ داده‌ می‌شده‌، حداقل‌ در برخی‌ موارد، اطلاعات‌ مربوط‌ در اختیار دولت‌ موقت ‌قرار نمی‌گرفته‌ است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌، در یکی‌ از اسناد سفارت‌ سابق‌ آمریکا و از قول‌جاسوس‌ آمریکایی‌ چنین‌ می‌خوانیم‌:
«شما نباید موضوع‌ ملاقات‌ ]با امیرانتظام‌[ را با یزدی‌ و نخست‌وزیر در میان‌ بگذارید. اگر این‌ سؤال‌ به‌ میان‌ آمد، شما باید از تمام‌ مقامات‌ رسمی‌ که‌ در این‌جلسه‌ شرکت‌ خواهند کرد، آگاه‌ شوید و بگویید که‌ بعد از تماس‌های‌ بیشتر باواشنگتن‌، به‌ آنها جواب‌ خواهید داد.»
در یکی‌ دیگر از اسناد، امیرانتظام‌ با کمال‌ عجز از یک‌ جاسوس‌ سیا می‌خواهد که‌ به‌ وی‌ راه‌ حلی‌ برای‌ مسأله‌‌ کردستان‌ ارائه‌ کند. امری‌ که‌ باعث‌ شگفتی‌ جاسوس‌ مذکورهم‌ می‌شود:
«س‌.د.آهسته‌رو.1 گفت‌ که‌ آنها آرزو داشتند که‌ ادلسیک‌ (نام‌ مستعار جاسوس‌سیا) پیشنهادهای‌ سازنده‌ای‌ برای‌ اینکه‌ دولت‌ ایران‌ چگونه‌ می‌تواند خود را ازمسأله‌‌ کردها خلاص‌ نماید داشته‌ باشد. اگرچه‌ باور نکردنی‌ به‌ نظر می‌رسد، اما آنچه‌ واقعاً از ما می‌خواهند این‌ است‌ که‌ راه‌ حلی‌ برای‌ ]این‌[ مسأله‌ پیدا کنیم‌.»

آن‌گونه‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد، پیدا کردن‌ راه‌ حل‌ مشکلات‌ داخلی‌ یک‌ کشور با استفاده‌از نظرهای‌ کارشناسی‌ جاسوس‌ سیا ـ از دید امیرانتظام‌ ـ عملی‌ مقبول‌ و پسندیده‌ درعرف‌ دیپلماتیک‌ محسوب‌ می‌شده‌ است‌! این‌ اسناد گویای‌ عملکرد امیرانتظام‌، در دوران‌ تصدی‌ پست‌های‌ مختلف‌ در دولت‌ موقت‌ است‌. عباس‌ امیرانتظام‌ در تاریخ‌ 29/9/1358، به‌ اتهام‌ جاسوسی‌ برای‌ سیا (سازمان‌ جاسوسی‌ آمریکا) دستگیر و پس‌ از محاکمه‌ و ارائه‌ی‌ اسناد و مدارک‌ به‌ حبس‌ابد محکوم‌ شد.

* بازرگان‌، مهدی‌ (نخست‌وزیر دولت‌ موقت‌)

روش‌ محافظه‌ کارانه‌، سازشکار و غیرانقلابی‌ مهندس‌ بازرگان‌ در جای‌ جای‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ مورد اشاره‌ قرار گرفته‌ و در برخی‌ موارد از آن‌ پشتیبانی‌ شده‌ است‌. دریکی‌ از این‌ اسناد در مقایسه‌ امام‌ و بازرگان‌ چنین‌ آمده‌ است‌:
«خمینی‌ دارای‌ عکس‌العملی‌ قاطع‌، سازش‌ناپذیر و سخت‌ است‌، ولی‌ روش‌ بازرگان‌ که‌ میانه‌رو است‌، قدری‌ توأم‌ با سازش‌ ضعیف‌ است‌.»
در همین‌ زمینه‌، آمریکا سیاست‌ تماس‌، پشتیبانی‌ و حفظ‌ دولت‌ موقت‌ را مورد تأکید قرار می‌دهد: «ما می‌خواهیم‌ برای‌ ایرانی‌ کار کنیم‌ که‌ میانه‌رو باشد و ناسیونالیست‌های‌مخالف‌ مذهب‌، تسلط‌ بیشتری‌ در اداره‌ی‌ مملکت‌ داشته‌ باشند.» یا «ما بایدمسؤولانه‌ عمل‌ کرده‌ و بازرگان‌ را قدرت‌ بدهیم‌.»
در بخش‌ دیگری‌ از اسناد، به‌ نگرانی‌ بازرگان‌ از اعدام‌ وابستگان‌ رژیم‌ پهلوی‌ اشاره ‌شده‌ و تأکید کرده‌ که‌ او اعدام‌ این‌ خائنین‌ به‌ ملت‌ را با حقوق بشر و آزادی‌ در تضاد می‌داند و از شیوه‌‌ اجرایی‌ عدالت‌ انقلاب‌ شرمگین‌ است‌. همچنین‌ علاقه‌مندی‌ بازرگان‌ به‌ عادی‌سازی‌ روابط‌ با آمریکا با وجود دخالت‌های‌ این‌کشور در ایران‌ در رژیم‌ پهلوی‌، امری‌ است‌ که‌ آمریکایی‌ها خود به‌ آن‌ اعتراف‌ می‌کنند:
«روابط‌ نزدیک‌ ما با شاه‌ و پشتیبانی‌ زیاد ما از رژیم‌ شاه‌، فراموش‌ نشده‌ است‌ وبه‌ زودی‌ هم‌ فراموش‌ نخواهد شد؛ اما سیاست‌ خارجی‌ دولت‌ رسمی‌ آقای‌ بازرگان‌ به‌ سمت‌ عادی‌ کردن‌ روابط‌ با آمریکا و دیگر کشورهای‌ غربی‌ حرکت‌می‌کند.»
در جای‌ جای‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌، به‌ نگاه‌ بازرگان‌ به‌ حکومت‌ و تفاوت‌ آن‌ با نگاه‌ امام‌ اشاره‌هایی‌ وجود دارد که‌ ما به‌ یکی‌ از آنها اشاره‌ می‌کنیم‌:
«اختلاف‌ فزاینده‌ای‌ میان‌ ]آیت‌الله‌[ خمینی‌ ـ که‌ بر خواست‌هایش‌ برای‌ تصفیه‌ ‌نفوذ خارجی‌ از جامعه‌‌ ایرانی‌ و اسلامی‌ کردن‌ کامل‌ جامعه‌، هرچه‌ بیشتر پافشاری‌ می‌کند و بازرگان‌ که‌ سعی‌ دارد همه‌ را راضی‌ کند، ]ولی‌ موثر نیست‌[وجود دارد.»

* بنی‌صدر، ابوالحسن‌ (اسم‌ رمز: اس‌. دی‌. لور 1)

 

 

SD LUREاولین‌ رئیس‌جمهور؛ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ که‌ به‌ دنبال‌ افشای‌ خیانت‌هایش‌ به‌ انقلاب‌ مجبور به‌ فرار شد. بنی‌صدر یکی‌ از افرادی‌ است‌ که‌ به‌ علت‌ عملکرد موذیانه‌ و ضدانقلابی‌ خود، از همان‌ آغاز، مورد توجه‌ سفارت‌ آمریکا قرار داشت‌. به‌ عنوان‌ مثال‌ در مورد انتقاد بنی‌صدر از اصل‌ولایت‌ فقیه‌ در قانون‌ اساسی‌ چنین‌ آمده‌ است‌:
«اگر قرار است‌ اختیارات‌ ویژه‌ای‌ به‌روحانیون‌ داده‌ شود، پس‌ وجود احزاب‌ مستقل‌ بی‌معناست‌.»
یکی‌ دیگر از اسناد از اختلاف‌ دو ضد انقلاب‌ ـ نفوذ کرده‌ در صف‌های‌ انقلابیون‌ ـ یعنی‌ امیرانتظام‌ و بنی‌صدر حکایت‌ دارد، که‌ مطالعه‌ آن‌ جالب‌ و خواندنی‌ است‌:
«میانه‌ی‌ امیرانتظام‌ با بنی‌صدر بد است‌. امیرانتظام‌ گفت‌، بنی‌صدر مزاحمی‌ است‌ که‌ دائم‌ حرف‌ می‌زند و شکایت‌ می‌کند، اما از مسؤولیت‌ گریزان‌ است‌.»
در جای‌ دیگر، جاسوسان‌ سفارت‌ آمریکا شخصیت‌ بنی‌صدر را چنین‌ می‌دانند: «او مردی‌ است‌ که‌ می‌خواهد هدایت‌ (رهبری‌) کند؛ ولی‌ در واقع‌ فقط‌ حرف ‌می‌زند. او خشک‌ و طفره‌رو است‌ و نفوذ مهمی‌ در رژیم‌ جدید دارد. به‌ نظرمی‌رسد که‌ وی‌ مجموعه‌ای‌ از اضداد است‌.»
سازمان‌ سیا برای‌ نزدیک‌ شدن ‌ به‌ بنی‌صدر، از پوشش‌ مسایل اقتصادی‌ استفاده‌ کرد ومأموری‌ با اسم‌ رمز راتر فورد ـ با اسم‌ حقیقی‌ ورنون‌ کاسین‌ ـ را که‌ در مسایل‌ اقتصادی ‌تبحر داشت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ تاجر مهم‌ آمریکایی‌ به‌ وی‌ معرفی‌ نمود و بنی‌صدر درملاقات‌های‌ اولیه‌، خواستار تداوم‌ این‌ دیدارها می‌شود. این‌ اقدامات‌ یک‌ ماه‌ قبل‌ ازپیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ و در پاریس‌ صورت‌ می‌گیرد.
بنابر اعترافات‌ یکی‌ از گروگان‌ها به‌ نام‌ تام‌ آهرن‌ ـ رئیس‌ قرارگاه‌ سیا در تهران‌ ـ یکی‌ ازجاسوسان‌ سیا که‌ خود را نماینده‌‌ یک‌ کمپانی‌ تجاری‌ معرفی‌ کرده‌ بود، در حوالی‌ 29 مرداد 1358، به‌ تهران‌ آمد و بین‌ 3 تا 5 بار با بنی‌صدر ملاقات‌ می‌کند. در آخرین‌ جلسه‌، بنی‌صدر با پیشنهاد دریافت‌ حقوق ماهیانه‌ هزار دلار، به‌ عنوان‌ مشاور اقتصادی‌ شرکت ‌تجاری‌ تحت‌ پوشش‌ سیا موافقت‌ می‌کند. آهرن‌ در پاسخ‌ به‌ این‌ سؤال‌ دانشجویان‌ که‌ آیا بنی‌صدر می‌دانست‌ طرف‌ مقابل‌ وی‌ یک‌ مأمور سیا است‌ می‌گوید: «قرار نبوده‌ که‌ به‌ بنی‌صدر در این‌ مرحله‌ گفته‌ شود، که‌ طرف‌ مقابل‌ سیا می‌باشد، لذا به‌ وی‌ گفته‌ نشده‌ بود؛ اما یک‌ مسأله‌ بود که‌ می‌تواند به‌ وی‌ این‌ برداشت‌ را داده‌ باشد که‌ عبارت‌ است‌ از: نحوه‌ی‌ پیشنهاد ماهیانه‌ (دریافت‌) هزار دلار که ‌بدون‌ انجام‌ ترتیبات‌ معمولی‌ تجاری‌ مورد پیشنهاد و توافق‌ قرار گرفت‌ ومی‌توانست‌ بیانگر آن‌ باشد که‌ مسأله‌ به‌ این‌ سادگی‌ها نیست‌.»
اما اسناد نیز دربردارنده‌‌ نکته‌های‌ جالبی‌ است‌. بنی‌صدر در اولین‌ ملاقات‌ خود با این‌ جاسوس‌ چنین‌ می‌گوید: «درباره‌‌ توانایی‌ و قدرت‌ خمینی‌ مبالغه‌ شده‌، خمینی‌ قادر نیست‌ کشور را به‌ تنهایی‌ اداره‌ کند و باید به‌ دیگران‌ تکیه‌ کند.»
مأمور سیا برداشت‌ خود را درباره‌‌ این‌ گفته‌ بنی‌صدر چنین‌ عنوان‌ کرده‌ است‌:
«این‌ نظر تا حدی‌ مطابق‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ در پاریس‌ گفت‌؛ من‌ به‌ خمینی‌احتیاج‌ دارم‌، اما خمینی‌ هم‌ به‌ من‌ احتیاج‌ دارد. لحن‌ این‌ نظریه‌ به‌ نحوی‌ بود که‌ انسان‌ استنباط‌ می‌کند که‌ ل‌ ـ 1 (بنی‌صدر) فکر می‌کند نسبت‌ به‌ آنچه‌ از خمینی‌می‌توان‌ انتظار داشت‌، محدودیت‌هایی‌ وجود دارد.»
در سند دیگری‌ که‌ به‌ بررسی‌ نقاط‌ مثبت‌ و منفی‌ شخصیت‌ بنی‌صدر ـ از دیدجاسوس‌ سیا ـ پرداخته‌ می‌شود، چنین‌ آمده‌ است‌:
«نکات‌ مثبت‌: 1ـ چون‌ او یک‌ توطئه‌گر (طراح‌) کهنه‌ کار است‌، اگر احساس‌ کند که‌ رژیم‌ از اهداف‌ انقلابی‌ خود دور می‌شود، یا اینکه‌ به‌ نفع‌ خودش‌ خواهد بود، ممکن‌ است‌ در آینده‌ برای‌ توطئه‌ علیه‌ رژیم‌ مانعی‌ سر راه‌ خود نبیند.
2ـ گرچه‌ او احتمالاً در حال‌ حاضر هیچ‌ مشکل‌ مالی‌ ندارد، اما باید در نظر داشته‌ باشد که ‌ممکن‌ است‌ با یک‌ تذکر کوتاه‌ به‌ خارج‌ تبعید شود و در آن‌ زمان‌ می‌تواند از کمک‌ مالی‌ ما استفاده‌ نماید.
3ـ اگرچه‌ او به‌ خمینی‌ احترام‌ می‌گذارد، اما او را مصون‌ از خطا نمی‌داند...

6ـ او جاه‌طلبی‌ سیاسی‌ دارد.

نکات‌ منفی‌:... 2ـ افشاشدن‌ روابط‌ مخفیانه‌اش‌ با ما احتمالاً به‌ زندگی‌ حرفه‌ای‌ سیاسی‌ فرد مزبورخاتمه‌ خواهد داد. یقین‌ است‌ که‌ او این‌ نکته‌ را از نظر دور نخواهد داشت‌.... ما همچنان‌ به‌ استخدام‌ ل‌ ـ ا علاقه‌مند هستیم‌...»

*حاج‌سیدجوادی‌، علی‌اصغر (نویسنده‌ و روزنامه‌نگار ملی‌گرا و لیبرال‌)

در اسناد سفارت‌ آمریکا، حاج‌سیدجوادی‌ نیز فردی‌ روشنفکر، میانه‌رو و لیبرال ‌معرفی‌ شده‌ است‌ که‌ تماس‌ با او ـ از سوی‌ سفارت‌ ـ می‌تواند مفید باشد. وی‌ که‌ در زمان‌پیروزی‌ انقلاب‌ به‌ نویسندگی‌ در نشریات‌ مشغول‌ بود، همیشه‌ خواستار اقدامات‌ آرام‌ وغیرانقلابی‌ بود و سرعت‌ حرکت‌ انقلاب را تند می‌دانست‌. روش‌ میانه‌رو سیدجوادی‌ وتوانایی‌ در نگارش‌ مقاله‌ها موجب‌ شده‌ بود تا «بسیاری‌ از گروه‌های‌ میانه‌رو، خط‌ مشی‌اصلی‌ افکار حاج‌سیدجوادی‌ را بپذیرند.»
اسناد سفارت‌ آمریکا نشان‌ می‌دهد که‌ حاج‌سیدجوادی‌، یکی‌ از اشخاصی‌ بود که‌ درپیروزی‌ انقلاب‌ به‌ عنوان‌ یک‌ نویسنده‌ی‌ تأثیرگذار ـ ولی‌ میانه‌رو ـ مورد توجه‌ و مشورت ‌مأموران‌ سفارت‌ قرار گرفت‌. از جمله‌ در تاریخ‌ 28 دی‌ماه‌ 1357، یعنی‌ کمتر از یک‌ ماه‌ به ‌پیروزی‌ انقلاب‌، همراه‌ عده‌ای‌ از همفکرانش‌ به‌ ملاقات‌ یکی‌ از جاسوسان‌ سفارت‌ می‌رود. در این‌ ملاقات‌ چنین‌ ابراز عقیده‌ می‌شود:
«با رفتن‌ شاه‌ آنها ]سیدجوادی‌ و همفکرانش‌[ انتظار ندارند که‌ حتماً یکی‌ از آیت‌الله‌ها نقش‌ بزرگی‌ داشته‌ باشد. مأمور سفارت‌ پرسید که‌ اگر انتخابات‌ آزاد یک‌ گروه‌ از نمایندگان‌ تأیید شده‌‌ خمینی‌ را روی‌ کار آورد چه‌ می‌شود؟ آنها گفتند که‌ این‌طور فکر نمی‌کنند، مگر در بعضی‌ از روستاها... چهار پنجم‌ مردم‌شهرها تحصیل‌کرده‌ هستند و به‌ جای‌ آنکه‌ کورکورانه‌ به‌ دنبال‌ خمینی‌ بروند، خود انتخاب‌ خودشان‌ را می‌کنند.»
در بخش‌ دیگری‌ از سند لانه‌ی‌ جاسوسی‌ درباره‌ مشی‌ اعتقادی‌ وی‌ چنین‌می‌خوانیم‌:
«در مقاله‌ای‌ که‌ او به‌ خاطر آن‌ ]در زمان‌ شاه‌[ دستگیر شده‌ است‌، حتی‌ یک‌ بار هم‌کلمه‌‌ اسلام‌ را به‌ هیچ‌گونه‌ ]و[ شکلی‌ به‌ کار نبرده‌ است‌، ولی‌ او همواره‌ به‌ « نهضت‌ مردم‌ ایران » و «انقلاب‌ بزرگ‌ ملی» اشاره‌ می‌کند.» دست آخر آنکه‌ در سند دیگری‌ که‌ مربوط‌ به‌ پس‌ از انقلاب‌ است‌، این‌ نویسنده‌ فردی‌ با استعداد و نوید بخش‌ترین‌ رهبر غیرمذهبی‌ محسوب‌ می‌شود که‌ در انتقاد ازنهضت‌های‌ سخت‌‌گیر اسلامی‌ صریح‌ بوده‌ است‌.

*رجوی‌، مسعود (سرکرده‌‌ منافقین‌)

هرچند گروه‌های‌ چپ‌ و التقاطی‌ و سران‌ آنها به‌ علت‌ ادعاهای‌ ضدامپریالیستی‌ و وابستگی‌ برخی‌ از آنها به‌ ابرقدرت‌ شرق، مورد توجه‌ و حمایت‌ جاسوسخانه‌‌ آمریکا در تهران‌ نبودند، اما این‌ دلیل‌ نمی‌شود که‌ جاسوسان‌ آمریکایی‌، از کسب‌ اطلاع‌ درباره‌ ‌این‌ افراد صرف‌ نظر کنند یا به‌ آنها به ‌عنوان‌ یک‌ نیروی‌ بالقوه‌‌ تخریبی‌ که‌ می‌تواند نیروهای‌ ارزشی‌ و اصولگرای‌ درون‌ انقلاب‌ را با مشکل‌ مواجه‌ سازد، اهمیت‌ ندهند. چنانچه‌ اسناد سفارت‌ نشان‌ می‌دهد، آمریکا تصور می‌کرد که‌ رجوی‌ و گروهش‌ بتوانند ضدنظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌، مبارزه‌ای‌ را سازمان‌ دهند:
«زودترین‌ موقعی‌ که‌ این‌ نوع‌ مقابله‌‌ چپی‌ها می‌تواند سازمان‌ داده‌ شود، پاییز[سال‌ 58] خواهد بود.»


* سنجابی‌، کریم‌ (از رهبران‌ جبهه‌ی‌ ملی‌ و وزیر خارجه‌ی‌ دولت‌ موقت‌تا فروردین‌ 1358)

 


کریم‌ سنجابی‌ نیز فردی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ فرد میانه‌رو و لیبرال‌ از سال‌های‌ قبل‌ از انقلاب‌، مورد توجه‌ مأموران‌ سفارت‌ آمریکا بوده‌ است‌. او در دیداری‌ با مأموران ‌سفارت‌ آمریکا می‌گوید:
«امیدوار است‌ که‌ [آیت‌الله‌] خمینی‌ متقاعد شود که‌ کوتاه‌ بیاید. چون‌ جمهوری ‌که‌ او می‌گوید، سرانجام‌ ختم‌ به‌ خونریزی‌ خواهد شد. سنجابی‌ می‌گوید: «همین‌قانون‌ اساسی‌ که‌ هست‌ برای‌ ایران‌ کافی‌ است‌، سلطنت‌ در چارچوب‌ قانون‌اساسی‌.» سنجابی‌ معتقد است‌ که‌ ]امام‌[ خمینی‌ در حمله‌ به‌ سلطنت‌ خیلی‌ تند می‌رود. سنجابی‌ گفت‌ که‌ در انتخاب‌ هر روشی‌، موافقت‌ خمینی‌ شرط‌ است‌. »

این‌ سند نشان‌ می‌دهد که‌ تمایل‌ سنجابی‌ به‌ غرب‌، میانه‌روی‌ او، احترام‌ به‌ قانون‌اساسی‌ مشروطه‌‌ سلطنتی‌، احترام‌ به‌ آمریکا و اعتقاد نداشتن‌ به‌ روش‌های‌ انقلابی‌ امام‌، ملاک‌هایی‌ است‌ که‌ مأموران‌ سفارت‌ را به‌ دیدار با سنجابی‌ ترغیب‌ کرده‌ است‌. این‌ مواضع‌ سنجابی‌ در حالی‌ اتخاذ می‌شود که‌ وی‌ در 14 آبان‌ 57، هنگامی‌ که ‌با سیل‌ طوفنده‌ انقلاب‌ مواجه‌ می‌شود، مجبور به‌ پذیرفتن‌ رهبری‌ امام‌ می‌شود تا بتواند حیات‌ سیاسی‌ خود و جبهه‌ی‌ ملی‌ را ادامه‌ دهد.
وی‌ همچنین‌ به‌ انتشار اعلامیه‌ مشترکی‌ با امام‌ بر ضد سلطنت‌ اقدام‌ می‌کند، تا نقش‌ خود را در انقلاب‌ هرچه‌ بیشترتثبیت‌ کند. سنجابی‌ در حالی‌ این‌ اعلامیه‌ را منتشر می‌کند که‌ فقط‌ 18 روز قبل‌ گفته‌ بود: «هیچ‌گونه‌ مخالفتی‌ با رژیم‌ سلطنتی‌ که‌ مطابق‌ با قانون‌ اساسی‌ باشد ندارد.»
و همین‌ نشان‌ می‌دهد که‌ وی‌ فقط‌ به‌ علت‌ موج‌ قیام‌ مردمی‌ و بالا رفتن‌ سقف‌ مطالبات‌ آزادیخواهانه‌ که‌ حیات‌ رژیم‌ سلطنتی‌ را تحمل‌ نمی‌کردند، تغییر موضع‌ داده‌ است‌. در تأیید نکته‌‌ بالا در بخشی‌ از اسناد سفارت‌ چنین‌ آمده‌است‌ که‌ سنجابی‌ ـ رهبرجبهه‌ی‌ ملی‌ ـ فردی‌ است‌ که‌ اگر می‌خواست‌ و می‌توانست‌ با شاه‌ به‌ توافق‌ برسد و تمام‌مخالفین‌ (در صورت‌ لزوم‌ [آیت‌الله‌] خمینی‌) را اشخاصی‌ قلمداد کند که‌ به‌ جای‌ توجه‌ به ‌رفاه‌ عموم‌، خواستار آشوب‌ و اغتشاش‌ هستند.»
و این‌ نشان‌دهنده‌ی‌ شدت‌ توجه‌ آمریکاییان‌ به‌ افراد لیبرال‌ و میانه‌رو همچون‌ سنجابی‌ است‌. سنجابی‌ همچنین‌ در اولین‌ تماس‌ رسمی‌ خود با سفارت‌ آمریکا، در 24 دی‌ 1357می‌گوید:
«[آیت‌الله‌]خمینی‌ ممکن‌ است‌ به‌ موقع‌ یک‌ رژیم‌ سلطنتی‌ مطابق‌ قانون‌ اساسی‌را قبول‌ نماید، ولی‌ بایستی‌ موافقت‌ او را جلب‌ نمود!!»
این‌ اظهار نظر عجیب‌ و غیرمنطقی‌ کمتر از یک‌ ماه‌ به‌ پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ بیان‌ می‌شود و امام‌ بارها بر لزوم‌ سرنگونی‌ رژیم‌ سلطنتی‌، اصرار ورزیده‌ بود. با کناره‌گیری‌ زود هنگام‌ سنجابی‌ از قدرت‌ و ترک‌ ایران‌، توجه‌ سفارت‌ به‌ او نیز کاهش‌یافت‌ و فقط‌ به‌ خروج‌ او از ایران‌ به‌ این‌ شکل‌ اشاره‌ شد:
«از زمان‌ انقلاب‌، شخصیت‌هایی‌ مثل‌ سنجابی‌ به‌ وسیله‌ی‌ [امام] خمینی‌ و متحدانش‌ تحت‌الشعاع‌ قرار گرفته‌اند... و سنجابی‌ با تنفر، شغلش‌ را رها کرد وکشور را ترک‌ کرد.»

* صباغیان‌، هاشم‌ (وزیر کشور دولت‌ موقت‌)

 

 

هاشم‌ صباغیان‌ ـ وزیر کشور دولت‌ موقت‌ ـ نیز یکی‌ دیگر از افراد میانه‌رو مشاور ومورد توجه‌ سفارت‌ آمریکا بوده‌ است‌. در مورد وی‌ نیز اسناد گوناگونی‌ وجود دارد که‌ به‌ اختصار به‌ برخی‌ از آنها اشاره‌ می‌شود. در یکی‌ از اسناد سفارت‌ که‌ در اصل‌ به‌ امیرانتظام‌ مربوط‌ می‌شود، کاردار وقت‌ لانه جاسوسی‌ آمریکا به‌ صحبت‌هایش‌ با صباغیان‌ اشاره‌ کرده‌است‌ و آنها را سودمند وجالب‌ توصیف‌ می‌کند. ولی‌ امیرانتظام‌ هشدار می‌دهد که‌ انقلابیون‌ ممکن‌ است «آنچه‌ را در این‌ ملاقات‌ها می‌گذرد، بیش‌ از حد خود جلوه‌ دهند [!] و مردم‌ را از آن‌ مطلع‌ کنند، مثل‌ مسأله‌ی‌ صباغیان‌ » که‌ همین‌ امر نشان‌ می‌دهد مسائلی‌ که‌ در این‌ ملاقات‌ها مطرح‌می‌شد، چندان‌ در زمینه‌ی‌ منافع‌ ملی‌ و حفظ‌ دستاوردهای‌ انقلاب‌ نبوده‌ که‌ افشای‌ آن‌ خشم‌ مردم‌ را بر می‌انگیخته‌ است‌.
علاوه‌ بر این‌، در مهرماه‌ 1358 ه.ش‌، کاردار آمریکا ـ در دیدار با صباغیان‌ ـ به‌ وی‌ درمورد اعدام‌ سران‌ رژیم‌ شاه‌ اعتراض‌ می‌کند. این‌ مذاکرات‌، اعتراض‌ نیروهای‌ اصولگرا را به‌ وی‌ و نیز به‌ سفارت‌ آمریکا در پی‌ دارد که‌ این‌ موضوع‌ در اسناد سفارت‌ آمریکا دراین‌ زمان‌ منعکس‌ شده‌ است‌. این‌ اقدام‌ لینگن‌ ـ کاردار سفارت‌ آمریکا ـ به‌ حدی‌ زننده‌ و نا مطلوب‌ بود که‌ حتی‌میانه‌روهایی‌ چون‌ ابراهیم‌ یزدی‌، که‌ در آن‌ زمان‌ پست‌ وزارت‌ خارجه‌ را بر عهده‌ داشت‌، در ملاقات‌ با کاردار آمریکا به‌ وی‌ اعتراض‌ می‌کند:
«یزدی‌ به‌ گفت‌وگوی‌ لینگن‌ با وزیر کشور ایران‌ ـ صباغیان‌ ـ به‌ عنوان‌ مداخله‌ بی‌جا در امور داخلی‌ ایران‌ اشاره‌ کرد و سؤال‌ کرد چرا ایالات‌ متحده‌ دست‌ به‌چنین‌ کارهایی‌ می‌زند؟ کاردار پاسخ‌ داد که‌ ما مایل‌ بودیم‌ نگرانی‌های‌ خودمان‌ را ابراز نماییم‌. ما امیدوار بودیم‌ که‌ بتوانیم‌ چیزی‌ را که‌ حس‌ می‌کردیم‌، به‌ طورخصوصی‌ بگوییم‌ »
لینگن‌ در ادامه‌ با زیرکی‌ خاص‌ یک‌ جاسوس‌ آمریکایی‌ می‌گوید: «ما از همین‌ طریق‌، از نزدیک‌ شدن‌ به‌ ایرانی‌هایی‌ که‌ نگرانی‌هایی‌ راجع‌ به‌ ایالات‌متحده‌ دارند، استقبال‌ می‌کنیم‌... بحث‌های‌ آزاد و خصوصی‌، جزئی‌ از دوستی‌واقعی‌ می‌باشند.»

*صدر حاج‌سیدجوادی‌، احمد (وزیر دادگستری‌ دولت‌ موقت‌)

 

 

حاج‌سیدجوادی‌ که‌ از اعضای‌ نهضت‌ آزادی‌ بود و فردی‌ میانه‌رو به‌ شمار می‌رود، یکی‌ از کسانی‌ است‌ که‌ مورد توجه‌ سفارت‌ آمریکا بوده‌ است‌. آنچه‌ که‌ در پی‌ می‌آید، نظرات‌ صدر حاج‌سیدجوادی‌ در ملاقات‌ با کاردار سفارت‌ آمریکا در 9 مرداد1358 ه.ش‌ است‌:
«روابط‌ ایران‌ و آمریکا در گذشته‌ خوب‌ بوده‌ است‌ و دلیلی‌ وجود ندارد که‌ دو کشور قادر نباشند به‌ داشتن‌ رابطه‌ی‌ نزدیک‌ و سودمند دو جانبه‌ ادامه‌ دهند...انقلاب‌ با خودش‌ مشکلاتی‌ همراه‌ دارد، من‌جمله‌ مشکلاتی‌ که‌ به‌ وسیله‌ ‌دادگاه‌های‌ انقلاب‌ به‌ وجود آمده‌ است‌... سیاست‌ دولت‌ موقت‌ این‌ است‌ که‌قدرت‌ دادگاه‌های‌ انقلاب‌ را هرچه‌ سریع‌تر، تا آنجایی‌ که‌ شرایط‌ اجازه‌ می‌دهد، تقلیل‌ دهد.»
بنابراین‌ مشاهده‌ می‌شود در شرایطی‌ که‌ عموم‌ مردم‌ ایران‌ خواستار کاهش‌ هرچه‌ بیشتر نقش‌ آمریکا در ایران‌ و مبارزه‌ با استکبار بودند، وزیر دادگستری دولت‌ موقت‌، حامی‌این‌ رابطه‌ است‌. وی‌ همچنین‌ نسبت‌ به‌ عملکرد دادگاه‌های‌ انقلاب‌ نظری‌ منفی‌ دارد وحال‌ آنکه‌ این‌ دادگاه‌ها، در مقابله‌ با ضد انقلاب‌ و کوتاه‌ کردن‌ دست‌ آنها از شریان‌های‌اساسی‌ مملکت‌، نقش‌ مؤثری‌ ایفا کردند.

*قطب‌زاده‌، صادق (اولین‌ رئیس‌ صداوسیمای‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران ‌و وزیر خارجه‌ی‌ دولت‌ موقت‌)

صادق قطب‌زاده‌ که‌ در ابتدای‌ انقلاب‌ با آن‌ همراهی‌ می‌کرد و پست‌های‌ گوناگونی‌ را نیز به‌ خود اختصاص‌ داد، پس‌ از آنکه‌ توانست‌ با جاه‌طلبی‌های‌ فراوان‌ به‌ آنچه‌ که ‌می‌خواست‌ دست‌ یابد، به‌ تلاشی‌ برای‌ براندازی‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ اقدام‌ کرد که‌ حاصل‌ آن‌ اعدام‌ وی‌ بود.
در یکی‌ از اسناد سفارت‌ آمریکا، آمریکایی‌ بودن‌ قطب‌زاده‌ یک‌ تاکتیک‌ لازم‌ برای ‌مهار کردن‌ قدرت‌ در ایران‌ انقلابی‌ دانسته‌ شده‌ است‌. در یکی‌ دیگر از اسناد سفارت‌ آمریکا در مورد عملکرد صادق قطب‌زاده‌ در صدا وسیما می‌خوانیم‌:
«سازمان‌ رادیو و تلویزیون‌ ملی‌ ایران‌، همچنان‌ در وضع‌ هرج‌ و مرج‌ و]وضعیت‌[ نیمه‌ حرفه‌ای‌ به‌سر می‌برد. بزرگ‌ترین‌ دستاورد این‌ سازمان‌ ـ پس‌ ازدو ماه‌ حرارت‌ انقلابی‌ ـ این‌ است‌ که‌ صادق قطب‌زاده‌، مدیر کنونی‌ آن‌ را به‌ صورت‌ یکی‌ از منفورترین‌ چهره‌های‌ ایران‌ درآورده‌ است‌. »
همین‌ سند، نشانگر ضعف‌ صادق قطب‌زاده‌ در مدیریت‌ سازمان‌ صدا و سیما و ایجادجهت‌گیری‌ انقلابی‌ در آن‌ و جلب‌ رضایت‌ کارکنان‌ سازمان‌ با وجود ادعاهای‌ فراوان‌ وی ‌است‌. در دیگر اسناد سفارت‌ آمریکا هم‌ به‌ نارضایتی‌ از نحوه‌ اداره‌‌ صدا و سیما ازسوی‌ مردم‌ و نیروهای‌ انقلابی‌ بارها اشاره‌ شده‌ است‌. یکی‌ از اسناد جالب‌ سفارت‌ آمریکا درباره‌ی‌ قطب‌زاده‌ به‌ دیدار او با یکی‌ ازکارمندان‌ وزارت‌ خارجه‌ی‌ آمریکا در نوامبر 1977 در این‌ کشور بر می‌گردد. وی‌ در این‌ملاقات‌ با تأکید فراوان‌ بر ادعای‌ طرفداری‌ کارتر از حقوق بشر، اظهار امیدواری‌ می‌کند که‌ « کارتر اشتباهات‌ حکومت‌های‌ سابق‌ را تکرار نکند.» وی‌ اعلام‌ می‌کند که‌ «او وسازمانش‌ از تحسین‌ کنندگان‌ آمریکا و ایده‌آل‌هایی‌ که‌ آمریکا از آن‌ دفاع‌ می‌کند، هستند.» مأمور آمریکایی‌ در پایان‌ این‌ ملاقات‌ها، چنین‌ اظهار می‌کند که‌ قطب‌زاده‌ «از لحاظ‌ایدئولوژیک‌، ضدآمریکایی‌ به‌ نظر نمی‌رسید.» همچنین‌ در سند دیگری‌ قطب‌زاده‌ با وجود ضدیت‌ با شاه‌، دوست‌ آمریکا دانسته‌ شده‌ است‌. جالب‌ آنکه‌ در سند دیگری‌ پروفسور ریچارد کاتم‌ ـ از استادان‌ آمریکایی‌ ـ با قطب‌زاده‌ ملاقات‌ کرده‌ وی‌ را مانند قذافی‌ «کمی‌ خل‌« دانسته‌ است‌! این‌ نظریه‌ وقتی‌ باورپذیر می‌شود که‌ آن‌ را در کنار تلاش‌های‌ قطب ‌زاده‌ برای‌ تحویل‌ گرفتن‌ گروگان‌ها ازدانشجویان‌ در اسفند 1358 و همچنین‌ دیدار مخفیانه‌ با هامیلتون‌ جردن‌ ـ رئیس‌ ستادکاخ‌ سفید ـ در زمان‌ ریاست‌جمهوری‌ کارتر قرار دهیم‌.
جردن‌ خود در کتاب « بحران‌ » به ‌این‌ مسأله‌ و دو دیدار خود با قطب‌زاده‌ اشاره‌ کرده‌ است‌. لقب ‌» بد ذات‌« یکی‌ دیگر از القابی‌ است‌ که‌ ـ در یکی‌ از اسناد سفارت‌ آمریکا ـ به‌قطب‌زاده‌ داده‌ شده‌، البته‌ این‌ لقب‌ را نه‌ مأموران‌ آمریکایی‌، بلکه‌ برخی‌ ایرانیان‌ عادی‌ که ‌طرف‌ صحبت‌ مأموران‌ سفارت‌ قرار گرفته‌اند، به‌ وی‌ و یزدی‌ و بنی‌صدر داده‌اند؛ زیرا این‌ افراد 10 تا 15 سال‌ گذشته‌ را خارج‌ از ایران‌ گذرانده‌اند و با واقعیت‌های‌ جاری ‌کشور در تماس‌ نیستند. این‌ افراد انقلابیون‌ فعالی‌ نیز نیستند.

*متین‌ دفتری‌، هدایت‌الله

 

 

وی‌ که‌ رهبر جبهه‌ی‌ دموکراتیک‌ ملی‌ از گروه‌های‌ لیبرال‌ و راست‌گرای‌ طرفدار غرب‌بود، در اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌ بارها به‌ او اشاره‌ شده‌ و ادعا شده‌ که‌ حزب‌ وی‌ می‌تواند حزب‌ سیاسی‌ نیرومندی‌ در دولت‌ ایران‌ باشد. در یکی‌ از اسناد، گروه‌ متین‌ دفتری‌ و چند گروه‌ دیگر، گروه‌های‌ سیاسی‌ میانه‌رویی ‌دانسته‌ شده‌اند که‌ «توسط‌ اشخاص‌ و گروه‌هایی‌ که‌ در مورد اسلام‌، کوتاه ‌بین‌ و متعصب‌هستند ]![ تحت‌ فشار قرار گرفته‌اند.» جالب‌ است‌ که‌ نیروهای‌ ارزشی‌ و اصولگرا که‌ عامل‌ حفظ‌ و تداوم‌ انقلاب‌ اسلامی‌ بودند و هستند، در این‌ اسناد به‌ عنوان‌ افرادی‌کوتاه‌بین‌ و متعصب‌ معرفی‌ شده‌اند که‌ البته‌ دلیل‌ آن‌ مشخص‌ است‌. در سندی‌ که‌ به‌ ارزیابی‌ تهدیدات‌ موجود علیه‌ نیروهای‌ ارزشی‌ و اصولگرا اختصاص‌ یافته‌ نیز آمده‌ است‌:
«سازمان‌ متین‌ دفتری‌ از جهت‌ دیدگاه‌های‌ لیبرال‌ دموکراتیک‌، تهدید بالقوه‌ای‌ می‌تواند باشد و محتملاً دنباله ‌روهایی‌ قوی‌ در بین‌ انقلابیون‌ غیرمذهبی‌ و بخصوص‌ غیرسیاسی‌ با بینش‌ تجدد طلبی‌ دارد، متأسفانه‌ جبهه‌ از نظر قدرت‌ نظامی‌ کمبود جدی‌ دارد و حتی‌ در سازماندهی‌ وسیع‌ ملی‌ نیز از احزاب‌ مارکسیست‌ ضعیف‌تر بوده‌ است‌.»

در جای‌ دیگر، اشاره‌ی‌ صریحی‌ به‌ تفکرات‌ متین‌ دفتری‌ وجود دارد که‌ خواندنی‌ وعبرت‌آموز است‌. این‌ سند مربوط‌ به‌ 15 اسفند 1357، کمتر از یک‌ ماه‌ پس‌ از پیروزی‌انقلاب‌ است‌ که‌ در آن‌ متین‌ دفتری‌ به‌ طور ضمنی‌ با ایده‌ی‌ تشکیل‌ جمهوری‌ اسلامی‌مخالفت‌ کرده‌ است‌:
«متین‌ دفتری‌ ـ نوه‌ی‌ مصدق ـ خواهان‌ مراجعه‌ به‌ آرای‌ عمومی‌ برای‌ پایان‌ دادن ‌به‌ نظام‌ سلطنتی‌ شد، ولی‌ گفت‌، تصمیم‌ راجع‌ به‌ نوع‌ رژیم‌ بایستی‌ تا زمانی‌ که ‌مردم‌ به‌ اندازه‌ی‌ کافی‌ موضوع‌ را مورد بحث‌ قرار داده‌اند به‌ تعویق‌ افتد. متین‌دفتری‌، جبهه‌ی‌ ملی‌ را به‌ خاطر انحراف‌ از آرمان‌های‌ دموکراتیک‌ و وابستگی‌ آن‌ به‌ عقاید مرتبط‌ با حکومت‌ روحانیون‌، به‌ جای‌ عقاید دموکراتیک‌، مورد حمله‌قرار داد.»
حرکت‌های‌ ضدانقلابی‌ متین‌ دفتری‌ در دیگر اسناد لانه‌ی‌ جاسوسی‌ نیز منعکس‌شده‌ است‌، از جمله‌ مخالفت‌ وی‌ با قانون‌ اساسی‌ جمهوری اسلامی‌. متین‌ دفتری‌ در ادامه‌ی‌ کارهای‌ ضدانقلابی‌ خود تا آنجا پیش‌ می‌رود که‌ گردانندگان ‌روزنامه‌ی‌ «نامه‌ی‌ روز» که‌ توسط‌ بختیار ـ آخرین‌ نخست‌وزیر رژیم‌ شاه‌ ـ در خارج‌ ازکشور منتشر می‌شد، صراحتاً، «مدعی‌ حمایت‌ از طرف‌ چند گروه‌ غیر روحانی‌ در ایران‌ من‌جمله‌ جبهه‌‌ دموکراتیک‌ ملی‌ به‌ رهبری‌ متین‌ دفتری‌ می‌شوند.» این‌ مسأله‌ در یکی‌ از اسناد جاسوسخانه‌ آمریکا به‌ تاریخ‌ 26 مرداد 1358 ذکر شده‌ است‌. سند زیر نیز نشان‌دهنده‌‌ برخی‌ مواضع‌ مترقیانه‌ و معقول‌! متین‌ دفتری‌ است‌:
«متین‌ دفتری‌، به‌طوری‌که‌ گزارش‌ شده‌، به‌ ایرانیان‌ در لندن‌ گفت‌ که‌ مطمئن‌ است ‌ملاهای‌ تندرو، سرانجام‌ از موضع‌ خود عقب‌ خواهند نشست‌ و بر سر مواضع‌ با رهبران‌ غیر روحانی‌ مصالحه‌ خواهند نمود.» به‌ دنبال‌ این‌ موضعگیری‌های‌ خصمانه‌‌ ضدانقلاب‌، متین‌ دفتری‌ در وضعیت‌ بدی‌قرار گرفت‌؛ اما جالب‌ آنکه‌ حتی‌ دوستان‌ وی‌ مانند عبدالکریم‌ لاهیجی‌ در تماس‌ با مأموران‌ سفارت‌، خود وی‌ را مقصر می‌دانند: «در مورد مشکلات‌ فعلی‌، او مقصر است‌ ]متین‌ دفتری‌[ اعتبارش‌ را در نزد رهبران‌ میانه‌روی‌ دولت‌ موقت‌ ایران‌، مانند بازرگان‌، به‌ خاطر ارتباط‌ نزدیکش‌ باگروه‌های‌ چپ‌، از دست‌ داده‌ است‌. متین‌ دفتری‌ رهبران‌ گروه‌های‌ چپ‌ را به ‌جبهه‌ی‌ دموکراتیک‌ ملی‌ خود راه‌ داده‌ و اجازه‌ داده‌ تا آنها به‌وسیله‌ی‌ توصیه‌های‌خود او را به‌ مواضع‌ افراطی‌ سوق دهند. در طی‌ چهار ماه‌ گذشته‌، او از سازمان‌ خود در جهت‌ حمایت‌ از فداییان‌ استفاده‌ کرده‌ و همچنین‌ سعی‌ کرده‌ از شرکت‌ آنها در جنبش‌های‌ خود مختاری‌طلبانه‌ ]و در واقع‌ تجزیه‌طلبانه‌[ کردستان‌،خوزستان‌، و ترکمن‌ صحرا حمایت‌ کند. این‌ مسأله‌، حامیان‌ قبلی‌ او مانند بازرگان‌ را منزوی‌ کرده‌ بود. پس‌ از تظاهرات‌ آزادی‌ مطبوعات‌ که‌ در تاریخ‌ 11اوت‌ انجام‌ شد، زمانی‌ که‌ دولت‌ انقلابی‌ علیه‌ او اقدام‌ کرد، او هیچ‌ حامی‌نداشت‌.»

*مقدم‌ مراغه‌ای‌، رحمت‌الله‌ (اسم‌ رمز: اس‌. دی‌ پروب‌ / 1 پ‌ 1، استاندار آذربایجان‌ شرقی‌ در دولت‌ موقت‌ و رئیس‌ حزب‌ منحله‌ی‌ خلق‌مسلمان‌)

شاید مقدم‌ مراغه‌ای‌ را بتوان‌ اولین‌ فردی‌ دانست‌ که‌ به‌ دنبال‌ افشای‌ اسناد لانه‌ ‌جاسوسی‌ که‌ در مورد وی‌ بود، مجبور به‌ کناره‌ گیری‌ و فرار شد. در افشاگری‌ شماره‌ی‌20 دانشجویان‌ در تاریخ‌ 17/9/1358 در مورد وی‌ آمده‌ است‌:
«آقای‌ مراغه‌ای‌ آنچنان‌ دلسوزانه‌ به‌ جاسوسان‌ آمریکا توصیه‌ می‌کند تا برای‌ آنکه ‌بتوانند در ایران‌ فعالیت‌ کنند، با امام‌ خمینی‌ ملاقات‌ کنند که‌ هر فرد منصفی‌ به‌خوبی‌ در می‌یابد که‌ ایشان‌ به‌ جای‌ اینکه‌ در راه‌ منافع‌ ملت‌ خود گام‌ بردارد، درجهت‌ منافع‌ دولت‌ آمریکا خدمت‌ می‌نماید.»
در سندی‌ که‌ در دنباله‌ی‌ این‌ افشاگری‌ وجود دارد آمده‌ است‌: « مقدم‌ خیلی‌ تأکید کرد که‌ کاردار با خمینی‌ تماس‌ بگیرد که‌ او ایرانی‌ها را متقاعد کند که‌ دولت‌ آمریکا، انقلاب‌ ایران‌ را پذیرفته‌ است‌... خمینی‌ اکنون‌ پیر است‌ وکاملاً غیر قابل‌ انعطاف‌... اگر خمینی‌ ناگهان‌ قبل‌ از ملاقات‌ ]مقامات‌[ آمریکایی ‌با او فوت‌ کند، حتی‌ میانه‌روها که‌ با خمینی‌ کاملاً موافق‌ نیستند، آمریکا را مورد انتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت‌ که‌ عدم‌ ملاقات‌ ]مقامات‌[ آمریکایی‌ با ایشان‌، عدم‌ پذیرش‌ انقلاب‌ بوده‌ است‌. »
همچنین‌، در یکی‌ دیگر از اسناد لانه‌ی‌ جاسوسی‌ به‌ سخنرانی‌ مقدم‌ مراغه‌ای‌ با موضوع ضد ولایت‌ فقیه‌ در یکی‌ از جلسات‌ عمومی‌ حزب‌ خلق‌ مسلمان‌ اشاره‌ شده‌ است‌. وی‌ باحمله‌ مستقیم‌ به‌ امام‌ در این‌ جلسه‌ می‌گوید: «رهبر مذهبی‌ هم ‌اکنون‌ تشخیص‌ نداده‌ که‌ قادر نیست‌ ولایت‌ فقیه‌ را در شکل‌کنونیش‌ به‌ ایرانیان‌ قالب‌ کند. مجلس‌ خبرگان‌ قرار است‌ جلسه‌ای‌ ]برای‌[ شور درمورد آن‌ بگذارد. امیدوارم‌ یک‌ چیزهایی‌ در آن‌ اصلاح‌ شود.» در جای‌ دیگری‌ از همین‌ سند، مأمور سفارت‌ که‌ در جلسه‌ی‌ سخنرانی‌ حزب‌ مذکورشرکت‌ داشت‌ می‌گوید: «سخنران‌، حسابی‌ آخوند بازی‌ و مجلس‌ خبرگان‌ را کوباند که‌ این‌ مجلس‌می‌خواهد قانون‌ ولایت‌ فقیه‌ را تصویب‌ کند، که‌ دیکتاتوری‌ عبا و عمامه‌است‌. »
مقدم‌ مراغه‌ای‌ همچنین‌ از سال‌های‌ بسیار دور ـ یعنی‌ از سال‌ 1342 ـ با سفارت‌آمریکا در ارتباط‌ بوده‌ است‌ و حجم‌ مکالمه‌های‌ او با مأموران‌ سفارت‌، از آن‌ زمان‌ تا پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ بسیار بالا و قابل‌ توجه‌ است‌. در یکی‌ از همین‌ اسناد، مقدم‌ این‌گونه‌ توصیف‌ شده‌ است‌:
«فردی‌ متعادل‌، طرفدار آمریکا و روشنفکر که‌ صمیمی‌ است‌... مقدم‌ در اواسط‌ سال‌ 1978 (1356) به‌ خاطر مواضع‌ میانه‌روانه‌اش‌ در ملاقات‌هایش‌ با سایر رهبران‌ گروه‌های‌ مخالف‌، که‌ در حال‌ تلاش‌ برای‌ تنظیم‌ یک‌ برنامه‌ ‌ مخالف‌ متشکل‌ بودند، مشکلاتی‌ داشت‌. مقدم‌ همواره‌ با مقامات‌ رسمی‌ آمریکایی ‌روابط‌ دوستانه‌ داشته‌ است‌ و مایل‌ به‌ ادامه‌ مباحثات‌ اصولی‌ است‌. »
در یکی‌ از اسناد سفارت‌ که‌ به‌ 22 مهر 1357 ـ یعنی‌ روزهای‌ اوجگیری‌ انقلاب‌ ـ برمی‌گردد، جاسوس‌ سفارت‌ که‌ از مواضع‌ میانه‌رو و لیبرال‌ مقدم‌ اطلاع‌ دارد، زیرکانه‌ می‌کوشد تا وی‌ را به‌ ایجاد یک‌ حزب‌ سیاسی‌ منسجم‌ برای‌ رقابت‌ در انتخابات‌ آزادی‌! که‌ شاه‌ وعده‌ برگزاری‌ آن‌ را در تابستان‌ سال‌ 1358 داده‌ بود، ترغیب‌ کند. مقدم‌ نیز دراین‌ دیدار، فعالیت‌ خود را در چارچوب‌ قانون‌ اساسی‌ مشروطه‌ سلطنتی‌ دانست‌ وگفت‌: « وجود شاه‌ لازم‌ است‌، هم‌ برای‌ کنترل‌ ارتش‌ و هم‌ آشوب‌هایی‌ که‌ منجر به‌ سقوط‌ ناگهانی‌ قدرت‌ می‌شود.» مقدم‌ مراغه‌ای‌ در انقلاب‌ برای‌ نقش‌ فعالانه‌تر خود، به‌ سیدکاظم‌ شریعتمداری‌ که ‌بعدها در برابر انقلاب‌ قرار گرفت‌، ملحق‌ شد و تلاش‌ کرد تا وی‌ را در رویارویی‌ با امام‌ یاری‌ دهد. سندی‌ که‌ در پی‌ می‌آید، شاهد مدعای‌ ماست‌:
«مقدم‌ گفت‌ که‌ خیلی‌ها ازشریعتمداری‌ به‌ خاطر عدم‌ رهبری‌ انتقاد می‌کنند، در صورتی‌ که‌ این‌ انتقاد نابجاست‌ وخمینی‌ قدرتمندتر از آن‌ است‌ که‌ شریعتمداری‌ فعلاً بتواند با او مقابله‌ کند، ولی‌ البته‌ وقتش‌ خواهد رسید، او افزود که‌ آذربایجان‌ مترصد اشاره‌ی‌ اوست‌. »
خوشبختانه‌ تسخیر لانه‌ جاسوسی‌ و افشای‌ اسناد موجود در آن‌، ماهیت‌ واقعی‌ افرادی‌ مانند مقدم‌ مراغه‌ای‌ را افشا کرد و به‌ آنان‌ اجازه‌ نداد که‌ بیش‌ از این‌ در برابرانقلاب‌ سنگ‌اندازی‌ کنند.

*میناچی‌، ناصر (وزیر ارشاد ملی‌ در دولت‌ موقت‌ و از نزدیکان‌سیدکاظم‌ شریعتمداری‌)

 

 

ناصر میناچی‌ نیز برخی‌ از اسناد سفارت‌ سابق‌ آمریکا را به‌ خود اختصاص‌ داد و حجم‌ فراوان‌ تماس‌های‌ او و آمریکایی‌ها‌ نشان‌ می‌دهد که‌ وی‌ نیز یک‌ منبع‌ اطلاعاتی‌ مناسب‌ برای‌ آمریکایی‌ها محسوب‌ می‌شده‌ است‌. میناچی‌ نیز مانند دیگر اعضای‌ لیبرال‌ دولت‌ موقت‌، از همکاری‌ و گسترش‌ روابط‌ با آمریکا و نیز ملاقات‌ کاردار سفارت‌ آمریکا با امام‌ دفاع‌ می‌کرد:
«میناچی‌ با حالت‌ خیلی‌ دوستانه‌ و گرم‌ جواب‌ داد که‌ کابینه‌ی‌ بازرگان‌ (دولت‌آیت‌الله‌) مایل‌ به‌ ادامه‌ همکاری‌ و روابط‌ با آمریکا می‌باشند. او از کاردار اجازه‌خواست‌ که‌ ترتیب‌ یک‌ ملاقات‌ با بازرگان‌ و در آینده‌ با خمینی‌ را بدهد.»
وی‌ در همین‌ سند، با انتقاد از عملکرد دادگاه‌های‌ انقلاب‌ که‌ به‌ مفاسد مسؤولان ‌رژیم‌ شاه‌ رسیدگی‌ می‌کرده‌اند، به‌ آمریکایی‌ها وعده‌ می‌دهد که‌ دادگاه‌های‌ انقلاب‌ بسته‌ خواهند شد. در جای‌ دیگر، میناچی‌ از تمایل‌ خود و دولت‌ موقت‌ برای‌ کنار زدن‌ امام‌ از عرصه ‌سیاست‌ خارجی‌ سخن‌ می‌گوید:
«میناچی‌ گفت‌: نخست‌ وزیر اخیراً موافقت‌ ]آیت‌الله‌[ خمینی‌ را جلب‌ کرده‌ تا انتقادات‌ خود را در مورد امور خارجی‌ عموماً و روابط‌ با ایالات‌ متحده‌ خصوصاً کم‌ کند... میناچی‌ امیدش‌ را بر روی‌ کوشش‌های‌ نخست‌وزیر برای ‌بیرون‌ بردن‌ ]امام‌[ خمینی‌ از عرصه‌ بین‌المللی‌ گذاشته‌ است‌. »
جاسوسان‌ سفارت‌ آمریکا، با توجه‌ به‌ نزدیکی‌ میناچی‌ به‌ سیدکاظم‌ شریعتمداری‌، همیشه‌ دنبال‌ آگاهی‌ از نظرهای‌ او در این‌ زمینه‌ بوده‌اند. مأموران‌ سفارت‌ درباره‌ وی‌چنین‌ می‌گویند: «میناچی‌ همیشه‌ به‌ شریعتمداری‌ خیلی‌ نزدیک‌ بوده‌ است‌... میناچی‌ گفت‌: «رهبران‌ مذهبی‌ اکنون‌ برای‌ وحدت‌ کوشش‌ می‌کنند.» او به‌ هرحال‌، شکی‌ باقی ‌نگذاشت‌ که‌ تفاوت‌های‌ جدی‌ بین‌ خمینی‌ و شریعتمداری‌ وجود دارد.»
ارادت‌ آمریکایی‌ها به‌ میناچی‌ به‌ اندازه‌ای‌ است‌ که‌ از وی‌ برای‌ آزادی‌ برخی‌ اعضای‌حزب‌ کارگران‌ سوسیالیست‌ ـ که‌ با اتباع‌ آمریکا ازدواج‌ کرده‌اند ـ کمک‌ می‌خواهند و وقتی‌ جواب‌ مثبت‌ او را می‌شنوند، می‌نویسند: «این‌ یک‌ حقیقت‌ ناخوشایند است‌ که‌ کنترل‌ اداره‌ دادگستری‌ ایران‌ در قسمت ‌انقلابی‌ در اختیار اشخاصی‌ مانند او نیست‌. »
تماس‌های‌ میناچی‌ با سفارت‌ آمریکا در زمان‌ پیروزی‌ انقلاب‌ نیز قابل‌ توجه‌ است‌. آن‌گونه‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد، او از طرف‌ شریعتمداری‌ برای‌ به‌ سازش‌ کشاندن‌ انقلاب‌ تلاش‌هایی‌ را آغاز کرده‌ بود: «میناچی‌ گفت‌: او مخصوصاً از جانب‌ آیت‌الله‌ شریعتمداری‌ مأمور شده‌ است‌ تا نظر آمریکا را در قبال‌ دولت‌ شریف‌امامی‌ در یابد. شریعتمداری‌ و سایر رهبران‌ مذهبی‌ در قم‌، آماده‌ بودند تا با دولت‌ ایران‌، اگر این‌ دولت‌ قرار است‌ باقی‌ بماند، همکاری‌ کنند. میناچی‌ این‌ فکر را به‌ میان‌ آورد که‌ رهبری‌ مذهبی‌(شریعتمداری‌) معتقد است‌ که‌ شاه‌، کلید حفاظت‌ در قبال‌ هرج‌ و مرج‌ وکمونیسم‌ است‌. رهبری‌ میانه‌روی‌ مذهبی‌ می‌خواهد با دولت‌ فعلی‌ ایران‌همکاری‌ کند.»
این‌ سند، آشکارا تلاش‌ آمریکا را برای‌ پشتیبانی‌ عناصر سازشکار در برابر طرفداران ‌واقعی‌ انقلاب‌ و در واقع‌، انحراف‌ نهضت‌ اسلامی‌ نشان‌ می‌دهد.

*نزیه‌، حسن‌ (اسم‌ رمز: اس‌. دی‌. پوتی‌، مدیر عامل‌ شرکت‌ نفت‌ دردولت‌ موقت‌)

ضدیت‌ نزیه‌ با انقلاب‌ اسلامی‌ و مواضع‌ ضدانقلابی‌ او به‌ اندازه‌ای‌ بود که‌ وی‌، قبل‌ از افشای‌ اسناد لانه‌ ‌ جاسوسی‌، از کشور فرار کرد. زیرا دادستانی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ وی‌ را به‌ خاطر عملکردش‌ به‌ دادگاه‌ احضار کرده‌ بود؛ اما مطالعه‌ اسناد لانه‌‌ جاسوسی‌درباره‌‌ او خالی‌ از لطف‌ نیست‌. در یکی‌ از اسناد لانه‌ی‌ جاسوسی‌، نزیه‌ فردی‌ انقلابی‌دانسته‌ شده‌ که‌ تحت‌ الشعاع‌]آیت‌الله‌[ خمینی‌ و همفکران‌ او قرار گرفته‌ است‌. امیر انتظام‌، در یکی‌ از مذاکرات‌ خود با آمریکایی‌ها می‌گوید: «نزیه‌ در جای‌ امنی‌ پنهان‌ است‌. وی‌ وکیل‌ و مدیری‌ عالی‌ است‌، ولی‌ در انتقادات ‌خود بصیرت‌ ندارد. انتظام‌ گفت‌ او و دیگر دوستان‌ نزیه‌ اعتقاد دارند او می‌تواندنجات‌ داده‌ شود.»
جالب‌ آنکه‌ امیرانتظام‌ بعدها به‌ دلیل‌ جاسوسی‌ برای‌ آمریکایی‌ها به‌ زندان‌ افتاد. یزدی‌ از دیگر همکاران‌ نزیه‌ در دولت‌ موقت‌، که‌ در آن‌ زمان‌ پست‌ وزارت‌ خارجه‌ رادر اختیار داشت‌، می‌گوید: «نزیه‌ خطر مهمی‌ کرده‌ که‌ با ایدئولوژی‌ اسلامی‌ انقلابی‌ درافتاده‌ است‌. آن‌طور که‌ یزدی‌ بیان‌ کرد، این‌ یک‌ اشتباه‌ نابخشودنی‌ از طرف‌ نزیه‌ بوده‌ است‌. »
در جای‌ دیگری‌ از اسناد لانه‌ جاسوسی‌، سخنرانی‌های‌ حسن‌ نزیه‌ علیه‌ نیروهای‌ ارزشی‌ انقلاب‌، تهدیدی‌ برای‌ امام‌ و انقلاب‌ دانسته‌ شده‌ است‌. یا این‌ سند که‌ در آن‌آمده‌ است‌: « با اخراج‌ حسن‌ نزیه‌ ـ رئیس‌ شرکت‌ نفت‌ ـ مردی‌ برکنار می‌شود که‌ درمخالفت‌ با روحانیون‌ صریح‌تر از همه‌ بود.»

*یزدی‌، ابراهیم‌ (وزیر خارجه‌ی‌ دولت‌ موقت‌)

 

 

هرچند که‌ مأموران‌ سفارت‌ آمریکا بر این‌ عقیده‌ بودند که‌ ابراهیم‌ یزدی‌، فردی‌مذهبی‌تر بود و به‌ خط‌ میانه‌ وابستگی‌ کمتری‌ داشت‌، اما در جاهای‌ مختلف‌ اسناد، برجاه‌طلبی‌های‌ شخصی‌ و قدرت‌طلبی‌ او و نیز امکان‌ جایگزینی‌ او به‌ جای‌ امام‌ تأکید شده‌ و به‌ تماس‌ و مذاکره‌ و کسب‌ اطلاعات‌ از وی‌ تمایل‌ نشان‌ داده‌ شده‌ است‌. در یکی‌ از اسناد لانه‌ی‌ جاسوسی‌ به‌ عنوان‌ مقایسه‌ی‌ میان‌ یزدی‌ و امام‌ چنین‌می‌خوانیم‌:
«[آیت‌الله‌] خمینی‌ به‌ اینکه‌ ایران‌ در آمریکا وجهه‌ای‌ دارد اهمیت‌ نمی‌دهد، ولی‌افرادی‌ دیگر مثل‌ یزدی‌ هستند که‌ به‌ این‌ موضوع‌ اهمیت‌ می‌دهند [!]»
همچنین‌ یزدی‌ یکی‌ از افرادی‌ است‌ که‌ جایگاه‌ او در سلسله‌ مراتب‌ قدرت‌، اهمیت ‌فراوانی‌ برای‌ آمریکایی‌ها داشته‌ است‌. پس‌ از رسیدن‌ وی‌ به‌ پست‌ وزارت‌ خارجه‌، یکی‌از مسائلی‌ که‌ مورد توجه‌ قرار می‌گیرد این‌ است‌:
«یزدی‌ در چه‌ سلسله‌ مراتبی‌ قرار گرفته‌است‌. بعد از تغییر مکانش‌ (به‌ وزارت‌ امور خارجه‌) آیا او قدرت‌ به‌ دست‌ آورده‌ است‌؟یا اینکه‌ از قدرت‌ او کم‌ شده‌ است‌؟ عکس‌العمل‌ کارکنان‌ وزارت‌ امور خارجه‌ در برابر اوچه‌ بوده‌ است‌؟ و آیا هیچ‌ اثر قابل‌ پیش‌بینی‌ در سیاست‌ به‌وجود آمده‌است‌؟»
جالب‌است‌ که‌ آمریکاییان‌ فقط‌ درباره‌ وضعیت‌ افرادی‌ تحقیق‌ می‌کردند که‌ از نظر آنان‌ به‌ خط‌ میانه‌ نزدیک‌ بوده‌ باشند. مطالعه‌ نقطه‌ نظرهای‌ وزیر خارجه‌‌ ترکیه‌ درباره‌ی‌ یزدی‌ نیز که‌ در اسناد سفارت‌ بازتاب‌ داده‌ شده‌، جالب‌ توجه‌ است‌:
«خودش‌ را خوب‌ نشان‌ داده‌ و با دید مدرن‌، ولی‌ زیربنای‌ ایدئولوژی‌ اسلامی‌قوی‌ است‌. او رابط‌ بین‌[آیت‌الله‌] خمینی‌ و دولت‌ بازرگان‌ است‌ و روابطش‌ با نخست‌وزیر دوستانه‌ است‌. به‌ نظر او یزدی‌ ضد غربی‌ نیست‌ و توجه‌ به ‌بهترکردن‌ روابط‌ با آمریکا دارد.»
در یکی‌ دیگر از اسناد سفارت‌ درباره‌ی‌ یزدی‌ چنین‌ می‌خوانیم‌:
«هم‌ یزدی‌ و هم‌ امیرانتظام‌ که‌ در گذشته‌ دائماً، در موضع‌ یاری‌ به‌ ما بوده‌اند، درنتیجه‌ی‌ بی‌مبالاتی « جیم‌ بیل» در مجله « تایم» ، شروع‌ به‌ حمله‌ [به‌ آمریکا]نموده‌اند، خصوصاً [حملات‌] یزدی‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد، برای‌ اثبات‌ اینکه‌ طرفدار آمریکا نیست‌، تکرار می‌شود.»
شاید همین‌ سند نشان‌دهنده‌ علل‌ واقعی‌ شعارهای‌ ضدآمریکایی‌ دکتر ابراهیم‌یزدی‌ و برخی‌ همفکران‌ وی‌ در آن‌ زمان‌ باشد، یعنی‌ اعلام‌ برائت‌ از اتهام‌ همکاری‌ با آمریکا که‌ همین‌ اسناد نشان‌ می‌دهد اتهام‌ مذکور، اتهام‌ درستی‌ بوده‌ است‌:
«بزرگ‌ترین‌ نقطه‌ی‌ ضعف‌ او [یزدی] ارتباط‌ آمریکایی‌ است‌ که‌ رقبای‌ بالقوه‌اش ‌قبلاً اشاره‌ کرده‌اند که‌ از آن‌ بهره‌ برداری‌ خواهند کرد.»
این‌ دیدگاه‌ از سوی‌ دو استاد آمریکایی‌ در اسناد سفارت‌ آمریکا بازتاب‌ یافته‌ است‌:
«یزدی‌ واقعاً یک‌ منبع‌ خطر بالقوه‌ است‌. او با مذهب‌گرایی‌ متعصبانه‌ و ده‌ هزارمرد مسلح‌ می‌تواند دنباله‌روی‌ رضاخان‌ در دهه‌ی‌ 1920 باشد. اگر ]آیت‌الله‌[خمینی‌ به‌ زودی‌ بمیرد، یزدی‌ ممکن‌ است‌ رهبری‌ را برعهده‌ بگیرد.»
همچنین‌، یزدی‌ مانند دیگر اعضای‌ دولت‌ موقت‌، فعالیت‌ کمیته‌های‌ انقلاب‌ را اختلال‌ در کار خود می‌دانست‌ و خواستار پایان‌ آن‌ بوده‌ است‌:
«دکتر یزدی‌، به‌ چارلز ناس‌ گفته‌ که‌ کمیته‌های‌ انقلاب‌، روزی‌ که‌ دولت‌ جدید منصوب‌ شود، از دور خارج‌ خواهند شد. این‌ گفته‌ درنظر ما خوش‌بینی‌ بیهوده‌ای‌است‌.»
در سند دیگری‌ جبهه‌گیری‌های‌ موجود علیه‌ امام‌ در درون‌ نیروهای‌ دولت‌ موقت‌ ودیگر نیروها چنین‌ توصیف‌ شده‌ است‌:
«آیت‌الله‌ خمینی‌ با وجود طبقه‌ی‌ متوسط‌، جناح‌ چپ‌ و عصیان‌های‌ بومی‌، ازپشتیبانی‌ قوی‌ اکثریت‌ توده‌های‌ مردم‌ برخوردار است‌. او و سایر ملاهای‌سازش‌ناپذیر، نفوذشان‌ را بر روی‌ قانون‌ اساسی‌ جدید و انتخابات‌ مجلس‌ ورئیس‌جمهور اعمال‌ می‌کنند. با وجود این‌، مقاومتی‌ در دولت‌ (بازرگان‌ و یزدی‌) و روحانیون‌ (شریعتمداری‌) وجود دارد.»
در جای‌ دیگری‌ از اسناد لانه‌ جاسوسی‌، بازرگان‌ ـ نخست‌وزیر دولت‌ موقت‌ ـ یکی‌از دلایل‌ انتصاب‌ یزدی‌ به‌ سمت‌ وزیر خارجه‌ را تمایل‌ وی‌ به‌ مناسبات‌ دوستانه‌ با آمریکا عنوان‌ می‌کند. این‌ در حالی‌ بود که‌ فضای‌ انقلابی‌ آن‌ روز و دخالت‌های‌ دامنه‌دار آمریکا در ایران‌ در دوران‌ شاه‌، موجب‌ نفرت‌ همگان‌ از آمریکا شده‌ بود.
«مناسبات‌ حسنه‌ با ایالات‌ متحده‌ از اعتقادات‌ شخصی‌ نخست‌وزیر است‌ و هنگامی‌ که‌ دادن‌ پست‌ وزارت‌امور خارجه‌ به‌ یزدی‌ مورد بحث‌ بود، نخست‌وزیر از یزدی‌ درباره‌ این‌ نکته‌ پرسیده‌ بود تا اینکه‌ اطمینان‌ حاصل‌ کرده‌ بود که‌ یزدی‌ از مناسبات‌ دوستانه‌ با ایالات‌ متحده‌پشتیبانی‌ می‌کند.»
در پایان‌، یادآوری‌ می‌شود که‌ تسخیر لانه‌‌ جاسوسی‌ آمریکا موجب‌ شفاف‌ شدن‌مواضع‌ گروه‌ها و نیروها در جامعه‌ی‌ انقلابی‌ آن‌ روز ایران‌ شد. این‌ گروه‌ها از یک‌ سووقتی‌ با تأیید همه‌ جانبه‌‌ این‌ حرکت‌ از سوی‌ امام‌ و امت‌ مواجه‌ شدند، مجبور به‌ تأیید ظاهری‌ آن‌ شدند، ولی‌ به‌ تدریج‌ و وقتی‌ شرایط‌ را مناسب‌ دیدند یا منافع‌شان‌ در خطرقرار گرفت‌، مواضع‌ واقعی‌ خود را آشکار کردند و از سوی‌ دیگر، به‌ دنبال‌ افشای‌ اسناد لانه‌ جاسوسی‌ ـ از سوی‌ دانشجویان‌ مسلمان پیرو خط‌ امام‌ ـ مخالفت‌ برخی‌ اشخاص‌ ضدانقلاب‌ که‌ در صفوف‌ نهضت‌ نفوذ کرده‌ بودند، آشکار شد. به‌ این‌ وسیله‌، گام‌ دیگری‌ برای‌ شفاف‌ شدن‌ مواضع‌ گروه‌های‌ گوناگون‌ برداشته‌ شد.

نویسنده :و محقق:کیوان گیتی نژاد{حیدری}

  • کیوان گیتی نژاد
  • ۰
  • ۰

 

مـوضـوع ولایـت با توجه به نقشی که در تحقق و پیروزی و نیز تداوم انقلاب داشته از سـوی دوستان و دشمنان بیش از هر موضوع دیگری مورد توجه قرار گرفته و نیاز به تـحـقـیق و پژوهش دارد. اصل ولایت مهمترین استوانه اسلام و سنگ بنای نظام اسلامی است ؛ مـایـه عـزت امـت اسـلامـی و مـحـور وحـدت و گـردآورنده نیروهای پراکنده است . همچنین ظلم سـتـیزی نظام اسلامی از این اصل مهم و مترقی نشاءت می گیرد و دشمنان با آگاهی نسبت بـه ایـن آثـار مـهـم بـه مـنـظور انحراف مسلمین و وارد ساختن ضربات جبران ناپذیر بر پـیـکـر جـامـعـه اسـلامـی حـمـلات نـاجـوانـمـردانـه خـود را مـتـوجـه ایـن اصـل بـی بـدیـل نـمـوده و در هـر زمان ممکن و موقعیت مناسب به سم پاشی و شبهه افکنی اقـدام کـرده اند. آنان همواره سعی و تلاششان بر این بوده که رابطه امام و امت را کمرنگ نموده نقش آفرینی هر کدام نسبت به دیگری را بی تاءثیر بنمایند

.

رابطه ولایت با جامعه رابطه جان با بدن است . به همان اندازه که ولی امر در جامعه با اجـرای ولایـتش به جامعه حیات می بخشد امت را از تاریکی های جهالت می رهاند و به اوج کـمـال و تـرقـی مـی رسـانـد. امـت نـیـز بـا فـراهـم سـاخـتـن زمـیـنـه بـرای اعمال ولایت امام ایفای نقش می کند.

پـیـامـبـر اعـظـم بـا اتـکـاء بـه حـضـور مـردم در صـحـنـه ، حـکـومـت اسـلامـی را تـشـکیل و پرچم پرافتخار اسلام را در جزیرة العرب به اهتزاز درمی آورد و امیرالمؤ منین عـلیـه السـلام بـا بیان : ((لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود ناصر)) برای چند صباحی زمام امور را به دست می گیرد و وقتی این حضور و نصرت به سستی می گراید و پـیـشوای مؤ منان را به کلام غم انگیز ((لا راءی لمن لا یطاع ))وامی دارد، عَلَم اسلام به دسـت نـا اهـلان مـی افـتـد و قـرن هـا ایـن واقـعـه جانسوز و تلخ تکرار می شود تا این که فـرزنـدی از امیر مؤ منان با پشتوانه مردم موجبات حیات مجدد اسلام ناب را فراهم و آن را از غربت به عزت می رساند

.

آری نقش مردم در اعمال ولایت به حدی است که حتی امام معصومی که در نصب او نص صریح وجـود داشـتـه و هـزاران انـسـان در غـدیـر شـاهـد گـزیـنش وی به امر خدا و به دست مبارک رسـول مـعـظـم اسـلام بـوده انـد و به یقین در طول تاریخ لایق تر از وی برای رهبری و فـرمـانـدهـی وجود نداشته است ، وقتی زمینه اجرای ولایتش از ناحیه مردم فراهم نمی شود خـانه نشین می شود و پس از قرن ها فرزند برومند آن بزرگوار نیز در پرده غیبت قرار می گیرد.

در مـقـاله حـاضـر با بهره برداری از کلمات نورانی مولی الموحدین حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در نهج البلاغه به موضوع ارتباط ولایت و امت با عنوان ((انتظارات هر کدام از ولایـت و امـت از دیـگـری )) و یـا هـمـان عـنـوان مـعـروف : ((حـقـوق متقابل ولایت و مردم )) پرداخته شده است .

ولایت از ریشه ((ولی )) است که از آن واژه های فراوانی اشتقاق یافته و برای آن معانی مختلفی ذکر شده است ولکن مفهومی که در همه معانی ملحوظ است ، عبارت است از: ((قرب و کـنـار هـم قـرار گـرفـتـن دو چـیـز یـا بـیـشـتـر، بـه طـوری کـه بـیـن آنـهـا غـیـری حائل نشده باشد.))

مـعـنـای اصـطـلاحـی ولایت که عبارت است از ((به عهده گرفتن کاری از کارهای دیگران و سـرپـرسـتـی امـور))، مـتـناسب با همان معنای لغوی آن است ؛ زیرا کسی که می خواهد امور دیـگـری را سرپرستی کند، حتماً از طریق نزدیک شدن و همراه شدن با اوست . از این رو، از جـمـله مـعـانـی کـه اهل لغت برای ولایت ذکر کرده اند، همان امارت و تدبیر است و هرگاه ولایـت به طور مطلق استعمال شود، انصراف به همین معنا دارد. نظیر کلام مولا امیر مؤ منان علیه السلام که در فضائل آل محمد(ص ) می فرماید

:

... و لهم خص ائص حقّ الولایة .

ویژگیهای ولایت و زمامداری از آن آنهاست .

چـنـانـکـه در تـمـامـی مـواردی کـه بـا واژه هـای مـخـتـلف در نـهـج البـلاغـه استعمال شده است ، مقصود همان معنا و مفهوم سرپرستی و امارت است ، از جمله :

هـنـگـامـی کـه امـام عـلیـه السـلام ، پـس از بـیعت مردم ، با اعتراض طلحه و زبیر بر اثر توقعات نابجای آنان مواجه می شود، می فرماید:

واللّ ه ما کانت لی فی الخلافة رغبةٌ و لا فی الولایة اربة .

به خدا سوگند! من به خلافت رغبتی نداشتم ، و به ولایت و زمامداری شما علاقه ای نشان نمی دادم .

و در بیان حقوق متقابل والی و مردم می فرماید:

امّا بعد، فقد جعل اللّ ه سبح انه لی علیکم حقّاً بولایة امرکم .

خداوند برای من بر شما، به واسطه سرپرستی امورتان حقی قرار داده است .

در ضمن نامه ای که برای معاویه مرقوم فرمود، چنین می نگارد که :

و متی کنتم یا معاویة ساسة الرَّعیَّة ، و ولا ة امر الاْ مَّة ؟

چه زمانی ای معاویه تو سیاستمدار رعیت و زمامداران امت بوده ای ؟

و در نامه ای به یکی از کارگزاران فرمود:

فـانَّ الوالی اذا اخـتـلف هـواه ، مـنـعـه ذلک کـثـیـراً مـن العدل .

زمـامـدار اگر دنبال هوا و هوسهای پی در پی خویش باشد، غالباً او را از عدالت بازمی دارد.

و دربـاره ائمـه اطـهـار عـلیـهم السلام و صلاحیت آنان برای ولایت داشتن و ردّ صلاحیت غیر آنان فرمود:

انَّ الاْ ئمَّة مـنْ قـریـْشٍ غـرسوا فی هذا الْبطْن منْ هاشم ، لا تصْلح علی سواهمْ و لا تصلح الو لاة من غیرهم 

.

امامان از قریش هستند و درخت وجودشان در سرزمین وجود این تیره از هاشم غرس شده این مقام در خور دیگران نیست ، و رهبران دیگر شایستگی این مقام را ندارند.

پر واضح است که ولایت تکوینی و رهبری ملکوتی آنان نه مورد ادعای بیگانگان بوده و نـه در اخـتـیـار آنـان قـرار داشـتـه کـه حضرت درصدد نفی آن برآید پس ولایت به معنای زمامداری سیاسی است .

در عـهـدنـامـه مالک اشتر نیز این واژه به طور مکرّر به همین معنای زمامداری و سرپرستی به کار رفته است نظیر:

فانَّ فی النّاس عیوباً الو الی احقُّ من سترها فلا تکشفن عما غاب عنک منها.

مـردم نـقـاط ضـعـفـهـایـی دارند. شایسته ترین فردی که باید آنها را پوشانده ، برملا نسازد والی آنان است .

بـنـابـرایـن ، ولایـت در تـمـامی مواردی که در آنها واژه ولایت و مشتقات آن به کار رفته ، فـقـط بـا مـفـهـوم سـرپـرسـتی جامعه سنخیت دارد و در هیچ کدام نمی توان آن را به مفهوم دوستی یا نصرت و یا ولایت تکوینی تفسیر نمود.

حقوق متقابل ولایت و مردم

از آنجایی که حکومت از اهم احکام الهی است و به هیچ چیز به مانند ولایت سفارش نشده است زیرا کلید همه چیز است و والی دلیل و راهنمای همه امور است و به واسطه آن همه فرائض ‍ و سـنـن مـحـفـوظ مـی مـانـد، حـقـوقـی هـم کـه بـه آن مـربـوط و تـحـت عـنـوان ((حـقـوق مـتـقـابـل مـردم و ولایـت )) مـطـرح اسـت از اهـمـیـت خاصی برخوردار است . به گونه ای که حضرت می فرماید:

و اعـظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حقُّ الوالی علی الرَّعیَّة و حقُّ الرَّعیَّة علی الوالی فریضةٌ فرضها اللّه سبحانه لکلٍّ علی کلٍّ.

در مـیـان حـقـوق واجـبـه ، حـق حـاکـم بر مردم و حق مردم بر حاکم از مهمترین حقوقی است که خداوند سبحان برای هر دو گروه لازم شمرده است .

الف . حقوق مردم نسبت به والی

1. خودسازی

والی مـی بـایـسـت آن گـونـه خـودسازی و تهذیب نفس داشته باشد که مقام و موقعیت او را تکان ندهد و دگرگون نسازد، مغرور نشود و شخصیتش تغییر پیدا نکند.

فـانَّ حـقاً علی الوالی الاّ یغیّره علی رعیَّته فضلٌ ناله ، و لا طولٌ خصَّ به ، و ان یزیده ما قسم اللّه له من نعمه دنوّاً من عباده و عطفاً علی اخوانه .

بـر زمـامـدار واجـب اسـت کـه اگـر امـوالی بـه دسـت آورد، یا نعمتی مخصوص او شد، دچار دگـرگـونـی نـشـود، و با آن اموال و نعمت ها بیشتر به بندگان خدا نزدیک گردد و به برادرانش مهربانی بیشتری روا دارد.

امـوری را کـه امـام عـلیـه السـلام در زمـیـنـه خـودسـازی بـه کارگزاران خود توصیه می فرماید عبارتند از:

1 ـ 1. مقاومت در مقابل وسوسه ها

خطاب به مالک اشتر می فرماید:

... و امره ان یکسر نفسه من الشَّهوات ، و یزعها عند الجمحات ، فانَّ النَّفس امّارةً بالسُّوء الاّ مـا رحـم اللّه ... فـامـلک هـواک ، و شـحَّ بـنفسک عمَّا لا یحلُّ لک ، فانَّ الشُّحَّ بالنَّفس الاْ نْصاف منْها فیما احبَّتْ اوْ کرهتْ.</P>

و بـه او (مـالک ) فـرمـان مـی دهـد کـه نـفـس خود را از پیروی آرزوها بازدارد، و به هنگام سـرکـشـی رامـش ‍ کند که ((همانا نفس همواره به بدی وا می دارد، جز آن که خدا رحم کند... هـوای نـفـس خـویـش را در اخـتـیـار گـیـر و از آنـچـه بـرایـت حلال نیست بخل بورز، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش ، آن است که در آنچه دوست دارد، یا برای آن ناخوشایند است ، راه انصاف پیمایی .

2 ـ 1. پرهیز از ریاست طلبی

... و لا تـقولنَّ: انّی مؤ مَّرٌ آمر فاطاع ، فانّ ذلک ادغالٌ فی القلب و منهکةٌ للدّین و تقرُّبٌ من الغیر.

بـه مـردم نـگو: به من فرمان داه اند و من نیز فرمان می دهم ، پس باید اطاعت شوم ، زیرا این روحیه باعث فساد قلب و نابودی دین و زوال حکومت می شود.

امام راه مقابله با این روحیه را بخاطر آوردن عظمت خداوند دانسته ، می فرماید:

و اذا احـدث لک مـا انـت فـیـه مـن سـلط انـک ابَّهـةً او مخیلةً فانظر الی عظم ملک اللّه فوقک و قـدرتـه مـنـک عـلی مـا لا تـقـدر عـلیه من نفسک ، فانَّ ذلک یطامن الیک من طماحک و یکفُّ عنک من غربک ، و یفی ء الیک بما عزب عنک من عقلک .

هر گاه حاکم بودن موجب غرور و بزرگ بینی تو گردد، به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات می دهد و تندروی را فرو می نشاند و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند.

راه دوم بـرای مـقـابـله بـا روحـیـه بـرتـری جـویـی و ریـاسـت طـلبـی ، نـگـرش مـعـقـول بـه مقام و ریاست است . امام بارها به کارگزاران خویش گوشزد می فرماید که ریاست لقمه چربی نیست بلکه امانتی است که بایستی جوابگوی آن باشید.

3 ـ 1. دل نبستن به دنیا

حساسیت امام (ع ) در این مورد تا حدی است که شرکت یکی از کارگزاران خود را در مهمانی مـجـلل نـمـی پـسـنـدد و در نـامـه ای عـتـاب آمـیـز از او مـی خـواهـد کـه بـه حداقل بهره های دنیا قناعت نماید تا دچار آتش جهنم نشود.

فاتق اللّه یابن حنیف ، ولتکفف اقراصک ، لیکون من النَّار خلاصک .

پسر حنیف از خدا بترس ، و به همان قرص های نان خود قناعت کن ، تا از آتش جهنم رهایی یابی .

و هـنـگـامی که به حضرت اطلاع می دهند شریح قاضی منزلی را به هشتاد دینار خریده ، در نامه ای او را ملامت می کند و از آتش جهنم برحذر می دارد.

4 ـ 1. ارتباط مستمر با خداوند

حـاکـمـی کـه ارتباط دائمی با معبود را حفظ کند، می تواند امانت دار خوبی بوده ، رهبری جـامـعـه را عـهـده دار بـاشـد وگـرنـه کـوتـاهـی در امـانـت اول مـوفـقـیـتـی را در ادای امـانـت دوم بـه دنـبـال نـخواهد داشت . از این رو، خطاب به مالک فـرمـود: ((نـیـکـوتـریـن اوقـات و بـهـتـرین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن ...))

2. مردمی بودن

مـنـظـور از مـردمـی بودن زمامدار، همگام و همراه بودن با مردم ، درد آنان را احساس کردن و بـرای درمـانـش چاره جویی نمودن ، خود را به جای آنان قرار دادن و هیچ امتیازی را برای خود و نزدیکان خود قائل نشدن ، در سختیهای زندگی شریک غم مردم بودن و برای رفع فقر و فلاکت آنان برنامه ریزی کردن است .

جلوه های مردمی بودن والی عبارتند از:

1 ـ 2. فروتنی در برابر مردم

زمـامداری می تواند ادعای مردمی بودن کند که خود را از دیگران برتر و بالاتر نبیند و روحـیـه کـبـر و خـودبـرتـر بـیـنی نداشته باشد، امام (ع ) به ناپسند بودن این خصلت برای زمامداران اشاره کرده ، می فرماید:

و انَّ مـن اسـخـف حالات الولاة عند صالح النّاس ان یظنَّ بهم حبُّ الفخر و یوضع امرهم علی ال کبر.

از پـسـت تـریـن حـالات زمـامـداران در نـزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار باشد.

2 ـ 2. پرهیز از امتیازطلبی

حـاکمی مردمی است که برای خود امتیازی قائل نشده ، خود را مساوی با دیگران بداند. امام خطاب به بعضی کارگزارانش می فرماید: ((ایّاک والاْ سْتئثار بما النَّاس فیه اسْوةً.)) (مبادا در آنچه با مردم مساوی هستی طالب امتیاز باشی .)

ضرورت مراعات تساوی تا جایی است که امام خطاب به فرماندهانش می فرماید:

و ان لکم عندی ... ان تکونوا عندی فی الحقِّ سواءً.

حق شما بر من این است که در مورد حق تمامتان را با یک چشم بنگرم .

3 ـ 2. شرکت در سختیهای مردم

زمـامـدار مـسـلمان باید در همه سختیها و مشکلات شریک مردم باشد. در نامه ای که امام (ع ) به عثمان بن حنیف می نویسد، می فرماید:

ءاقـنـع مـن نـفسی بان یقال : هذا امیرالمؤ منین ؟ و لا اشارکهم فی مکاره الدَّهر او اکون اسوةً لهم فی جشوبة العیش 

.

آیـا بـه هـمـیـن رضـایـت دهم که مرا امیرالمؤ منین خوانند ولی در تلخیهای روزگار با مردم شریک نباشم و در سختیهای زندگی الگوی آنان نگردم .

کارگزاری که خود را در حجاب قرار داده و راه دیدار و ملاقات مردم را به روی خود بسته اسـت ، چـگـونـه مـمـکـن اسـت درد و سختی های مردم را احساس و خود را شریک سختیهای آنان بداند.

4 ـ 2. اهتمام به فقرزدایی

امـام (ع ) فلسفه پذیرش حکومت را برپایی عدالت ، ستم ستیزی و فقر زدایی دانسته ، می فرماید:

اگـر نـبـود عـهـد و مـسـئولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه ) گرفته که در برابر شکمخوارگی ظالم و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم (آن وقـت می فهمیدید که دنیای شما با همه زینتهایش ) در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی گوسفندان بیرون آید

5 ـ 2. تاءمین نیازمندیها و توسعه درآمدها

حاکم اسلامی موظف است با برنامه های صحیح ، درآمدهای عمومی را افزایش داده ، نیازهای بحق مردم را تاءمین و از این طریق وسیله رشد و تعالی همگان را فراهم نماید. امام علی (ع ) در بیان حق مردم نسبت به خود می فرماید:

فامَّا حقُّکم علیَّ... توفیر فیئکم علیکم .

حق شما بر من آن است که بیت المال را در تاءمین رفاه شما صرف کنم .

و خطاب به یکی از کارگزارانش می فرماید.

وانـظـر الی مـا اجـتـمـع عـنـدک مـن مـال اللّه فـاصـرفـه الی مـن قـبـلک مـن ذوی العیال والمجاعة مصیبا به مواضع الفاقه والخلا ت .

در مـصـرف اموال عمومی که در دست تو جمع شده است ، اندیشه کن و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامونت ببخش و به مستمندان و نیازمندانی که سخت به کمک مالی تو احتیاج دارند برسان .

6 ـ 2. دوری از تشریفات

دبدبه های ظاهری و تشریفات چشم پرکن نه تنها مایه عزّت و شوکت حاکم اسلامی نیست ، بلکه آن را خدشه دار می سازد و میان او و مردم شکاف ایجاد می کند.

وقتی در سر راه صفین ، دهقانان شهر انبار امام را می بینند، پیاده شده ، پیشاپیش حضرت مـی دونـد، امـام مـعـتـرضـانـه بـه آنـان فـرمـود: چرا چنین می کنید؟ گفتند: عادتی است که پادشاهان خود را احترام می کردیم ، فرمود:

واللّه ما ینتفع بهذا امراؤ کم ، و انَّکم تشقُّون علی انفسکم و تشقون به فی آخرتکم  .

به خدا سوگند! امیران شما از این کار سودی نبرند و شما در دنیا با آن خود را به زحمت می افکنید و در آخرت دچار رنج و زحمت می گردید.

7 ـ 2. صداقت و صراحت

امـام علی (ع ) بعد از آن که زمام امور را به دست گرفت ، در نخستین خطبه حکومتی خود با مردم چنین فرمود:

ذمَّتی بما اقول رهینة و انا به زعیمً.

پیمان من به آنچه می گویم در گرو است و به درستی گفتارم متکفلم .

حـضـرت بـه زمـامـداران مـی آمـوزد کـه نـبـایـد وعـده هـایـی داد و خـلاف آن را عـمـل نـمـود، بلکه باید در گرو پیمان خویش با مردم بمانند و به آنچه گفته اند پای بند باشند و هرگز از صداقت و صراحت دور نشوند.

واللّه ما کتمت وشمةً و لا کذبت کذبةً.

به خدا سوگند هرگز به اندازه سر سوزنی حقیقت را پنهان نداشته ام و دروغ نگفته ام .

و در دو جای نهج البلاغه از جمله وظایف حاکم را صداقت با مردم دانسته ، می فرماید:

ولیصدق ر ائدٌ اهله .

حاکم باید راهنمای مردم خود بوده ، با آنان راست بگوید.

8 ـ 2. ساده زیستی

ساده زیستی ضرورتی است که حاکمان باید در پی کسب آن باشند. امام علیه السلام در بـیـان و تـبـیـیـن ارزش ایـن صـفـت والا، سـاده زیـسـتـی رسول خدا(ص ) را گوشزد کرده ، پس از ذکر نمونه هایی از آن می فرماید:

خرج من الدُّنیا خمیصاً، و ورد الاْ خرة سلیماً. لمْ یضعْ حجراً علی حجرٍ، حتّی مضی لسبیله ، و اجاب داعی ربّه .

[رسـول خـدا(ص )] با شکمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد. سنگی بر سنگی نگذاشت ، تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت .

امـیـر مـؤ منان (ع ) خود نیز زندگی را بر اصل سادگی بنا کرده و سیره عملی خود را در زندگی این گونه بیان فرموده است :

... الا و انَّ امـامـکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه ، و من طعمه بقرصیه ... فو اللّه ما کنزت من دنـیـاکـم تـبـراً، و لا ادَّخـرت من غنائمها وفراً، و لا اعددت لبالی ثوبی طمراً و لا حزت من ارضها بشراً... .

آگاه باش ، امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده ، و دو قرص نان رضایت داده است ، سـوگند به خدا، من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ، و از غنیمت های آن چیزی ذخیره نـکـرده ام ، بـر دو جـامـه کـهـنـه ام جـامـه ای نـیـفزودم ، و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم .

9 ـ 2. خوش بینی به مردم

خـوش بـیـنـی والیـان عـامل سهولت امور و رافع دشواریهای حکومت و باعث آسایش و عزت مردم است . امام علی (ع ) می فرماید:

انَّ حسن الظَّنّ یقطع عنک نصباً طویلاً.</P>

حسن ظنّ، مشقت طولانی را از تو برطرف می سازد.

10 ـ 2. جلب رضایت عمومی

در سـیـره عـمـلی و انـدیـشـه سـیاسی امام علیه السلام ، فراهم ساختن خرسندی عمومی از پـایـه هـای رضـایـت الهـی دانـسـتـه شـده اسـت . از ایـن رو، زمـامدار موظف است از آنچه این اصـل را خـدشـه دار می کند، اجتناب نماید؛ از جمله باید خود را از بدگمانیهای مردمی دور نماید و تلاش کند که به زبان آنان نسبت به خود خیر و خوبی جاری گردد.

11 ـ 2. خود را حافظ مردم دانستن

در نظر امیرالمؤ منین (ع ) مردم به منزله گوسفند و حاکم به منزله چوپان نیست و رابطه آنـهـا همانند رابطه ارباب و بردگان نمی باشد بلکه حضرت همه امور را از منظر ((حق مـردم )) مـی نـگرد و در زمانی که مردم به حاشیه رانده شده و حاکمان مدار حق وانمود شده بـودنـد، از حـقـوق مـتـقـابـل سـخـن بـمـیان آورد و اهمیت موضوع را تا جایی دانست که حاکم بـایـستی وظیفه خود را در قبال مردم انجام داده و چنانچه از عهده آن برآمد و شایستگی خود را در خدمت به مردم عینیت بخشید، می تواند از مردم انتظار همراهی و اطاعت داشته باشد.

حـق عـلی الامـام ان یـحـکـم بـمـا انـزل اللّه و ان یـؤ دی الامـانـة فـاذا فعل ذلک فحق علی الناس ان یسمعوا اللّه و ان یطیعوا و ان یجیبوا اذا دعوا.

بـر امـام لازم اسـت کـه آنـچـنـان در مـیـان مـردم حـکـومـت کـنـد کـه خـداونـد دسـتـور آن را نـازل فـرمـوده اسـت و امـانتی را که خداوند به او سپرده است ادا کند. هرگاه چنین کند، بر مردم است که فرمان خدا را بشنوند و اطاعتش را بپذیرند و دعوتش را اجابت کنند.

همچنین در نامه ای خطاب به فرماندهان سپاهش پس از ذکر برخی وظایف حاکم می فرماید:

فاذا فعلت ذلک وجبت اللّه علیکم النِّعمة ، ولِی علیکم الطّاعة و الا تنکصوا عن دعوة .</P>

وقـتـی مـن مـسـئولیـتـهـای یـاد شـده را انـجام دهم ، بر خداست که نعمت های خود را بر شما ارزانی دارد، و اطاعت من بر شما لازم است و نباید از فرمان من سرپیچی کنید.

12 ـ 2. تغافل

زمـامـدار بـایـسـتـی از امـور زشـت و گـنـاهـان شـخـصـی افـراد کـه پـشـت پـرده اسـت تغافل نماید، چنانکه امام می فرماید:

و تغاب عن کلّ ما لا یضج لک .

نـسـبـت بـه آنـچـه کـه حـقـیـقـت آن بـرایـت آشـکـار نـگـشـتـه تغافل پیشه کن .

13 ـ 2. نصیحت و ارشاد مردم

نـصـیـحت و موعظه جلوه رحمت و مایه نرمی دلها و گسستن از کجیها می شود. از این رو، امیر مؤ منان آن را جزو اصلی ترین وظایف حاکم نسبت به مردم دانسته می فرماید:

امـام و پـیـشـوا... بـا پـنـد و اندرز فرمان خدا را اعلام دارد، کوشش در خیرخواهی مردم کند، احـیـای سـنـت و اقـامـه حـدود بـر آن کـس که مستحق کیفر است نماید و حق مظلومان را به آنها بازگرداند.

و در جـای دیـگـر خـیـرخـواهـی حـاکـم را جـزو حـقـوق مسلم مردم به عهده زمامدار دانسته ، می فرماید:

فامّا حقُّکم علیَّ فالنَّصیحة لکم .

حق شما بر من است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم .

14 ـ 2. جهل زدایی

زدودن جـهـالت و رسـانـدن مـردم بـه حکمت و دانایی از انتظاراتی است که مردم از حاکمان دارند و وظایفی است که کارگزاران متعهد به آن می باشند که بستر تحقق مقاصد متعالی دولت اسـلامـی را فـراهـم و مـودت و مـحـبـتـها را افزون می کند و از جلوه های مردمی بودن زمامداران محسوب می شود. امام علیه السلام می فرماید:

فامّا حقُّکم علیَّ... تعلیمکم کیلا تجهلوا.

حـق شـمـا بـر مـن آن اسـت کـه شـمـا را تـعـلیـم دهـد تـا از جهل و نادانی نجات یابید.

و نیز می فرماید:

و علی الاْ مام انْ یعلّم اهْل ولایته حدود الاْ سْلام والاْ یمان .

به عهده حاکم است که حدود اسلام و ایمان را به مردم تعلیم دهد.

15 ـ 2. تعالی اخلاقی مردم

تـعـالی جـامـعـه و الهـی کـردن آن کـه غـایـت بـرنامه ها و اقدامات حکومت دینی است جز با تـربـیـت و رشـد دادن اخـلاق و فـضـایل اخلاقی در مردم فراهم نمی شود. در جامعه ای که فضایل اخلاقی حاکم باشد سلامت و تعالی در آن حکمفرما خواهد شد و در نتیجه پایدار و باقی خواهد ماند.

اقوام روزگار به اخلاق زنده اند

قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است

از این رو، جزو انتظارات مردم از حاکمان و وظایف حاکمان نسبت به امت ، همت گماشتن بر این مهم است . از این رو، امام (ع ) می فرماید:

فامّا حقَّکم علیَّ... تاءدیبکم کیما تعلموا.

حق شما به من آن است که ... شما را تربیت کنم تا فرا گیرید.

3. پیشگام بودن حاکم

تـوقع بجای مردم از زمامدارانشان آن است که قولاً و عملاً خود پیشقدم بوده ، بجای شعار بـه عـمـل بـپـردازنـد. و اگـر از قـانـون سـخـن بـه مـیـان مـی آورنـد خـود در عمل و التزام به قوانین پیشگام باشند. چنانکه امیر مؤ منان علیه السلام در توصیف خود فرمود:

ایُّهـا النَّاس انـّی واللّه مـا احـثُّکـم عـلی طـاعـةٍ الاّ و اسبقکم الیها و لا انهاکم عن معصیةٍ الا وا تناهی قبلکم عنها.

ای مـردم بـه خـدا سـوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم مگر آن که پیش از شما خـودم به آن عمل می کنم و شما را از معصیتی نهی نمی کنم مگر اینکه خودم پیش از شما از آن کناره گیری می نمایم .

مـردمـی کـه از کـارگـزاران شـعـار قـانـون گـرایـی را مـی شـنـونـد ولی در عمل می بینند که با آشنایی با گریزگاه های قوانین بیشترین قانون گریزی را دارند چـه انتظاری وجود دارد که پاسدار و مجری قوانین باشند و چگونه توقع دارند مردم به حرف و شعارشان اطمینان داشته باشند.

کارگزارانی که دم از مشکلات مردم می زنند ولی در پی کسب درآمد و افزایش ثروت خود هـسـتـنـد و بـجـای پـرداخـتـن بـه فـقـر و فـلاکـت مـردم و رفـع مـشـکـلات آنـان دنـبـال مـنـافـع شـخـصـی و گروهی خود هستند چگونه می توانند انتظارات بجای مردم را فـراهـم نـمـوده و خـود را حـامـی و مـدافـع آنـان بـدانند. طبعاً توقع مردم در پیشگام بودن حاکمانشان در تحمل سختی ها انتظاری معقول و بجا است .

و کـان رسـول اللّه صـلی اللّه عـلیـه و آله اذا احـمـرَّ البـاءس واحـجـم النَّاس قـدَّم اهل بیته فوقی اصحابه حرَّ السُّیوف والاْ سنیَّه .

هـرگـاه آتـش جـنـگ شـعـله مـی کـشـیـد و مـردم حـمـله مـی کـردنـد، پـیـامـبـر اسـلام (ص ) اهـل بـیـت خـود را پـیـشاپیش لشکر قرار می داد که اصحابش از آتش شمشیر و نیزه مصون بمانند.

آیـا مـوضـوع آقـازاده هـا و مـساءله افزایش حقوق قانونگذاران و دفاعهای نابجای برخی زمـامـداران از هـمـفـکـران مـفـسـد اقـتـصـادی و سـیـاسـی خـود و... از مـصـادیـق پـیـشـگامی در تحمل سختی ها و مشکلات مردم است ؟!!

و نـیـز سـخـن از تـهـذیب و اصلاح نفس بدون پیشقدم شدن زمامداران در این مهم ، چیزی جز لوث شدن موضوع و به وجود آوردن جوّ بی اعتمادی به بار خواهد آورد؟

اگـر هـدف حـکـومت دینی تهذیب عمومی است ، قبل از هر کس کارگزاران باید بدان آراسته بـاشـنـد، آنـگـاه دیـگـران را بـدان دعـوت نـمـایـند. امام علیه السلام خطاب به همگان می فرماید:

مـن نـصـب نـفـسـه للنـّاس امـامـاً فـلیـبـداء بـتـعـلیـم نـفـسـه قبل تعلیم غیره ولیکن تاءدیبه بسیرته قبل تاءدیبه بلسانه و معلّم نفسه و مؤ دبها احقُّ بالاْ جْلال منْ معلّم النّاس و مؤ دّبهم .

 

کـسـی کـه خـود را در مـقـام پـیـشـوایـی و امـام مـردم قـرار مـی دهـد بـایـد قـبـل از آن کـه به تعلیم دیگران بپردازد به تعلیم خویشتن همت گمارد و باید تاءدیب کـردن او بـه عـمـلش پـیش از تاءدیب کردن به زبانش ‍ باشد، کسی که معلم و ادب کننده خویشتن است ، به احترام سزاوارتر است از کسی که معلم و مربی مردم است .

زمـامـداری کـه تـوصـیـه انـصـاف داشـتـن را نسبت به دیگران می کند خود در رعایت آن می بایست پیشگام باشد تا طمعکاران را از خود ماءیوس کند و مردم را از عدالت و انصافش نا امید نسازد.

و آس بـیـنـهـم فـی اللَّحـظـة والنَّظـرة حـتـّی لاَ یـَطمَعَ العظَماء فی حَیفکَ لَهم وَ لا یَیاءسَ الضُّعَفاءمن عدلک علیهم .

در نـگـاهـهایت ، و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوی رفتار کن تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند و ناتوانها در عدالت تو ماءیوس نگردند.

چـنـانـکـه باید در عفو و گذشت خطاهای دیگران پیشقدم شود و آنگاه به دیگران سفارش ‍ گذشت و اغماض بنماید، همچون امامی که به کارگزارانش توصیه می فرماید که :

مـهـربـانـی بـا مـردم را پـوشش دل خویش قرار ده ، با همه دوست و مهربان باش ... اگر خـطایی از آنها سر زد، و ناخواسته اشتباهی مرتکب شدند، آنان را ببخش و بر آنها آسان گیر، آنطور که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.

حـضـرتـش کـه دیـگران را سفارش می کند: ((اگر بر دشمنت دست یافتی ، بخشیدن او را شـکـرانـه پـیـروزی قـرار ده )) و گـذشت از دشمن را زکات قدرت می شمارد، خود به امام مـجـتـبـی (ع ) تـوصیه می فرماید که با قاتلش با انصاف رفتار نماید و تلویحاً به فرزندانش می فرماید که اگر از ضربت ابن ملجم سالم بماند، قاتلش را عفو می کند.

4. درستکار بودن کارگزاران

انـتـظـار مـردم از کـارگـزارانـشـان آن اسـت کـه آنـهـا افـرادی درستکار باشند. درستکاری نمودهایی دارد که بعضی از آنها عبارتند از:

1 ـ 4. استخدام وسیله مشروع برای نیل به اهداف

بـرای بـعـضـی تـنـهـا رسـیـدن به خواسته ها و اهداف اهمیت دارد، بدون آن که در صحت و مشروعیت وسایل و راهها دقت و توجهی داشته باشند ـ و به اصطلاح معتقدند هدف وسیله را تـوجـیـه مـی کـنـد ـ فردی که این گونه دیدگاه داشته باشد اولاً انسان درستکاری نمی تواند باشد و ثانیاً به اهدافش دست نخواهد یافت .

از نـظـر امـیـر المـؤ مـنـیـن (ع ) نـتـیـجـه خـیـری کـه بـر اثـر مـقـدمـات و راهـهـای شـر حاصل شده باشد نمی تواند خیر باشد.

و ما خیر خیر لاَ یَنَال الا بشَرٍّ.

آن خیر و نیکی که جز با شر به دست نیاید نیکی نیست .

چـنـانـکـه پیروزی و غالب شدن بر دیگران چنانچه از روشهای نامشروع باشد پیروزی نخواهد بود.

ما ظفر من ظفر الاْ ثْم به ، والْغ الب بالشَّرّ مغْلوبٌ.

پیروز نشد آن کس که گناه بر او چیرگی یافت ؛ و آن کس که با بدی پیروز شد شکست خورده است .

امام علیه السلام خطاب به یکی از کارگزاران حکومتی می فرماید:

واحذر کلَّ عملٍ اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه .

از هـر کـاری کـه اگر از انجام دهنده آن سؤ ال شود منکر آن شود و یا عذرخواهی کند دوری کن .

2 ـ 4. پرهیز از انجام کارهای شرم آور

واحذر کلَّ عملٍ یعمل به فی السّرّ و یستحیی منه فی العلانیة .

از هر کار پنهانی که در آشکار شدنش شرم داری پرهیز کن .

3 ـ 4. پرهیز از ناراحتی تراشی

واحذر کلَّ عملٍ یرضاه صاحبه لنفسه ، و یکره لعامَّة المسلمین .

از کاری که تو را خشنود ولی عموم مسلمانان را ناخوشایند است ، بپرهیز.

4 ـ 4. دوری از ریاکاری و ظاهرسازی

واعملوا فی غیر ریاء و لا سمعة ؛

5 ـ 4. پرهیز از مکر و نیرنگ

بـعـضـی افـراد تـصـور می کنند مکار بودن زرنگی است . امام علیه السلام این نوع طرز تفکر را تخطئه کرده و می فرماید:

و لقـد اصـبـحـنـا فـی زمـان قـد اتـخـذ اکـثـر اهـله الغـدر کـیـسـا، و نـسـبـهـم اهل الجهل فیه الی حسن الحیله .

امـروز در مـحـیـط و زمانه ای زندگی می کنیم که بیشتر مردم حیله و نیرنگ را، زیرکی می پندارند و افراد جاهل آنان را اهل تدبیر می خوانند.

 

ایـنـگـونـه نـبـوده که امام در برابر سیاست بازان مکار دست بسته باشد و نتواند همانند آنـان عمل کند، بلکه این روش را ناصحیح و غیر اصولی دانسته و ضمن توانایی خود در اعـمـال و بـکـارگیری آن ره آوردهای ناگوار آن را گوشزد کرده ، می فرماید: ((سوگند بـه خـدا، مـعـاویـه از مـن سـیاستمدارتر نیست ، اما معاویه حیله گیر و جنایتکار است ، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم ، ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کـفـر و انکار است ، روز رستاخیز در دست هر حیله گری پرچمی است که با آن شناخته می شود.))

5 . عدالت خواهی

هـیـچ ارزشـی جـایگزین عدالت نمی شود.چرا که دارنده آن ، حتی به دشمن خود ستم نمی کـنـد، و نـسبت به دوستانش به گناه آلوده نمی گردد، آنچه به او سپرده شده را ضایع نمی سازد و آنچه رابه او تذکر داده اند، فراموش نمی کند. و حاضر نمی شود با حیف و مـیـل بـیت المال و یا ظلم و ستم به دیگران پایه های حکومت و ریاست خود را مستحکم سازد. بلکه زیبایی حکمرانی را فقط در اجرای عدالت می داند:

جمال السیاسة العدل فی الامرة و العفو مع القدرة .

زیبایی سیاست عدالت در حکمرانی و گذشت از موضوع قدرت است .

و حـکـومـت و مـقـامـی کـه نـتواند اجرای عدالت نماید به اندازه کفش وصله داری و یا عطسه بزغاله ای ارزش ندارد.

حتی دین و شریعت بدون عدالت فاقد روح است و جان دین عدالت است . روشنی اسلام به عـدالت اسـت و بـا خـامـوش شـدن عـدالت ، اسـلام همچون چراغ خاموشی خواهد بود که به وسـیـله آن نـمـی تـوان راه را یافت و مردم را به سامان رساند، زیرا عدالت است که قوام مردم خواهد بود. در جامعه ای که عدالت رخت بر بندد، عرصه جامعه جولانگاه ظلم و ستم و غـارت و چـپـاول می شود و بالطبع فضائل و ارزشها به باد فراموشی سپرده می شود، روزگـار درنـده و گزنده می شود. در این جامعه است که تیره بختی سراغ مردم می آید و حـکـومـتـهـا دچـار انـحـطـاط مـی شـونـد؛ امـور اولویـت بـنـدی نـمـی شـود، بـلکـه اصـول فـدای فروعات و جزئیات می گردد؛ شایسته سالاری کنار می رود و فرومایگان جـای اهـل فهم و فضل را می گیرند. در این گونه جوامع جز حق کشی و تضییع حقوق مردم بویژه محرومان موضوع دیگری وجود ندارد. از این رو، کسی روی سعادت را نخواهد دید.

امیر مؤ منان علیه السلام می فرماید:

فـانی سمعت رسول اللّه (ص ) یقول فی غیر موطن : لن تقدس امة لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع .

مـن از رسـول خـدا بارها شنیدم که می فرمود: ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان ، بی اضطراب و بهانه ای باز نستاند، رستگار نخواهد شد.

از این رو، عدالت خواهی و ظلم ستیزی برای والیان و حاکمان اسلامی یک ضرورت است و بدیهی است مردم انتظاری که از آنان دارند اجرای عدالت است .

حـاکـم اسـلامـی بـایـد بداند که در پرتو اجرای عدالت قدرت حکومتش نافذ می گردد و خـداونـد او را یاری می نماید، کارهایش سر و سامان می گیرد و حکومتش دوام پیدا می کند، چـرا کـه هـیـچ چـیـزی هـمچون عدالت ، موجب عمران و آبادی سرزمینها و باعث رضایت همگان نمی گردد. و حکومتها را از آسیبها و آفتها محافظت نمی نماید. چنانکه هیچ چیز همانند ظلم و سـتـم اقـتـدار را سـسـت و زایـل نـمـی کـند. حاکمی که جور و ستم را پیشه خود سازد ظلم و سـتـمـگـریـش چـیـزی جـز ویـرانـی سـرزمـیـنـهـا، شـورش انـسـانـهـا و در نـهـایـت زوال حکومت را به ارمغان نمی آورد. امیر مؤ منان علیه السلام می فرماید:

احـذر الحـیـف والجـور فـان الحـیـف یـدعـو الی السـیـف و الجـور یـعـود بـالجـلاء و یعجل العقوبة و الانتقام .

از ظـلم و سـتـم بـرحـذر باش که مردم را به شورش می کشاند و ستم موجب جدایی از وطن (وبالطبع خرابی مملکت ) می شود و کیفر و انتقام را شتاب می بخشد.

و این همان است که فرموده اند: ((الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم )).

بـا تـوجـه بـه اهـمـیـت عـدالت اسـت کـه امـیـرمـؤ مـنـان عـلیـه السـلام کـه خـود مـجـسـمـه عـدل و مـسـاوات و شـیـفته حق و انصاف بود و به خاطر شدت عدالتش و به سبب سختی و انـعـطـاف نـاپـذیـری اش در عـدالت اجـتـمـاعـی بـه شهادت رسید، اجرای عدالت را برای زمـامـداران بـرتـریـن روشـنـی چـشـم دانـسـتـه ، مـی فـرمـایـد: ((ان افـضـل قـرة عـیـن الولاة اسـتـقـامـة العـدل فی البلاد؛ همانا با فضیلت ترین و برترین روشنی چشم زمامداران ، برقراری عدل در شهرهاست .))

و خطاب به مالک اشتر می فرماید:

انصف اللّه و انصف الناس من نفسک ، و من خاصة اهلک ، و من لک فیه هوی من رعیتک ، فانک الا تـفعل تظلم ، و من ظلم عباد اللّه کان اللّه خصمه دون عباده ، و من خاصمه اللّه ادحض حجّته ، و کان للّه حربا حتی ینزع او یتوب 

.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بـا خـدا و بـا مـردم و بـا خویشاوندان نزدیک ، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری انـصـاف را رعایت کن ، که اگر چنین نکنی ستم روا داشتی ، و کسی که به بندگان خـدا سـتـم روا دارد خـدا بـه جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد، که با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد یا توبه کند.

امـیـرمـؤ مـنـان عـلیـه السـلام مـهمترین عامل تحقق عدالت در حاکمان را رهایی آنان از هواهای نفسانی دانسته ، می فرماید:

قد الزم نفسه العدل ، فکان اول عدله نفی القوی عن نفسه .

(مـحـبوبترین بندگان خدا) خود را به عدالت واداشته و آغاز عدالت او آن که هوای نفس را از دل بیرون رانده است .

و عـامـل دیگر از نظر آن حضرت احساس حساسیت و دردمندی حاکمان در برابر بی عدالتی هـاسـت . امـام عـلیـه السـلام عـلت پـذیـرش حـکـومـت را مقابله با شکم بارگی ستمگران و گـرسـنـگـی مـظلومان می داند. و همین احساس و حساسیت است که امام استماع بی عدالتی و تعدی در برابر یک زن ذمیه را سزاوار دق کردن می شناسد.

و مـتـقـابـلاً تـبـعـیـض ، سودجویی ، امتیازطلبی افراد را از موانع اجرای عدالت می داند و حـاکـمـان را در جـهـت مـقـابـله بـا آنـان تـوصـیـه و راه هـای ایجاد عدالت را رفع تبعیض ، پـیـشـگـیـری از پـیـدایـش ثـروتـهـای انـبـوه نـامشروع و تاءمین اجتماعی محرومان و از کار افتادگان معرفی می کند.

6 . رعایت مساوات

امـیـر مـؤ مـنـان علیه السلام ، در بیان حقوق مردم نسبت به خود به عنوان حاکم اسلامی می فرماید:

و ان تکونوا عندی فی الحق سواء.

(حق شما بر من آن است که ) همه شما در پیشگاه من مساوی باشید.

در هـمـان آغـازیـن روزهـای بـه دسـت گرفتن زمام امور مسلمانان در جمع آنان خطبه ای ایراد فـرمـود و در آن بـر تـمـامـی تفاخرهای جاهلی و منزلتهای دروغین که موجب تبعیض در بین مردم شده بود، خط بطلان کشید و ضمن آن که برترین مردم و با فضیلت ترین آنان را فرمانبردارترین آنها در فرمانهای الهی دانست فرمود:

لیـس لا حـد مـن خـلق اللّه عـنـدنـا فـضـل الابـطـاعـة اللّه و طـاعـة الرسول .

احدی از بندگان خدا نسبت به دیگری برتری ندارد مگر با فرمانبردن از خدا و پیامبر.

در عـمـل ، بـیـت المال را بین مردم بطور مساوی تقدیم کرد و کسی را بر دیگری برتری نـداد، بلکه به بردگان همان اندازه داد که به دیگران داد و وقتی مورد اعتراض افرادی نظیر طلحه و زبیر واقع شد که چرا همه را یکسان دیده است ، فرمود:

فـان ذلک امـر لم احـکـم انـا فـیـه بـرایـی ، و لا ولیـتـه هـوی مـنـی ، بل وجدت انا و انتما ما جاء رسول اللّه (ص ) قد فرغ منه .

ایـن حـکـمی نبود که من به راءی خود صادر کرده و بر طبق خواسته دلم انجام داده باشم ، بـلکـه من و شما می دانیم که این همان دستورالعملی است که پیامبر خدا(ص ) آورده و انجام داده است .

وقـتـی خـبـردار مـی شـود کـه یـکـی از کـارگـزارانـش اموال مسلمین را بین خویشاوندان خود تقسیم نموده ، وی را نکوهش می کند و می فرماید:

الا و ان حق من قبلک و قبلنا من المسلمین فی قسمه هذا الفی ء سواء.

آگـاه بـاش حـق مـسـلمـانـانـی کـه نـزد مـن و یـا پـیـش تـو هـسـتـنـد در تـقـسـیـم ایـن اموال مساوی است .

و هـنـگـامـی کـه فـزون طـلبان به بهانه استحکام پایه های حکومت تبعیض در تقسیم بیت المال را به امام پیشنهاد می کنند حضرت می فرماید به من دستور می دهید برای پیروزی خـود از جـور و سـتـم در حـق آنهایی که بر آنها ولایت دارم استمداد جویم هرگز این کار را نمی کنم و آنگاه می فرماید:

لو کـان المـال لی لسـویـت بـیـنـهـم ، فـکـیـف و انـمـا المال مال اللّه .

اگـر امـوال از خـودم بود بطور مساوی بین آنها تقسیم می کردم تا چه رسد به اینکه این اموال ، اموال خداوند است .

رعـایـت تـسـاوی از نـاحـیـه امـام عـلیـه السـلام مـنـحـصـر بـه تـقـسـیـم بـیـت المـال نـبـود بـلکـه در هـمه شؤ ونات اجتماعی رعایت تساوی در نظر امام علیه السلام یک ضرورت بود. مثلا در امر مدیریتی و اداری کشور به یکی از کارگزارانش فرمود:

و آس بینهم فی اللحظه والنظره حتی لا یطمع العظماء فی حیفک لهم و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم .

تـسـاوی بـیـن مـردم را حـتـی در نـگـاهـهـایـت مـراعـات کن تا بزرگان کشور در حمایت بی دلیل تو طمع نورزند و ناتوانان در انجام عدالت از تو، ماءیوس نشوند.

7. مراعات اخلاق اسلامی

از جـمـله حـقـوقـی کـه مـردم نـسـبـت به والی اسلامی دارند، آن است که از نظر اخلاقی یک الگوی تمام عیار برای همگان باشد، نگرش انسانی و فرا مذهبی به شهروندان داشته بـاشـد و حـتـی نـسـبـت بـه غـیـر مـسـلمـانـان بـه عـنـوان انـسـان ، آنـان را زیـر بال خود گرفته ، مورد تکریم و احترام قرار دهد.

امیر مؤ منان علیه السلام ضمن توصیه به مالک اشتر در برخورد همراه با محبت و لطف و اجتناب از برخوردهای نامناسب می فرماید:

فانهم صنفان : اما اخ لک فی الدین ، او نظیر لک فی الخلق .

مردم دو گروه بیش نیستند، یا برادران دینی تواند، و یا انسانهایی هستند همچون تو.

و حـاکـم مـوظـف اسـت نـسـبـت بـه هـمه مردم موضع پدرانه داشته باشد، از لغزشهای آنان اغماض ‍ نماید، خود را از آنان برتر نبیند و با رحمت و عطوفت با آنان برخورد نماید.

ب . حقوق زمامدار نسبت به مردم

1. فرمانبرداری

مـسـاءله فـرمـانـبـرداری از حـاکـم ، در بـیـن هـمـه عـقـلای عـالم اصـل پـذیـرفـتـه شـده ای اسـت ؛ چـرا کـه تـحقق حاکمیت و ثبات نظام بدون آن امکان نمی پذیرد.

در بین زمامداران ، اطاعت از ولی امر و دستورات وی بر همگان تقدم دارد و این حقی است که شـارع مـقدس آن را لازم شمرده است . امام علیه السلام در بیان حقوقی که به عهده امت دارد می فرماید:

... والطاعة حین امرکم .

هرگاه فرمان دادم اطاعت کنید.

بـه هـر حـال اگـر چـنـین روحیه ای در تمامی رده های حکومتی و سازمانی حکمفرما شود، یک نظام هماهنگ و موفق و قدرتمند و کارساز تحقق می یابد. امام علیه السلام می فرماید:

اطع من فوقک یطعک من دونک و اصلح سریرتک یصلح اللّه علانیتک .

از مـافوق خود اطاعت کن تا زیر دستانت از تو اطاعت کنند و نهان و درون خود را اصلاح کن تا خدا ظاهرت را اصلاح نماید.

البـته اطاعت از زمامدار می بایست اولا بدور از تمایلات گروهی و معیارهای مادی صورت گـیـرد. ثانیا اطاعت از مخلوق در معصیت خالق نباشد. امام علیه السلام پس از انتخاب مالک اشـتـر، بـا وجـود آن هـمـه تـعـریـف و تـمـجـیـد از وی ، طـی نـامـه ای بـه اهل مصر، اطاعت مالک را مشروط به مطابقت اوامر با حق دانسته ، می فرماید:

فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق .

آنجا که با حق است ، سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.

و اهل شام را مذمت می کند که :

یطیعون المخلوق فی معصیة الخالق .

بنده را در نافرمانی از خدا، فرمان می برند.

و در یک اصل کلی می فرماید:

لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق .

هیچ اطاعتی از مخلوق ، در نافرمانی پروردگار روا نیست .

2. نصیحت و خیرخواهی

در نظام اسلامی کارگزاران همچنان که خیر خواه همه مردم هستند باید خیر خواه زمامداران هم بـاشـنـد و بـا پـیـشـنـهـادات راه گـشـا و انـتـقـادات سـازنـده آنـان را در نیل به مقاصدشان یاری نمایند.

امـام عـلیـه السـلام در عـهـد نامه مالک اشتر ده ویژگی برای فرماندهان ذکر کرده و خیر خواهی را بر دیگر ویژگیها مقدم داشته است :

فول من جنودک انصحهم فی نفسک للّه و لرسوله و لامامک .

بـرای فـرمـاندهی سپاه کسی را برگزین که خیر خواهی او برای خدا و پیامبر و امام تو بیشتر باشد.

و در بـیـان حقوق زمامدار نسبت به مردم به خیر خواهی آشکار و نهان مردمی نسبت به حاکم اشاره کرده و می فرماید:

والنّصیحة فی المشهد والمغیب .

در آشکار و نهان خیرخواهی را از دست ندهید.

هـمـچـنـیـن در بـیـانـی ، ضـمـن مـذمت ستایش های غلوآمیز در مورد خود، مردم را از کوتاهی در گوشزد کردن انحراف و کجیهای زمامداران هشدار داده ، می فرماید:

فـلا تـکـفوا عن مقاله بحق ، او مشوره بعدل . فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی ء، و لا امن ذلک من فعلی ، الا ان یکفی اللّه من نفسی .

از گفتن حق ، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم ، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.

نـصـیـحـت مـمـکـن اسـت از راه ارائه پـیشنهادات راه گشا و یا طرح انتقادات سازنده صورت پذیرد. امام (ع ) در توصیه به مالک اشتر در برگزیدن خواص می فرماید:

ثم لیکن اثرهم عندک اقولهم بمر الحق لک .

انتخاب کن افرادی را که در حق گویی از همه صریحترند.

مـردم از ایـن طـریـق مـی تـوانـنـد مـسـایـل خـود را بـه زمـامـدار اسـلامـی منتقل و آنچه را در جامعه می گذرد آزادانه با او مطرح کنند. از طرفی وقتی زمامدار خود را در مـعـرض دیـد و انـتـقـاد مـردم بـدانـد و بـرای آنـهـا در اظـهـار نـظـر حـقـی قایل شود، طوری عمل می کند که بتواند پاسخگوی آنها باشد. امیر مؤ منان علیه السلام به مالک اشتر یادآور می شود که :

و ان النّاس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولاه قبلک ، و یقولون فیک ما کنت تقول فیهم .

مـردم در کـارهـای تـو چـنـان مـی نگرند که تو در کارهای حاکمان پیش از خود می نگری و درباره تو آن می گویند که تو نسبت به زمامداران گذشته می گویی .

3. اکرام و احترام

رعـایـت آداب و بـرخورد تواءم با احترام و ادب با همگان و بویژه در برابر زمامداران از امـوری است که مورد تاءکید واقع شده است . امام علیه السلام رعایت ادب را همچون لباس فاخر و زینتی دانسته ، می فرماید:

والاداب حلل مجدده .</P>

و نیز می فرماید:

((الادب یغنی عن الحسب )).

اداب انسان را از حسب مستغنی می سازد.

4. ترک تملق

چاپلوسی برای زمامدار خطرآفرین است چرا که :

ان کثره الاطراء تحدث الزهو، و تدنی من العزه .

ستایش بی اندازه ، خودپسندی می آورد و انسان را به سرکشی وا می دارد.

زمـامـداران نـقـش عـمده ای در خشکاندن ریشه تملق دارند. امام علیه السلام خطاب به مالک اشتر می فرماید:

و ایـاک و الاعجاب بنفسک ، و الثقه بما یعجبک منها و حب الاطراء، فان ذلک من اوثق فرص ‍ الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین .

مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی ، و به خوبی های خود اطمینان کنی و ستایش را دوست داشته باشی ، که اینها همه از بهترین فرصت های شیطان برای هجوم آوردن به توست ، و کردار نیک ، نیکوکاران را نابود سازد.

5 . وفاداری به رهبر

از آنـجـایـی کـه مـوفـقـیت حاکم در گرو اطاعت مردم از اوست بدون یاری مردمی هرگز به اهداف متعالی خود نائل نخواهد شد. بنابراین بر مردم لازم است همواره اعلام وفاداری نسبت به رهبر نموده و نسبت به بیعتی که با وی داشته اند وفادار باشند:

و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة .

حق من بر شما آن است که در بیعت خود با من وفادار باشید.

مقصود از بیعت ، نوعی تعهد در مقابل بیعت شونده مبنی بر اطاعت از وی است .

ابن خلدون در مقدمه می گوید:

بـیـعـت پـیـمان بستن برای فرمان بری و اطاعت است ، بیعت کننده با امیر خویش پیمان می بندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان ، تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور مـزبـور بـا او بـه سـتـیـز بـرنخیزد و تکالیفی که بر عهده وی می گذارد و وی را به انجام دادن آن مکلف می سازد اطاعت کند، خواه تکالیف به دلخواه او باشد یا مخالف میلش .

پس می توان نتیجه گرفت که بیعت در عصر غیبت ، عاملی برای تحکیم پایه های ولایت ، هـمـدلی و هـم سـویـی بـیـن ولی امر و امت است و اگر بیعت برای امام معصوم علیه السلام زمـیـنـه سـاز اعـمـال امـامـت وی بـاشـد، بـرای فـقـیـه نـیـز زمـیـنـه سـاز اعمال ولایت و اعلام پذیرش از سوی مردم خواهد بود.

مـوضـوع وفـاداری به عقد و پیمانها یکی از مباحث بین المللی اسلام است و ضرورت دارد که مسلمانان پایبند به تمام عهد و پیمانها باشند:

اعتصموا بالذّمم فی اوتادها.

عهد و پیمانها را پاس بدارید بخصوص با وفاداران .

مسلمان حتی اگر با دشمن خود پیمانی را منعقد ساخت ملزم به وفاداری به آن است .

امام علیه السلام خطاب به مالک می فرماید:

و ان عـقـدت بـیـنـک و بـیـن عدوّک عقده ، او البسته منک ذمّه ، فحط عهدک بالوفاء، وارع ذمتک بـالامـانـه واجـعـل نـفـسک جنه دون ما اعطیت ، فانه لیس من فرائض اللّه شی ء الناس اشدّ علیه اجتماعا، مع تفرق اهوائهم و تشتّت ارائهم من تعظیم الوفاء بالعهود... .

اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی ، به عقد خویش وفـادار بـاش ‍ و بر آنچه بر عهده گرفتی امانت دار باش و جان خود را سپر پیمان خود گـردان ، زیـرا هـیـچ یـک از واجـبات الهی همانند وفای به عهد نیست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند در آن اتفاق نظر دارند.

وقـتـی اهـمـیت وفای به عهد در مورد دشمن اینگونه است اهمیت آن در مورد رهبران و زمامداران حـیـاتـی اسـت و طـبعاً نقض آن بشدت مورد نکوهش می باشد تا جایی که امام علیه السلام نقض بیعت با رهبری را مساوی با خروج از دین اسلام می داند و خطاب به آنانی که نقض پیمان بیعت با وی کردند می فرماید:

ایـهـا النـاس انـکم بایعتمونی علی ما بویع علیه من کان قبلی ... و هذه بیعه من رغب عنها، رغب عن دین الاسلام و اتّبع غیر سبیل اهله .</P>

ای مردم ! شما با من بیعت کردید بر آنچه با پیش از من بودید... و این بیعتی است عمومی کـه هـر کـس ‍ از آن سـر بـاز زند، از دین اسلام سر باز زده و راه دیگری جز راه مسلمانان پیموده است .

چـنـانـکـه طـلحـه و زبیر بخاطر نقض بیعت با امام بشدت مورد نکوهش آن بزرگوار واقع شـدنـد. و در مقابل وفاداران به پیمان و بیعت با خود را مورد ستایش قرار داده ، با عظمت از آنان یاد می کند.

6 . یاری رهبر بصیرت کامل

از آنـجـایـی کـه تـعـهـدات طـرفـین امت و امام به منظور رشد و ترقی جامعه و رسیدن به کمال است اطاعت و همکاری مردم با رهبری می بایست از روی شناخت و آگاهی بوده و در جهت سـازنـدگـی و پـیـشـرفت نظام و مملکت به کار بسته شود. بدیهی است عدم آشنایی به وظایف و بصیرت نداشتن به تکالیف موجب رواج فساد، ظلم و بی عدالتی می شود.

امـیـر مـؤ مـنـان عـلیـه السـلام پـس از آن کـه بـزرگـتـریـن حـق را حـقـوق مـتـقـابـل امـام و امـت مـی داند بی توجهی به آن را از ناحیه هر کدام موجب پدید آمدن تبعات ناگوار غیرقابل جبران دانسته و از جمله آن تبعات ، نابودی وحدت کلمه و بروز ستمهای آشکار و خوار شدن نیکان است .

  • کیوان گیتی نژاد
  • ۰
  • ۰

کلید واژه ها: ولایت ، زعامت ، حکومت ، امامت .

مقدمه

بـشـر بـرای پیمودن راه سعادت و گام نهادن در طریق عبودیت و پیشرفت


معنوی و رسیدن بـه کـمـالات انـسـانی که مهم ترین هدف خلقت انسان


از دیدگاه اسلام است ، همواره محتاج راهنمایان و پیشوایانی بوده تا او را


در این راه دست گیرند و راه نمایند تا راه را از چاه بـاز شـنـاسـد، و هم


به شیوه درست و هم در کم ترین زمان به هدف نزدیک شود؛ چه عمر آدمـی


ظـرفـیـت تـجـربـه هـمـه شـیـوه هـا را نـدارد. بـر ایـن اسـاس خـداونـد متعال


از باب رحمت گسترده خویش بر بندگان و لطف بی کرانش بر آنان ،


از آغاز خلقت بـشـر، پـیـامـبـران و راهـنـمـایـانـی هـمراه با تعالیم و آموزه های


حیات بخش را به سوی بـنـدگـان فـرو فـرستاد که آخرین ، تکمیل کننده راه


پیامبران پیشین ، پیامبر بزرگوار اسـلام حـضـرت مـحـمـد مـصـطـفـی (ص ) مـی بـاشـد.


در طـول تـاریـخ هر گاه مسلمانان حول محور ولایت جمع شده و تابع بی چون و


چرای والایت بـوده انـد، پیروزی بزرگ آفریده و سعادت دنیا و آخرت خود را تضمین


نموده اند و بر دشـمـن خود غالب شده اند. این مقاله بر آن است که موضوع ولایت


و ولایت مداری را از منظر استاد شهید مطهری بازشناسی و در یک مدل منسجم بررسی و ارائه نمایند.

بررسی مفاهیم

1. ولایت

((ولایـت )) را در تـلفظ به فتح و کسر ((واو)) هر دو می توان خواند و از


نظر معنا علاوه بـر ایـن که به مفهومی مصدری اشاره دارد، به معنی امارت


و فرمانروایی و تدبیر امور نـیـز هست . علاوه بر این دو معنا، معانی دیگری


که در فرهنگ های لغت برای ((ولایت )) به چـشم می خورد عبارتند از: محبّت


، نصرت ، سلطان . استاد مطهری ولایت را این گونه معنا و تعریف می کند:


ولایت به معنی حجّت زمان که هیچ زمانی خالی از حجّت نیست . ... ولایت ، یعنی تسلط و سرپرستی .


2. ولاء

مـعـنـی کـلمـه ((ولاء)) کـه ((ولایـت )) و ((تـولّی )) از آن مـشـتـق شـده اسـت


اتصال و نزدیکی است . وقتی که دو چیز یا دو شخص به یکدیگر آن چنان نزدیک


باشند کـه در میان آنها فاصله ای وجود نداشته باشد، این را توالی می نامند.


مسلمین باید نسبت به یکدیگر ولایت داشته باشند یا ولاء یکدیگر را داشته باشند،


مقصود این است که روح ایشان به یکدیگر نزدیک باشد و روابط اجتماعی شان با یکدیگر روابط نزدیک باشد.



اقسام ولاء

استاد شهید مطهری تقسیمات ولاء را بدین ترتیب بیان می دارد:



از نـظـر اسـلام دو نـوع ولاء وجـود دارد: مـنـفی و مثبت . یعنی از طرفی مسلمانان


، ماءموریت دارنـد کـه نـوعـی ولاء را نـپـذیـرند و تبرک کنند و از طرف دیگر دعوت


شده اند که ولاء دیـگـری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند. ولاء اثباتی اسلامی


نیز به نوبه خود بر دو قـسم است : ولاء عام و ولاء خاص . ولاء خاص نیز اقسامی دارد


که درباره هر یک از اینها به اجمال بحث می کنیم .



انواع ولایت

مـسـئله ولایت و سرپرستی با تاریخ بشر گره خورده است و به جغرافیا


و فرهنگ ویژه ای وابـسـته نیست و سیره عقلا بر آن استقرار و استمرار یافته است


. اگر زندگی جمعی بـشـر را فـطـری بـدانیم ، ولایت جزء لاینفک زندگی جمعی است


. از آنجا که اراده خداوند بـر ایـن تـعـلق گـرفـته که جهان را با واسطه اداره کند،


چنان که قرآن به این واسطه اشاره کرده و می فرماید: ((قسم به تدبیر کنندگان امر)).


در نـتـیجه امام (ع ) یکی از بزرگترین واسطه های فیض الهی در عالم تکوین


و تشریع اسـت . بنابراین ، امام مرکز و محور جهان هستی ، مبیّن ،


مفسّر و زبان گویای پیامبر(ص ) در مـورد شـریعت است و بر عالم


تکوین و تشریع ولایت دارد. استاد مطهری انواع و مراتب ولایت مداری را بدین شرح بیان می دارد:



1. ولایت تکوینی

ولایـت تـکـویـنی ، یعنی فرمانروایی امام بر جهان هستی و اینکه


تمام نظام آفرینش به اذن خـداونـد، تـحـت حـاکـمـیت و تصرف امام است .


اگر آدمی از معرفت راستین و یقینی بهره برد، ولایت حقیقی پیدا می کند،


بدین معنا که می تواند در جهان تصرف کند و با نیروی روحـی و مـعـنـوی


، کـرامـات و افـعـال خـارق العـاده از خـویـش بـروز دهد. استاد مطهری می فرماید:



مـقـصـود از ولایـت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت


به مقام قرب الهـی نـائل مـی گـردد و اثـر وصـول بـه مـقـام قـرب ـ البـتـه در


مـراحل عالی آن ـ این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است


در وی متمرکز می شـود و بـا داشـتـن آن مـعـنـویـت ، قـافـله سـالار مـعـنـویات ،


مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان می شود.



در جایی دیگر می فرماید:


هـمان سان که امامان (ع ) بر عالم کائنات سلطه و اشراف دارند،


بر آدمیان نیز نظارت و چـیـرگـی دارنـد. از ایـن رو اسـت کـه مـؤ مـنـان بـدان


تـوسـل مـی جـویند و با برقرار ساختن ارتباط معنوی با آن بزرگان هدایت


و سعادت می طـلبند. مقام ولایتی باطنی امامان ـ که همان منصب خلافت کبری است


و واسطه میان خداوند و آفریدگان است ولایت تکوینی خوانده می شود.

ولایت معنوی

یـکـی از شئون امامت در اعتقاد شیعی ، به ولایت معنوی و باطنی امامان باز می گردد.


اعتقاد بـه امـامـت ، یـعـنـی اعـتـقـاد بـه وجـود انـسـان کـامـلی کـه حـامـل


مـعـنـویـت کلی انسانیت و قطب و محور عالم امکان است . بر این اساس ،


هیچ زمانی ممکن نیست که زمین از حجت حق و وجود انسان کامل خالی باشد.



ولایـت مـعنوی و یا ولایت طریقت ، یعنی این جهت که آنها به واسطه پیمودن


صراط قرب و رسـیـدن بـه جـایـی کـه وجـودشـان یـک وجـود حـقـانـی اسـت


و بـاطـن شـریـعـت را بـه حـد کـمـال دارا مـی بـاشند و معنویت انسانی که خود


حقیقتی است ، در آنها متمرکز و آنها با این جـهـت قـافـله سـالار مـعـنـویـات


و مـربـی مـعـنـوی بـشـر و مـسـلط بـر ضمائر و شاهد بر اعـمـال بـشـر و


حـجـت بـر زمـان و قـطـب دوران مـی بـاشـنـد و زمـیـن هـیـچ گـاه از


ولیّ کـه حامل چنین معنویتی باشد خالی نیست .


مراحل و مراتب ولایت تکوینی

از نـظـر اسـتـاد مـطـهـری ، کمال و قدرتی که بر اثر عبودیت ، اخلاص و


پرستش واقعی (ولایـت تـکـویـنـی ) نـصـیـب بـشـر مـی گـردد، دارای منازل و مراحل زیر است :



اولین مرحله این است که الهام بخش و تسلط بخش انسان بر نفس خویشتن است .


به عبارت دیـگـر کـمترین نشانه قبولی عمل انسان در نزد پروردگار این است


که اولاً بینشی نافذ پیدا می کند، روشن و بینای خود می گردد. قرآن کریم می فرماید:



اگر تقوای الهی را داشته باشید، خداوند مایه تمیزی برای شما قرار می دهد.



و ثـانـیـاً آدمـی بـر نـفـس و قـوای نـفـسـانی خویش غالب و قاهر می گردد،


اراده انسان در بـرابر خواهش های نفسانی و حیوانی نیرومند می گردد،


آدمی حاکم وجود خویش می شود و مـدیـریـت لایـقی نسبت به دایره وجود


خویش کسب می کند. در این مرحله اولین اثر عبودیت ، ربوبیت و ولایت بر نفس امّاره است .



مـرحـله دوم ، تـسـلط و ولایت بر اندیشه های پراکنده یعنی تسلّط بر نیروی متخیّله است .


ایـن قـوه در اخـتـیـار مـا نـیـسـت ، بلکه ما در اختیار این قوه عجیب هستیم .


یکی از وظایف بشر تـسـلط بـر هـوس ‍ بازی خیال است ، وگرنه این قوه شیطان


صفت مجالی برای تعالی و پـیـمـودن صـراط قـرب نـمـی دهـد و تـمـام نـیـروهـا


و اسـتـعـدادهـا را در وجـود انـسـان بـاطل و ضایع می گرداند. سالکان راه عبودیت


، در دومین مرحله ، این نتیجه را می گیرند کـه بـر قـوه مـتـخـیـله خـویـش


ولایت و ربوبیت پیدا می کنند، آن را برده و مطیع خویش می سازد.


اثر این مطیع ساختن این است که روح و ضمیر به سائقه فطری خدا خواهی


هر وقت میل بالا کند، این قوه با بازیگریهای خود مانع و مزاحم نمی گردد.



مرحله سوم این است که روح در مراحل قوت و قدرت و ربوبیت و ولایت خود


به مرحله ای می رسـد کـه در بـسـیـاری از چیزها از بدن بی نیاز می گردد،


در حالی که بدن صددرصد نـیـازمـنـد روح اسـت . روح و بـدن نـیـازمـند به یکدیگرند.


حیات بدن به روح است . روح صـورت و حـافـظ بـدن است . سلب علاقه تدبیری


روح به بدن مستلزم خرابی و فساد بـدن اسـت . و از طرف دیگر روح در فعالیت های


خود نیازمند به استخدام بدن است بدون به کار بردن اعضا و جوارح و ابزارهای بدنی قادر به کاری نیست .



مـرحـله چـهـارم ایـن اسـت کـه خـود بـدن از هـر لحـاظ تـحت فرمان و اراده


شخص در می آید، بـطـوری کـه در حـوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر می زند.


امام صادق (ع ) می فرماید:



آنـچـه کـه هـمّت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدّاً مورد توجه نفس واقع شود


مـرحـله پـنـجم که بالاترین مراحل است ، این است که حتی طبیعت خارجی


نیز تحت نفوذ اراده انـسـان قـرار می گیرد و مطیع انسان می شود. معجزات


و کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مـقوله است . حقیقت این است که روح


مذهب تشیّع که آن را از سایر مذاهب اسلامی ممتاز می کند و بـیـنش


اسلامی خاص به پیروان خود می دهد، دید خاص این مذهب درباره ((انسان )) است .


از طـرفـی اسـتعدادهای انسان را بسی شگرف می داند و جهان را هیچ گاه از


وجود ((انسان کـامـل )) کـه هـمـه اسـتـعدادهای انسانی در او به فعلیت


رسیده باشد خالی نمی داند و از طـرف دیـگـر طـبـق بـیـنـش ‍


ایـن مـذهـب عـبـودیـت یـگـانـه وسـیـله وصـول بـه مـقـامـات انـسـانـی اسـت


و طـی طـریـق عـبـودیـت بـه صـورت کـامـل و تـمـام جـز بـا عـنـایـت مـعـنـوی


و قـافـله سـالاری انـسـان کامل که ولیّ و حجّت خداست میسر نیست .



2. ولایت تشریعی


ولایـت تـشـریـعـی امـام ، بـه مـعـنـای فـرمـانـروایـی او بـر جامعه و حق


تصرف در جان و مـال مـردم لزوم اطـاعـت او مـی بـاشـد. امـامـان از


ویـژگـی عـصـمـت بـرخـوردارنـد و جـهـل بـه سـاحـت وجـود آنـان راه


نـدارد و بـاطـن آنـان ، مـنـزلگاه الهام های غیبی است . این ویژگی ها،


ولایتی با خود می آورد که آن را ولایت تشریعی می گویند. استاد مطهری می فرماید:



امـامـان (ع ) از طـریـق رمـزی و غـیـبـی که همانند وحی بر ما پوشیده است


علوم را از پیامبر اسلام (ص ) برگرفته اند و برای مردم باز می گویند.

مراتب ولایت تشریعی

ولایت تشریعی خود مراتب و مراحلی به شرح زیر دارد

1. ولایت الله

اسـلام بـا بـرابـر دانـستن همه انسان ها، سلطه حکّام خودسر را که خودشان


را حاکم مطلق توده مردم می دانستند مردود شمرده و حق ولایت و حاکمیت


را تنها از آن خدایی دانست که حیات و هستی انسان از او است :


فَاللّ هُ هُوَ الْوَلیِّ



و اوسـت کـه از علم ، حکمت ، قدرت و رحمت مطلق برخوردار است و


می تواند قانون گذار و حـاکـم واقـعـی بـاشـد، و لذا تـنها قبول ولایت


و اطاعت او عقلاً و شرعاً لازم است . از این رو اسـلام کـسـانـی را کـه غـیـر


خـدا را بـه منزله رب ، ولیّ و سرپرست می گیرند، گمراه خواند:



و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرند.



حضرت علی (ع ) در نامه ای به فرزندش می نویسد:



بنده غیر خودت مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است .



بـنـابـرایـن هـیـچ انـسـانـی بـر انـسـان دیـگـر ولایـت نـدارد،


مـگـر آن کـس کـه خـدا یـا رسول خدا(ص ) یا یکی از اوصیای رسول خدا(ص ) برایش ولایت قرار داده باشد.


2. ولایت پیامبر اکرم (ص )


سـاحـت ربـوبـی ، منزّه از ماده و محدودیّت است ، لذا ولایت تشریعی


خداوند و ارتباطش با انـسـان مـادی و حـاکـمـیـت و ولایـتـش از طـریـق


پـیـامـبـر اکـرم (ص ) اعـمـال مـی شـود، همان پیامبری که دریافت


کننده وحی و دارای عصمت و علم خدادادی و دارای بـالاترین


مقدار شناخت به محتوای وحی و والاترین انگیزه برای تحقق آن است ،


از این رو اسـت کـه در قـرآن کـریـم ولایـت و اطـاعـت پیامبر خاتم (ص )


قرین ولایت و اطاعت خدا قرار گرفته است :

ولی شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آورده اند، همان


کسانی که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.



قرآن در جای دیگر می فرماید:



هر کس از پیامبر(ص ) فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده است .


استاد مطهری می فرماید:


((اجتماع نیازمند به رهبر است . آن کس که باید زمام امور اجتماع را به


دست گیرد و شئون اجتماعی مردم را اداره کند و مسلّط بر مقدّرات مردم است


، ولی امر مسلمین است ... پیامبر(ص ) گذشته از این که مبیّن و


مبلّغ احکام بود و گذشته از این که قاضی مسلمین بود، سائس


و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولی امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.))


بـنـابراین ولایت و رهبری پیامبر(ص ) بر خاسته از اراده خدای سبحان بود


و کسانی که بـه رسـالت پـیـامـبـر(ص ) ایـمـان آورده بودند، زعامت


سیاسی حضرت (ص ) را نیز به عنوان یک امر الهی پذیرفته بودند.

3. ولایت ائمه اطهار(ع )

از آنـچـه دربـاره حـق حـاکمیت از منظر اسلام گفته شد، این مطلب


روشن می شود که رهبری جـهـان اسـلام پـس از پـیامبر(ص ) نیز می بایست


مشروعیت تصرّفات خود را از جانب خدای سـبـحـان دریـافـت کـنـد.


از ایـن رو پـیامبر(ص ) ولایت ائمه (ع ) را به عنوان دستور خدای


مـتـعـال ابـلاغ کـردنـد و ایـن مـسـئله ای اسـت که در جای خود


مورد بحث قرار گرفته است . حضرت علی (ع ) پس از پیامبر اسلام (ص ) شایسته ترین


فرد برای اداره جامعه اسلامی بـود. او از نـظـر فـضیلت و تقوا و سایر


صفات عالی انسانی شخصیتی ممتاز بود. به هـمـیـن دلیـل حـضـرت رسـول


خـدا(ص ) از طـرف خـدای متعال جانشین خود معرفی کرد.


4. ولایت فقیه


در تفسیر ولایت و زعامت فقیه دو دیدگاه مختلف وجود دارد:



دیـدگـاه اول ، مـدعـی اسـت کـه فـقـیـه خـود بـر مـسـنـد حـکـومـت


تـکـیـه کـرده و به اداره و حل فصل امور از طریق نمایندگان خود می پردازد.


دیدگاه دوم ، ولایت و زعامت فقیه را به مـعـنـای اشراف بر امور و نظارت


بر حاکم ، به عنوان رهبر و مرجع دینی تفسیر می کند. استاد مطهری معتقد


به دیدگاه دوم است و می فرماید:



ولایـت فـقیه به این معنا نیست که فقیه خود در راءس دولت قرار بگیرد


و عملاً حکومت کند. نـقـش ‍ فـقـیـه در یـک کـشـور اسـلامی ، یعنی کشوری


که در آن مردم اسلام را به عنوان یک ایـدئولوژی پـذیـرفته و به آن ملتزم


و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم . وظیفه


ایدئولوگ این است که به اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد.



در حـکـومـت دیـنـی و در راءس آن حـکـومـت اسلامی ، حاکم باید علاوه


بر دارا بودن شرایط عمومی حاکم ، واجد شرایط خاص دینی هم باشد:



((پـنـج شـرط دیـگـر برای حاکم که از جایگاه ویژه ای برخوردار است عبارت است از:


1. عـدالت 2. اسـلام شـنـاسـی 3. آگـاهـی بـه زمـان 4. اعتراف به حقوق مردم


5 . پرهیز از استبداد و میل به اطاعت کورکورانه .))


شئون و لوازم ولایت تشریعی

ولایت تشریعی از شئون و لوازم ذیل برخوردار است :



1. ولایت حاکم

ولایـت حـاکم از مهمترین ارکان دین اسلام است .


پای بندی به آن بنیان مسلمانی است و هیچ واجـبـی بـه


اهـمـیّت آن نیست . ولایت غیر معصوم نیز در پاره ای موارد بنابر


شریعت اسلام ثـابـت اسـت مـانـنـد ولایـت پـدر و مـادر بـر فـرزنـد.


ولایـت حـاکـم عـادل نیز جایز است و در برخی موارد همانند تمکین


به امر به معروف و نهی از منکر واجب می گردد، امّا قبول ولایت


حاکم جائر حرام است و از گناهان کبیره به شمار می آید:



((ولایت حاکم یعنی حاکم شرعی در بسیاری از موارد حق ولایت دارد.))



2. ولایت زعامت



یکی از مراتب و شئون امامت ، رهبری سیاسی و زعامت اجتماعی است .


از مسلّمات تاریخ اسلام است که پیامبر اکرم (ص ) زعامت سیاسی جهان


اسلام و از آن مهم تر مرجعیت دینی مسلمانان را به حضرت علی (ع ) منتقل کرد:


((ولایت زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی .))


3. ولایت سیاسی و اجتماعی


شکی نیست که پیامبر اسلام (ص ) افزون بر آنکه منصب رسالت را بر عهده داشت


و وحی الهـی را مـعـصـومـانه ابلاغ می کرد و مرجعیت دینی و تبیین معصومانه وحی نیز


با او بود دارای ولایـت و سـرپـرسـتی نیز بود از لوازم این ولایت آن است که


بر مردم واجب است به امـارت و قـضـاوت پـیـامـبـر(ص ) تـن دهـنـد و بـه


عـنـوان مـرجـع نـهـایـی حل اختلاف ها به او رجوع کنند:



پـیـامـبر(ص ) گذشته از این که مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته


از این که قاضی مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود،


ولیِّ امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود.


4. ولایت قضایی


قـضـاوت و داوری از نـظـر اسـلام یـک شـاءن و مـنـصـب الهـی اسـت ،


زیـرا حـکـم بـه عـدل اسـت ، و قـاضـی کـسـی اسـت کـه در مـخـاصـمـات


و اخـتـلافـات مـی خـواهـد بـه عدل و داد داوری کند. این شاءن به


نص ‍ قرآن کریم از شئون نبوّت بوده از سوی خداوند به پیامبر(ص ) تفویض شده است :



پـیـامـبـر(ص ) ولایـت قـضـایی داشت ، یعنی حکمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات داخلی نافذ بود.



ویژگی های افراد ولایت مدار


انسان کامل قرآنی که مصداق بارز آن ولی اللّه است پنج ویژگی دارد که عبارتند از:


1. عشق و محبت آتشین به حضرت حق ـ جلت عظمة ـ و اولیای خاص او


2. تعقل و معرفت برتر (علم عالی )


3. قدرت و توانایی برتر



4. وحدت در عین کثرت (تلازم با اجتماع و لوازم آن )



5 . حماسه یا ستیز با ضد ارزش ها



ایـن انـسـان بـا ویـژگـی هـای فـوق مـظـهـر اتـم و اکمل ((ولی اللّه )) است ،


صاحب ولایت کلیه است که می تواند به اذن اللّه در ماده کائنات


تـصـرف کـنـد و قـوای ارضـیـّه و سـمـاویـّه را تـحـت تـسـخـیر خویش ‍


درآورد. مصداق اتم واکـمـل و مـثـل اعـلای انـسـان کـامـل و صـاحـب ولایـت کـلیـد،


پـیـامـبـر خـاتـم و اهـل بـیـت او مـی بـاشـنـد. در زیـارت شـریـف جـامـعـه کـبـیـره


نـیـز دربـاره اهل بیت (ع ) این ویژگی ها به چشم می خوردند:



((تـام و کـامـل در عـشـق و مـحـبـت بـه خدا و صاحب مقام اخلاص در


توحید حضرت حق و آشکار کـنندگان و اقامه کنندگان امر و نهی الهی


و بندگان گرامی و مقرب درگاه ربوبی ... بـه شـما خدا آفرینش جهان را آغاز کرد


و به شما کتاب آفرینش را به پایان می برد و به وسیله شما باران رحمت


را فرو می فرستد و به واسطه شما از فرو ریختن آسمان ها بـر زمـیـن


(و زمـیـنیان ) جلوگیری می کند مگر آن زمان که خود اذن و اجازه دهد.


(شما لنگر آسـمـان هـا و زمـیـن هـسـتید) و به ولایت و محبت شما


((اهل بیت )) رستگاران به رستگاری می رسـنـد و بـا دوسـتـی و


ولایـت شـمـا طـاعـات واجـب و فـرایـض ، مـورد قبول درگاه خداوند متعال واقع می شود.))



حـضـرت عـلی (ع ) در فـرازی کوتاه ، از ویژگی های اولیای حق


و قلمرو ولایتشان پرده برداشته است ، آنجا که می فرماید:


اولیای خدا آنان اند که به باطن دنیا می نگرند، آنگاه که مردم به


ظاهر آن می نگرند. و بـه فـردای آن مـی پـردازند آنگاه که مردم خود


را به امروز آن سرگرم ساخته اند، پس آنـچـه را کـه مـی تـرسـنـد آنـان


را بـمیراند میرانده اند و از آنچه که می دانند به زودی ترکشان خواهد کرد دست


شسته اند. آنان زیاده طلبی دیگران از دنیا را اندک خواهی و دست


یافتنشان به آن را از دست دادن تلقی می کنند



مـولا در ایـن فراز، نخست مهم ترین ویژگی اهل ولایت را ولایت


بر نفس اماره و خودخواهی و افـزون طـلبـی و ولایـت بـر خـیال


و اوهام ذکر کرده است و پس از آن یافتن ولایت فکری و عـلمـی


بر اهل دین و ولایت سیاسی و اجتماعی را اوج ولایت و رمز آن دانسته است ،


یعنی آنجا که می فرماید:



کـتـاب خدا به واسطه آنان شناخته می شود به ولایت فکری و


مرجعیت علمی و آنجا که می فـرمـایـد: ((کـتـاب خـدا بـه سبب


آنان بر پای می ایستد)) به ولایت سیاسی و اجتماعی و ولایت


معنوی و توانایی فوق العاده آنان بر تربیت و تزکیه نفوس اشاره دارد.



بـنـابراین ، ولی اللّه کسی است که به سبب تقرب الهی مجرای


ولایت و اراده خدا در زمین گشته است و در عین زمینی بودن آسمانی


و در عین آسمانی بودن زمینی است . استاد مطهری با استناد به


سخنان علی (ع ) در اوصاف حجج الهی می فرماید:



بـا دنـیـا و اهـل دنـیـا بـا بـدنـهـایـی معاشرت کردند که


روحهای آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود.


از سـوی دیـگـر، ایـن ولایـت ـ چـنـانـکـه نـص روایـات اهـل بـیـت (ع )


و سخن اهل عرفان است ـ قابل انقطاع نیست ، زیرا احیا گری در تفکر دینی


، رهـبـری و امـامـت جامعه دینی و تربیت و تزکیه عرفانی با رحلت پیامبر(ص )


یا با عدم حـضـور ولی کامل ـ معصوم (ع ) ـ منقطع نمی شود،


بلکه انقطاع آن ملازم با حاکمیت طاغوت است .



به گفته امام علی (ع ):



زمـیـن خـالی از حـجـت بـپـا خـواسـتـه بـرای خـدا نـمـی مـانـد...


تـا آنـکـه دلایل و بینات خدا باطل نشود.


آثار ولایت مداری

اسـلام نیز قانون محبت است ، محبت آن است که با حقیقت تواءم باشد،


محبت خیر رساندن است از بـزرگـتـریـن امـتیازات شیعه بر سایر مذاهب


این است که پایه و زیر بنای اصلی آن محبت است . از زمان شخص


نبی اکرم (ص ) که این مذهب پایه گذاری شده است زمزمه محبت


و دوستی بوده است که می فرماید:



علی و شیعیان او رستگارند.



از ایـن رو تـشـیـع مـذهب عشق و شیفتگی است .


تولای آن حضرت مکتب عشق و محبت است . عنصر مـحـبـت


در تـشـیـع دخـالت تـام دارد. اسـتاد مطهری به آثار عشق و محبت اشاره می کنند و می فرماید:


از جـمـله آثـار عـشـق نـیـرو و قـدرت اسـت . مـحـبـت نیروآفرین است ...


عشق و محبت ، سنگین و تـنـبـل را چـالاک و زرنـگ مـی کـنـد و حـتـی از کـودن ،


تـیـزهوش می سازد... عشق است که از بخیل ، بخشنده و از کم طاقت و


ناشکیبا متحمل و شکیبا می سازد... تولید رقت و رفع غلظت و خشونت


از روح ... همه از آثار عشق و محبت است .

بشر به اکسیر محبت نیکان و پاکان سخت نیازمند است که محبت بورزد و محبتِ پاکان ،


او را بـا آنـهـا هـمـرنـگ و هـم شـکـل قـرار دهـد. ولاء مـحـبـت مـقـدمه و


وسیله ای است که مردم را به اهـل البـیـت (ع ) پـیـونـد واقـعـی مـی دهـد


تـا از وجـودشـان ، از آثـارشـان از سـخـنـان و تـعـلیـمـاتـشـان از سـیـرت و


روشـشـان اسـتـفـاده کـنـنـد. اسـتـاد مـطـهـری بـا نقل روایتی از پیامبر


اعظم (ص ) آثار محبت آل محمد(ص ) را چنین بیان می کند:



هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـّد مـرد، شـهـیـد مـرده اسـت ،


هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـد مـرد، آمـرزیـده مـرده اسـت ،


هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل مـحـمـد مـرد، تـوبـه کـار مـرده اسـت ،


هـر کـس کـه بـر دوسـتـی آل محمّد مرد، مؤ من و کامل ایمان مرده است ... .


الگوهای ولایت مدار


یـکی از ویژگی هایی که به حکم آفرینش ، در وجود هر انسانی به


ودیعه گذارده شده خـصلت ((الگوپذیری )) است ، چرا که هر کس


به نوعی می کوشد، تا از شخصیت هایی کـه در نـظـر او بـزرگ


و کامل هستند پیروی کند و شیوه زندگی و تعالیم وی را سرمشق


زندگی خود قرار دهد. قرآن کریم نیز که کتاب انسان سازی و تربیت است


به این نکته عـنـایـت دارد و بـرای تـربـیـت و پـرورش صـحـیـح انسانها،


به معرفی چهره های نیک می پردازد که هر کدام از آنها می تواند نمونه کاملی از الگوهای تربیتی باشد.


تـاریـخ تـشـیـع بـا نـام یـک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان


سر از پا نشناخته ولایـت تـواءم اسـت . صـحـابـه ، دوستداران اهل بیت (ع )


و یاران سیدالشهداء(ع ) همگی از ساغر ساقی ولایت سرمست شده بودند،


از همین رو حقایقی را در خشت خام می نگریستند که دیـگـران در آینه نمی دیدند.


از توان مدیریت و سازماندهی خاصی برخوردار بودند که دیـگـران از آن


بـی بهره بودند و از جاذبه و تاءثیر خاص معنوی برخوردار بودند ـ و هستند ـ


که دیگران باید به آن غبطه بخورند. البته از این میان الگوها و مصادیق ولایت مـداری ،


حـضـرت ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) و حـضرت زینب (ع ) به سبب برخورداری


از مـعـرفـت و مـحـبـت بیشتر به سالار شهیدان از دیگر یاران حضرت ،


منزلت و مقام والاتری داشتند. به همین دلیل سرور آزادگان علاوه بر تکریم عمومی


اصحاب به حضرت زینب و عـلمـدار لشـکـرش عنایت خاصی داشت . در راستای



رسالت اسوه یابی و الگوپذیری از ولایـت مـداران حـقـیـقی لازم است به


مجموعه فضیلت های ولایت مداری شخصیت های برجسته اشاره ای کوتاه شود.



حـضـرت ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) بـه عـنـوان سـرداری فداکار و ولایت مدار


در تاریخ بـشـریـت مـعـروف اسـت . آن حـضـرت نـه تـنـهـا خـود در کـربـلا حـضـور


فـعـال داشـت بـلکـه سـه بـرادر خود را نیز جهت یاری امام حسین (ع ) ترغیب


کرد و بنابه نقل تواریخ ، دو فرزند خود را نیز جهت تکمیل وفاداری از


ولایت تقدیم امام حسین (ع ) کرد تـا در راه وی قـربـانـی شـونـد.


نـکـات بـرجـسـتـه وفـاداری ابـوالفـضـل (ع ) ایـنـکـه بـا ورود شـمـر بـه


صـحـرای کـربـلا، وی امان نامه ای برای ابـوالفـضـل آورد، لکـن آن حضرت


با بی باکی و شجاعت به او این چنین پاسخ کوبنده داد:


خـدا تـو را لعـنـت کـنـد و امـیرت ابن زیاد را و آن امان نامه ای که آورده ای .


ما امام خودمان ، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه تاءمین داریم ؟!


آنـچه موجب عظمت و جلالت قدر و ولایت اوست ، این است که جانبازی و


دفاع از ولایت برای عـبـاس (ع ) بـه انگیزه برادری ، خویشی ، پیوند خونی


و دیگر اعتبارات موهوم و مرسوم میان مردم صورت نگرفت ، بلکه با انگیزه ای


الهی و با خلوص نیّت در راه پروردگار بـود. ایـمـان حـقـیـقی به ولایت با


جانش عجین شده ، یکی از صفات بارز او به شمار می رفـت .


ابـوالفـضـل العـبـاس (ع ) هـنـگامی که دست راستش قطع شده بود،


این حقیقت را با خواندن این رجز بیان کرد:


به خدا قسم ، اگر دست راست مرا ببرید، من دست از دامن حسین برنمی دارم .



حـضـرت زیـنـب (س ) در بـزرگ تـریـن حـمـاسـه نـبـرد حـق عـلیـه بـاطـل ،


و حـمـایـت از ولایـت نقش ‍ مهم و سرنوشت ساز داشته و پیام رسان


انقلاب عاشورا بـود. حـضـرت زیـنـب (س ) بـا شـجـاعـتی تحسین برانگیز،


رو در روی یزید و مزدورانش ایستاد و پیروزی نهضت حسینی و شکست


امویان را اعلام کرد و خطاب به یزید فرمود:



یـا یـزیـد! بـه تـو می گویم ، هر حقه ای که می خواهی بزن و هر کاری که می توانی


انـجام بده ، اما یقین داشته باش که اگر می خواهی نام ما را در دنیا محو بکنی ،


نام ما که محوشدنی نیست ، آنکه محو و نابود می شود تو هستی .



ایـن سـخـنان را زن داغدیده ای اظهار کرد که یزیدیان عزیزترین کسان او


را با دلخراش ترین وضع به شهادت رسانده بودند. ایمان محکم و استوار


زینب (س ) نیز فوق العاده است ، وقتی ابن زیاد گفت : رفتار خدا


را با برادر و خاندانت چگونه دیدی ؟ فرمود:



مـن جـز نـیـکـی نـدیـدم ! خـداونـد شهادت را در سرنوشت آنها مقرر فرموده


بود و آنان به قـتـلگـاه خـویـش ‍ پـیـوسـتـند، و به زودی خداوند میان تو و آنان


جمع کند. پس بنگر که پیروزی از آن کیست .


حـضـرت زیـنـب (س ) بـدون کـوچکترین واهمه ای در مجلس ((ابن زیاد))


در کوفه و مجلس ‍ ((یـزیـد)) در شـام در مـعـرفی اهل بیت (ع ) و اهداف


والای شهیدان کربلا سخن راند و چهره کریه بنی امیه را به مردم نمایاند.


یـکـی از چهره هایی که در صحنه کربلا درخشش خاصی داشت و


الگوی محبت و مودت بود ((عـابـس بـن ابی شبیب شاکری )) بود


که در زیارت ناحیه مقدسه نیز به او اشاره شده است . در توصیف وی می نویسند:


او از شخصیت های بارز شیعه است ، او شخصیتی مدیر، ارجمند شجاع ،


سخنور و زاهدی شب زنـده دار بـود و از نـظـر پـاکـی و خـلوص و قـهـرمـانـی


و شـورانـگـیزی از بزرگترین انقلابیون به حساب می آمد.


نکته تربیتی و آموزنده حرکت عاشورایی وی این است که به امام حسین (ع ) عرض می کند:


ای حـسـیـن ! بـه خـدا سـوگند، هیچ کسی در روی زمین نزد من عزیزتر


و محبوب تر از تو نیست و اگر ممکن بود به چیزی بهتر از جانم و


خونم از تو دفاع کنم چنین می کردم !

استاد مطهری نکته جالب توجه درباره ((عابس )) را این گونه بیان می دارد:


آمـد وسـط مـیدان ایستاد، هماورد طلبید، کسی جراءت نکرد بیاید، این


مرد ناراحت و عصبانی شـد و بـرگـشـت ، خـُود را از سـر بـرداشـت ،


زره را از بـدن بـیرون آورد، چکمه را از پا بـیـرون آورد و لخـت بـه مـیـدان آمـد و گـفت :


حالا بیایید با عابس بجنگید! باز هم جراءت نـکردند. بعد دست به یک


عمل ناجوانمردانه زدند، سنگ و کلوخ و شمشیر شکسته ها را به سوی


این مرد بزرگ پرتاب کردند و به این وسیله او را شهید نمودند.


حسن ختام


ولایت همان مقام اولی به نفس بودن بر افراد و مدیریت همه

شئون جامعه براساس قانون الهی و دور ساختن قدرت و

حکومت طاغوتیان و نابودی سلطه مستکبران از صحنه عالم است .

ولایـت کـلیـد اجـرای هـمـه احکام و ((ولی )) دلیل و هدایت کننده

بر همه قوانین الهی است . ولایـت مـهـمـتـر از هـمـه فـرائض و

اصـل ریـشـه هـمـه واجـبـات و در راءس هـمـه فـضـایـل اسـت .


ولایـت پـذیـری مـحـور یـکـدسـت مـانـدن و عـامـل انـسـجام امت است .

کسانی که از ولایت پذیری امام حق پیروی نکنند و حق را رها کرده

و بر گرد ولایت باطل جمع شوند، از امت ((محمد(ص ) )) بیرون اند و مسلمان نیستند


محقق و نویسنده:
حیدری:کیوان گیتی نژاد*
  • کیوان گیتی نژاد
  • ۰
  • ۰


تفاوت مقام عظمای ولایت و شاهنشاه آریامهر؟

عرض سلام و احترام.
لطفا به این سؤالات پاسخ دهید:
1)تفاوت حضرت والا با حضرت آقا چیست؟
2)دو کلمه مقام عظمای ولایت و شاهنشاه آریامهر را تعریف کنید
3)معنی عبارتهای جانم فدای رهبر و جان نثار را شرح دهید
4)دو کلمه ی بیت و کاخ چه تفاوت هایی دارند
5)تفاوت دو گروه عاشق ولایت و فدوی را در چند سطر توضیح دهید
6)بنیاد پهلوی و بنیاد علوی چه تفاوتهایی دارند
7)جمله ی سلطنت عطیه ای است الهی و مقام عظمای ولایت جانشین امام زمان چه رابطه ای دارند
8تفاوت رأی ملوکانه با حکم حکومتی چیست

IMAGE634421998857500000.jpg مقایسه میان نظام مبتنی بر ولایت فقیه با نظام مبتنی بر سلطنت ، چرا که اکثر موضوعات و مفاهیمی که در هر یک از سوال ها مورد پرسش قرار گرفته و مورد مقایسه قرار گرفته است مقایسه مفاهیمی است که در این دو نظام مطرح می شود . بر این اساس ابتدا به صورت کلی می گوییم که یکی از مفاهیم هر سوال ، مربوط به نظامی است که مشروعیت خویش را بنا به ادله عقلی و نقلی متعددی که در جای خود از آن بحث شده است از جانب پروردگار متعال کسب می کند و با پشتیبانی و حمایت مردمی جنبه خارجی پیدا می کند ؛ حکومتی که در آن مردم ، نقش آفرین بوده و بر امور حکومت نظارت می کنند و حقوقشان از جانب شرع مقدس اسلام کاملا به رسمیت شناخته می شود ، از این رو گفته می شود اساس شکل گیری این نظام ، مشروعیت الهی حکومت با ضمیمه شدن به مقبولیت مردمی است . در چنین نظامی حاکم که اصطلاحا ولی فقیه خوانده می شد با توجه به داشتن ویژگی ها و شرایطی همچون تقوا ، عدالت ،علم ، فقاهت ، مدیریت و کاردانی تصدی این مسئولیت را بر عهده می گیرد و به همین دلیل علاوه بر ابزارهای کنترل و نظارت بیرونی ، ابزارهای کنترل درونی وی را از هر گونه تمایل به سمت استبداد و دیکتاتوری و تعهداتی که در قبال خدا و ملت دارد باز می دارد به گونه ای که در صورت انحراف از این شرایط ، خود به خود از این سمت عزل می شود که از آن به عنوان «انعزال» یاد می شود . علاوه بر این در این نظام ، ولی فقیه علاوه بر استعداد و توان مدیریتی شخصی، از اصل مشورت نیز در جهت مدیریت کلان نظام بهره می گیرد و با در اختیار داشتن مشاوران لایق و کارآزموده و امین ، تلاش می کند تا بهترین تصمیم گیری را در اداره امور داشته باشد .

 این در حالی است که نظام سلطنت فاقد هر گونه توجیه عقلانی است و صرفا بر اساس زور و دیکتاتوری بنیان نهاده می شود . در چنین نظامی سر سلسله حکومت صرفا به دلیل در اختیار داشتن زور و قدرت بیشتر و عمدتا با خونریزی های فراوان و ایجاد جو ارعاب و وحشت زمام امور را بر عهده گرفته و سلطنت را موروثی می نماید و اعقاب وی نیز صرفا به دلیل اینکه فرزندان و نوادگان وی هستند استحقاق بر عهده گرفتن منصب سلطنت را پیدا می کنند و لو اینکه از کوچکترین شایستگی در این زمینه بهره مند نباشند . از این روی در چنین نظام هایی مردم هیچ نقشی نه در پیدایش و نه در تداوم نظام ندارند و همه چیز بر مبنای دیکتاتوری و استبداد اداره می شود و به همین دلیل گفته می شود منشا مشروعیت چنین نظام هایی زور و غلبه می باشد . در چنین نظامی هیچ ابزاری در جهت کنترل حکومت وجود ندارد و قانون یعنی فرمان شاه و حتی گاه گفته می شود که فرمان شاه ، یعنی حکم خدا ، چنانکه در گذشته این شعار مشهور بود که «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» و جالب تر اینکه هیچ مبنا و دلیلی هم برای انتساب چنین مسائلی به خداوند وجود نداشت چنانکه گاه گفته می شد که «شاه سایه خدا بر زمین است» و از این جهت شاهان خود را ظل الله می نامیدند و حال آنکه چنین شعارهایی ، جز نقل های عده ای از چاپلوسان و اطرافیان که هدفی جز توجیه و مشروعیت بخشی به نظام نامشروع سلطنت نداشتند ، 

هیچ مبنا و دلیل عقلی یا نقلی دیگری نداشت . با توجه به آنچه گفته شد می توان دریافت که دو نوع نظام مبتنی بر ولایت فقیه و نظام مبتنی بر سلطنت ، جز در اینکه هر دو ، نوعی از انواع نظام هایی که در جهان توانسته اند به عرصه ظهور برسند (اعم از اینکه به صورت مشروع به عرصه ظهور رسیده باشند و یا به صورت نامشروع) و هر دو دارای سازمان حکومت به معنای اعم کلمه می باشند ، هیچ وجه مشترکی با یکدیگر ندارند و در واقع می توان گفت که این دو نظام ، اگر چه هر دو اشاره به نظام های حکومتی دارند اما محتوای هر یک با دیگری کاملا تفاوت دارد به گونه ای که یکی از آنها دارای توجیه عقلی و نقلی است و دیگری فاقد هر گونه توجیهی می باشد و پایداری آن نیز در طول تاریخ همواره بر اساس اتکاء به زور و غلبه و بهره گیری از ابزارهای استبداد بوده است . علاوه بر این توضیح کلی در پاسخی جزئی تر به برخی از این سوالات نیز لازم است چند نکته را مورد اشاره قرار دهیم : 1 – مقام عظمای ولایت ، اشاره به جایگاهی است که ولی فقیه بنا به ادله عقلی و نقلی متعدد از آن جایگاه برخورد بر این اساس واژه ولایت ، ولی ، مقام عظمای ولایت و نظایر آن واژه هایی هستند که ریشه دینی داشته و در راستای نظریه امامت و ولایت مطرح می شوند اما آریا مهر به معنای خورشید ایرانیان ، لقبی بود که توسط رضا زاده شفق از سناتورهای انتصابی دوران پهلوی برای محمد رضا پهلوی ساخته و پرداخته شد و پیش از آن فاقد هر گونه پیشینه ای بود. (در این زمینه رک : سایت راسخون ،x ) با این حال با توجه به اینکه اساس نظام سلطنت نظامی نامشروع بود چنین لقب سازی هایی نیز هرگز قادر به ایجاد مشروعیت برای حاکمان این نظام نبود و به همین دلیل علیرغم تمامی اقدامات و فعالیت هایی که در طول سال های اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 در جهت مشروعیت بخشی به نهاد سلطنت از سوی نظام حاکم صورت گرفت ، این نظام نتوانست جایگاه خود را در میان مردم تقویت نماید و در نتیجه با فراهم شدن شرایط و در جریان انقلاب اسلامی برای همیشه خط بطلان بر آن کشیده شد و به جای آن با نقش آفرینی و حضور همه جانبه مردم ، نظامی جدید با محوریت ولایت فقیه برپا گردید .

 2 – جان نثار از جمله القاب و شعارهایی بود که از سوی وابستگان و هواداران سلطنت در جهت ابراز وفاداری و تقرب هر چه بیشتر به این نظام مطرح می شد و همواره با تاییدات ضمنی حکام وقت مواجه می شد اما در نظام جمهوری اسلامی رهبران انقلاب در زمینه شعارهایی همچون «جانم فدای رهبر» معتقدند چنین شعارهایی شعارهای درستی نبوده و افراد معتقد و حزب اللهی نباید فدایی شخص ، اگر چه رهبر و ولی فقیه باشد بشوند ، بلکه همه باید فدایی اسلام شوند ، چنانکه حضرت آیت الله خامنه ای در دیداری که با جمعی از فرماندهان نیروی زمینی ارتش در محل ستاد مشترک ارتش داشتند در این زمینه چنین فرمودند : «... این را من باید تأکید کنم؛ نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه میدهد که ما بگوئیم ارتش ما، یا نیروهای مسلح ما، یا عناصر ما، برای خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، برای خاطر اسلام، همه بمیرند؛ فلان آدم هم برای خاطر اسلام بمیرد. برای برافراشته نگهداشتن پرچم استقلال کشور - که کشور اسلامی است - همه آماده باشند برای مردن در این راه؛ که این مردن، اسمش شهادت است. در این صورت، این ارتش میشود ارتش الهی و معنوی؛ این ارتش میشود ارتش اسلامی»(بیانات در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش ،) البته لازم است متذکر شویم شعار «جانم فدای رهبر» یکی از شعارهای مرسوم در برنامه های نظامی و نیز برخی محافل معتقد به نظام وانقلاب می باشد و هر چند مقام معظم رهبری ، همگان را با این بیانات از سردادن چنین شعارهایی منع کردند ، اما کسانی هم که این شعار ها را سر می دادند منظورشان ، فدایی شدن برای شخص نبود بلکه فدایی شدن در راه اسلام و صیانت از جایگاه ولایت فقیه بود ، چرا که ولایت فقیه ، جایگاهی است که بنا به ادله شرعی و عقلی متعدد که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد در راستای ولایت ائمه اطهار ع قرار می گیرد و به همین دلیل صیانت از این جایگاه و گوش فرا دادن به فرامین وی معادل صیانت از جایگاه امامت و گوش فرادادن به فرامین ائمه معصومین ع می باشد چنانکه در مقبوله عمر بن حنظله در این زمینه چنین آمده است که اگر فقیهی که در روایت مزبور از سوی امام به عنوان نایب امام معصوم معرفی شده است حکمی براند و از او پذیرفته نشود ، چنین کاری در حکم رد امام معصوم بوده و رد حکم امام معصوم هم گناهی در حد شرک به خدای متعال دارد «فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّه‏»(اصول کافی ، چاپ اسلامیه ، ج1، ص 67) ، در زمینه جایگاه ولایت فقیه در اسلام در ادامه توضیحاتی خواهد آمد . در هر صورت نکته مهمی که وجود دارد این است که هم شرع مقدس اسلام و هم بزرگانی همچون مقام معظم رهبری همگان را از فدایی دانستن برای شخص ولی فقیه منع کرده اند و به همین جهت هیچ کس حق ندارد خود را فدایی شخص رهبر بداند . 3 – همانگونه که گفته شد جملاتی همچون «شاه سایه خدا بر زمین» ، «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» ، «سلطنت عطیه ای الهی است» فاقد هر گونه مبنا و دلیل عقلی و نقلی بوده و ادعاهایی بود که هیچ نسبتی با مبانی دینی نداشتند و از آنجایی که هر نسبتی که به دین و مظاهر آن داده می شود باید مستند به منابع و مبانی دینی باشد ، لذا چنین شعارهایی که فاقد چنین جایگاهی در منابع دینی می باشند را صرفا می توان شعارهایی پوچ ، بی اساس و باطل خواند ؛ این در حالی است که ادعای نیابت ولی فقیه از جانب امام زمان ، واقعیتی است که ریشه در مبانی و مباحث اعتقادی و دینی دارد و به همین دلیل طرح چنین اعتقاد و شعاری هیچ گونه ایرادی ندارد . به عبارت دیگر بر اساس ادله نقلى (نصوص و روایات) و عقلى متعدد، فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت از طرف امامان معصوم(ع) براى رهبرى و اداره جامعه اسلامى منصوب گردیده و نایب واقعى آن بزرگواران مى‏باشد و این چنین نیست که ولی فقیه ، از جانب خود ، خودش را نایب امام زمان معرفی نماید که به بررسی برخی از این ادله می پردازیم. الف. بررسى ادله نقلى: در میان ادله نقلى به روایات متعدد و بسیارى براى اثبات ولایت فقیه تمسک شده است که ما در اینجا به برخى از آنان که صراحت در نیابت فقیه جامع الشرایط از امامان معصوم(ع) دارد، اشاره مى‏نماییم: 1. روایت امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم(ص): اللهم ارحم خلفائى قیل یا رسول الله و من خلفاؤک؟ قال الذین یأتون من بعدى یروون حدیثى و سنتى‏؛ رسول خدا(ص) فرمود: خدایا، جانشینان مرا رحمت فرست، پرسیدند: یا رسول الله، جانشینان تو کیانند؟ فرمود: آنها که بعد از من مى‏آیند و حدیث و سنت مرا نقل مى‏کنند، (وسائل الشیعه، ج 18، باب 8، ص 65، ح 50)

مفهوم خلافت، در بین مسلمین، امر روشن و شناخته‏شده‏اى بوده است و جانشینى پیامبر عهده‏دارى همه مسئولیتهاى سیاسى و حکومتى آن حضرت است. بر این اساس، مفهوم روایت آنست که علماء جانشین پیامبرند و ولایتى که آن حضرت در زمینه حکومت داشته است، بجز آنچه از خصایص پیامبر(ص) بوده، براى فقهاء نیز ثابت مى‏باشد. در عصر غیبت، تنها فقها تبلور شخصیت پیامبر اکرم(ص) هستند و عهده‏دار شئوون جامعه مى‏باشند. نبى اکرم(ص) سه مقام و منصب عمده را دارا بودند: یکم، تبلیغ آیات الهى و ابلاغ احکام و راهنمایى مردم. دوم، داورى و قضاوت بین مردم و رفع خصومت. سوم: زمامدارى جامعه اسلامى، از این که روایت مطلق است و در آن قید خاصی براى جانشین ذکر نشده است و اطلاق اقتضاء عموم دارد استفاده مى‏شود که فقها، در همه شئون پیامبر اکرم(ص) چون جانشین آن حضرت مى‏باشند. 2. توقیع مبارک حضرت ولى عصر(ع): و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانهم حجتى علیکم و انا حجة الله‏، (وسائل‏الشیعه، ج 18، باب 11، ص 101، ح 8) امام زمان(عج) در پاسخ اسحاق بن یعقوب، به خط مبارکشان چنین فرمودند: که در رخدادهایى که اتفاق مى‏افتد به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم». مراد از حوادث واقعه در حدیث احکام نیست، بلکه حوادث و پیشامدهاى اجتماعى است که مربوط به مصالح عمومى جامعه است و براى مردم اتفاق مى‏افتد. زیرا رجوع به فقهاء در احکام، در عصر غیبت، امرى بدیهى بوده است. بنابراین رجوع به فقهاء صرفاً براى کسب تکلیف شرع در احکام نیست. از سوى دیگر، اینکه فقهاء حجت بر مردم هستند، منظور حجّت بودنشان در همه شئون جامعه است و با وجود آنان، براى اداره امور جامعه و قضاوت، نمى‏توان به دیگران مراجعه کرد. 3. مقبوله عمر بن حنظه از حضرت امام صادق(ع): ... ینظران من کان منکم ممن قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانى قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکم الله و علینا ردّ و الراد علینا الراد على الله و هو على حدّ الشرک بالله‏؛ مردم باید دقت کنند و از بین فقهایى که راوى حدیث ما هستند و در احکام حلال وحرام ما صاحب نظرند و با احکام اهل بیت(ع) آشنایى دارند، فقیهى را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرار دهند که من او را بر شما حاکم قرار دادم پس هرگاه حکمى کرد و از او قبول نکردند، حکم ما را سبک شمرده‏اند و ما را رد کرده‏اند، و آن کس که ما را رد کند خدا را رد کرده است و رد کردن خدا در حد شرک به خدا است‏، (وسائل الشیعه، ج 18، باب 11، ص 98، ح 1 - اصول کافى، ج 1، ص 67). مقصود از شخص آگاه به حلال و حرام، همان فقیه است به هنگام دسترسى نداشتن به معصوم، فقیه حاکم مردم است و این حاکمیت، از طرف معصوم(ع) به او رسیده است. بدیهى است که امام(ع) شخص معینى را به حاکمیت و نیابت از خود نصب نکرده است. بلکه به صورت عام نصب نموده است. و همه فقها داراى چنین ولایت و نیابتى مى‏باشند اما از آنجا که اعمال ولایت از سوى تمامى فقهاء در مسائل اجتماعى و سیاسى مربوط به اداره جامعه، باعث حرج و مرج و اختلال مى‏شود که عقلاً و شرعاً مردود مى‏باشد بنابراین در مقام عمل تنها یک نفر فقیه جامع‏الشرایط فتوى و زعامت که در رأس قرار داشته به تمام مصالح و مفاسد جامعه آگاهى بیشتر دارد به اعمال ولایت و نیابت مى‏پردازد. 4. حدیث امام صادق(ع) از رسول الله(ص): ان العلماء ورثة الانبیاء؛ همانا علماء وارثان پیامبران هستند، (اصول کافى، ج 1، ص 34)

بر اساس این حدیث آن چه انبیاء(ع) در شئون اجتماعى داشته‏اند به علماى دین منتقل شده است و تنها علمایند که واث آنانند و شئون اجتماعى انبیاء(ع) نیز همان سه منبعى است که در ذیل روایت اول بیان شد یعنى فتوا، قضاوت و زمامدارى و اداره جامعه. بنابراین بر اساس روایات فوق و روایات متعدد دیگرى که در این زمینه وارد شده است فقیه جامع الشرایط از طرف امامان معصوم(ع) نیابت و ولایت دارد. البته روشن است که هر یک از این روایات توضیح فراوانى دارند که مى‏توانید به کتاب‏هاى مفصل از جمله کتاب «شؤون و اختیارات ولى فقیه» ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع امام خمینى(ره) مراجعه کنید. ب ) و اما دلیل عقلى: احکام اسلامى - اعم از قوانین اقتصادى، سیاسى و حقوقى - تا روز قیامت باقى و لازم‏الاجرا است و هیچ یک از احکام الهى نسخ نشده و از بین نرفته است. این بقا و دوامِ همیشگىِ احکام، نظامى را ایجاب مى‏کند که اعتبار و سیادت این احکام را تضمین کرده، عهده‏دار اجراى آنها شود؛ چرا که اجراى احکام الهى جز از رهگذر برپایى حکومت اسلامى امکان‏پذیر نیست. در غیر این صورت جامعه مسلماً به سوى هرج و مرج رفته و اختلال و بى‏نظمى بر همه امور آن مستولى خواهد شد. از آن جایى که حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأکید شرایع الهى است و بى‏نظمى و هرج و مرج در امور مسلمانان امرى نکوهیده و ناپسند مى‏باشد، روشن است که حفظ نظام و سدّ طریق اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامى در جامعه تحقق نمى‏پذیرد. ازاین‏رو هیچ تردیدى در لزوم اقامه حکومت باقى نمى‏ماند. علاوه بر آنچه گفتیم حفظ مرزهاى کشور اسلامى از هجوم بیگانگان و جلوگیرى از تسلط تجاوزگران بر آن، 

عقلاً و شرعاً واجب است، تحقق این امر نیز جز به تشکیل حکومت اسلامى میسر نیست. آنچه برشمردیم، جزو بدیهى‏ترین نیازهاى مسلمانان است و از حکمت به دور است که خالق مدبّر و حکیم، آن نیازها را به کلّى نادیده بگیرد و از ارایه راه حلى جهت رفع آنها غفلت کند. آرى، همان دلایلى که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات مى‏کند، عیناً لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولى عصر(عج) را نیز ثابت مى‏نماید؛ به ویژه پس از این همه مدت که از غیبت آن بزرگوار مى‏گذرد و شاید این دوران هزارها سال دیگر نیز ادامه یابد. در این صورت آیا مى‏توان تصور کرد که آفریدگار حکیم، امت اسلامى را به حال خود رها کرده و تکلیفى براى آنها معین نکرده باشد؟ و آیا خردمندانه‏است که بگوییم خداوند حکیم به هرج و مرج میان مسلمانان و پریشانى احوال آنان رضایت داده است؟ و آیا چنین گمانى به شارع مقدس روا است که بگوییم حکمى قاطع جهت رفع نیازهاى اساسى بندگان خدا تشریع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟ آرى، لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاى کشور و جلوگیرى از تجاوز بیگانگان، از بدیهى‏ترین امور است؛ بى‏آن که بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقى باشد. گفتنى است که قدر متیقن از اشخاص براى تصدى منصب حکومت، فقیه عادل و آگاه به مسائل زمان خود است و تا چنین شخصى هست نوبت به غیر عادل یا غیر فقیه نمى‏رسد. در روایت فضل بن شاذان - که در کتاب علل الشرایع از امام رضا(ع) نقل شده - به همین دلیل عقلى اشاره شده است. 

حضرت مى‏فرماید: «اگر کسى بگوید که چرا خداوند اولى الامر براى مردم قرار داده و آنان را به پیروى از ایشان امر فرموده است، پاسخ داده مى‏شود که این امر علل بسیار دارد از جمله این که خداوند حدود و قوانینى براى زندگى بشر تعیین فرموده و به مردم فرمان داده است که از آن حدود و قوانین تجاوز نکنند؛ چرا که براى آنان فساد و تباهى به ارمغان مى‏آورد. اما اجراى این قوانین و رعایت حدود شرعى تحقق نمى‏پذیرد مگر آن که خداوند زمامدارى امین براى آنان بگمارد تا آنان را از تعدى از حدود و ارتکاب محرمات باز دارد. در غیر این صورت چه بسا افرادى باشند که از لذت و منفعت شخصى خود به بهاى تباه شدن امور دیگران صرف نظر نکنند.

 ازاین‏رو خداوند سرپرستى براى مردم تعیین فرموده است تا ایشان را از فساد و تباهى باز دارد و احکام و قوانین اسلامى را درمیان آنان اقامه کند. دیگر آن که ما هیچ گروه یا ملتى را نمى‏یابیم که بدون زمامدار و سرپرست زندگى کرده و ادامه حیات داده باشد؛ زیرا اداره امور دینى و دنیوى آنان به زمامدارى مدبّر نیازمند است و از حکمت بارى تعالى به دور است که آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها کند، حال آن که خود به خوبى مى‏داند که مردمان به ناچار باید حاکمى داشته باشند که جامعه را قوام و پایدارى بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبرى کند و اموال عمومى را میان آنان تقسیم کند و نماز جمعه و جماعات آنان را برپا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیرى نماید و... گفتنى است که مردم داراى آرا و افکار و تمایلات مختلف‏اند. پس اگر حضرت حق زمامدارى را که از ره‏آوردهاى پیامبر پاسدارى کند تعیین نمى‏فرمود، مردمان فاسد و تباه مى‏شدند. آیین و سنت و احکام خداوندى تغییر مى‏یافت و ایمان آنان متزلزل مى‏شد و تمامى خلق به تباهى و ضلالت مى‏افتادند»، (بحارالانوار، چاپ جدید 110 جلدى، ج 6، ص 60)

براى مطالعه و تحقیق بیشتر ر.ک: 1- ولایت فقیه و جهاد اکبر،امام خمینى 2- ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع،على عطایى 3- ولایت فقیه به زبان ساده،شفیعى 4- ولایت فقیه،جوادى آملى 5- حدود ولایت حاکم اسلامى،احمد نراقى 6- حکومت الهى و ولایت و زعامت،مصطفى آیت اللهى 7- ولایت فقیه و حاکمیت ملت،طاهرى خرم‏آبادى 8- ولایت فقیه،شهید هاشمى‏نژاد 9- مجله حوزه شماره 85 - 86 بحثى درباره ولایت فقیه،نجابت 10- ولایت فقیه یا حکومت اسلامى در عصر غیبت،محمد یزدى 11- ولایت فقیه،آیت‏اللَّه‏معرفت 4 – همانطور که از ویژگی های نظام سلطنتی بر می آید دستوراتی که از جانب شاه و سلطان صادر می گردد و در اینجا اصطلاحا به عنوان «رای یا امر ملوکانه» از آن یاد شده است الزاما مبتنی بر مبانی قابل قبول عقلی و نقلی نبوده و عمده این دستورات و اوامر ، هیچ مبنایی جز هوا و هوس و تمنیات شخص شاه ندارد . همچنین با توجه به اینکه هر حکومتی غیر از حکومتی که به تایید الهی رسیده باشد از جمله حکومت های پادشاهی حکومت طاغوت می باشد از این روی عمل به اوامر ملوکانه ، عمل به حکم طاغوت می باشد که در قرآن و روایات از آنها منع شده است . از این روی اولا چنین دستوراتی الزاما در چارچوب شرع مقدس اسلام نمی باشد و ثانیا به دلیل اینکه منبع و مصدر آنها طاغوت می باشد اطاعت از آنها حرام می باشد . 

این در حالی است که احکام حکومتی ماهیتا با اوامر ملوکانه تفاوت دارد چرا که اولا در چارچوب شرع مقدس اسلام است و ثانیا از جایگاهی صادر شده است که مشروعیت آن بنا به ادله عقلی و نقلی اثبات شده و در نتیجه اطاعت از آن نیز واجب می گردد . برای توضیح این مطلب لازم است اندکی در باره حکم حکومتی و رابطه آن با احکام اسلام توضیح داده شود . «احکام حکومتی» تصمیماتی است که ولی امر، در سایه قوانین شریعت و رعایت موافقت آن ها به حسب مصلحت وقت گرفته ، طبق آن ها مقرراتی وضع نموده ، به اجرا در می آورد، مقررات نام برده لازم الاجرا و مانند شریعت دارای اعتبار می باشند، با این تفاوت که قوانین آسمانی، ثابت و غیرقابل تغییر و مقررات وضعی، قابل تغییر و در ثبات و بقاء تابع مصلحتی می باشند که آن ها را به وجود آورده است و چون پیوسته، زندگی جامعه انسانی در تحول و رو به تکامل است، طبعا این مقررات تدریجا تغییر و تبدل پیدا کرده، جای خود را به بهتر از خود خواهند داد. بنابراین می توان مقررات اسلامی را بر دو قسم دانست: 

قسم نخست احکام آسمانی و قوانین شریعت که مواردی ثابت و احکامی غیر قابل تغییر می باشند و قسم دوم مقرراتی که از کرسی ولایت سرچشمه گرفته، به حسب مصلحت وقت وضع شده و اجرا می شود». (سیدمحمدحسین طباطبایی، بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، مقاله «ولایت و زعامت»، صص 83_85)در اندیشه سیاسی اسلام ولی فقیه دارای اختیارات تامی است که می تواند در تمام امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی و ... ، حکم حکومتی کند و اطاعت از حکمش واجب است. بنابراین دایرهء اختیارات ولی فقیه در صدور حکم حکومتی گسترده و حتی آنچنان که حضرت امام (ره) می فرماید: «حکومت، اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد» (صحیفه نور، ج 20، ص 170) و «حکم حکومتی از احکام اولیه است» (همان، ج 20، ص 174) و «به عناوین ثانویه محدود نیست» (جهت مطالعه کامل ر.ک: دین و دولت در اندیشه اسلامی، محمد سروش، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1378، صص 614_670). حکم حکومتی به پشتوانه مشروعیت اصل حکومت و ولایت و جایگاه ارزشی آن، همه احکام اولی و ثانوی و یا واقعی و ظاهری را در بر می گیرد. یعنی مجموعه احکامی که برای حفظ کیان اسلام و نظام سیاسی _ اجتماعی مسلمانان مفید و تاثیر گذار است می تواند به عنوان اولی یا ثانوی اش با تشخیص ولی فقیه در قالب احکام حکومتی جعل و صادر شود و اجرایش بر همگان واجب گردد. (ولایت فقیه، جوادی آملی، ص 87-88) بنابراین حکم حکومتی 

اختیاری قانونمند و دارای ضوابط است که در موارد خاصی که مصالح اهم جامعه اسلامی اقتضا می نماید جهت حفظ و تأمین مصالح جامعه به حاکم اسلامی سپرده شده است و به هیچ وجه تحت تأثیر انگیزه های یا مصالح شخصی و حزبی و امثال آن - که در حکومت های دیکتاتوری وجود دارد - نمی باشد. بدیهی است حکم حکومتی علاوه بر مصلحت اهم که آنهم نیازمند تشخیص از طریق کارشناسی دقیق است موقت می باشد . حکم حکومتی در فقه شیعه در زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع) و در زمان غیبت توسط علمای شیعه (نظیر حکم حکومتی میرزای شیرلزی مبنی بر تحریم تنباکو ) سابقه دارد و در منابع روایی و متون دینی وجود دارد.


محقق و نویسنده:کیوان گیتی نژاد-حیدری

  • کیوان گیتی نژاد
  • ۰
  • ۰

ولایت در مسیر اصلاح دولت

رئیس جمهورا انبوه ،توهمات!تحلیلی فراگرفته است.

روحانی از کاخش بیرون بیاید!و مستبدانه:تصمیم نگیرد

دولت در مسیر غلط

نگرانی داریم دولت در مسیر اصلاح،رفتارش!لجبازی قرار گیرد.

حجت الاسلام :پژمانفر،نماینده مردم مشهد،و کلات در مجلس:

مجلس

جلسه سوال از رئیس جمهور:قبل از تعطیلات فروردین و تصمیمات عجولانه دولت"برگزار شده بود:

دولت

تا خسارت و مسائل امروز به وجود نیاید.عامل اصلی:این تاخیر خود دولت است.

امروز مجلس بعنوان زبان ملت پیام خودش را "! به مردم شریف اعلام کرد که:منافع مردم را:

خجالت

هیچگاه قربانی مسائل دیگر نخواهیم کرد


.علیرقم فشارهای"فراوانی که این:

روزها نمایندگان ، از سوی دولت مردان شاهد بودند.

متاسفانه:رئیس جمهور و دولت : را انبوه توهمات؛ درباره :مسائل پیش آمده:

دولت و ملت

دربرگرفته است.

انتظار داشتیم که : واقع بینانه تر،مسائل کشور را به نمایندگان ملتمی گفتند.

وصادقانه اعلام می کردند:

((اشتباه کردم))

اشتباه کردم

اصرار بر اشتباهات گذشته که در صحبت های امروز ((رئیس جمهور))نمایان بود! کارشناسان و

نمایندگان را:نسبت به آینده کشور نگران کرده است.

اشتباهات پی در پی دولت

انتظار این است که رئیس جمهور" از فضای کاخ " خودشان بیرون آیند و در فضای:

ارتباطات قرار بگیرند و استبداد رای که حتی دولتمردان در جلسات اعلام می کنند:

((رئیس جمهور))حرف هیچکس را نمی شنود؛و :مستبدانه؛ مسائل را(پیگیری میکند را):

کنار بگذارند.

اشتباه کردم

امروز می تواند" یک فرصت ، برای تغییر دولت باشد و رئیس جمهور:مسیریکه:بخصوص،در

مسائل #اقتصادو#سیاست خارجی رفته است را:اصلاح کند.و از ظرفیت مجلس ،دز این راستا بهره برد.

نگرانی داریم

نگرانی داریم دولت در مسیر لجباری قرار گیرد و نه تنها درمسائل کمک نکند،در مسیر اصلاح نیز قرار نگیردو

چالش ها گسترده تر بشود.

تو.ضیح

مجلس در صورت مشاهده این رفتار و اصرار در مسیر اشتباه؛قطعا از ابزارهای قویتر برای اصلاح رفتارهای 

دولت و شخص رئیس جمهور استفاده کند.

از مجلس برای ملت

باتوجه:به تورم بالا و فشاریکه:بر آحاد مردم آمده است!فضای سیاسی درست کردن،

فرافکنی ها ومسائل را به تجمعات خیابانی تقلیل دادند.

توضیح از مجلس

هیچ کدام پاسخ صحیح نیست و در حالیکه :پاسخ صحیح، عمل ومسائل

کارشناسی می خواهد.

تنبیح دولت

نویسنده:

کیوان گیتی نژاد_(سردار تنهایی،حیئری)


  • کیوان گیتی نژاد
  • ۰
  • ۰

پروژه 2020براندازی

جزئیات پروژه 2020 و موج سوم براندازی نرم انقلاب/ برجام و مذاکره با آمریکا، موج سوم براندازی است/ هیچ چیز به اندازه ولایت فقیه برای غرب تلخی ایجاد نکرده است تحقیقات میدانی یک تیم زبده متشکل از پاتریک کلاوسون، فرانسیس فوکویاما، کنت تیمرمن، ساموئل هانتینگتون و... منجر به تدوین دکترین جدید آمریکا برای براندازی جمهوری اسلامی ایران از طریق "جنگ نرم" با عنوان پروژه 2020 شد.

به نقل از نگاه آزاد، سید عبدالله متولیان، در همایش جنایات تاریک در روز روشن، در دانشگاه مازندران با اشاره به موضوع نفوذ گفت: امروز موضوع نفوذ که رهبر انقلاب بارها در سخنانشان مطرح کردند، باز جان تازه ای به خود گرفته است و امروز دشمنان در حال پیدا کردن روزنه‌های نفوذ هستند.


نافرمانی از ولایت، کمین‌گاه نفوذ است


وی با اشاره به عناصری که سبب رخنه می‌شود، افزود: اولین عنصری که سبب رخنه می‌شود، هنگامی است که شما سستی کردید. اینکه شما سستی می‌کنید نسبت به وظیفه، یک نما از اسلام آمریکایی و اسلام سکولار است. اسلام سکولار مردم را به تن پروری فرا می‌خواند.


استاد دانشگاه امام صادق ادامه داد: دوم، هنگامی است که شما به جدال بی‌خودی می‌پردازید. وقتی جامعه به دو دسته تقسیم شود و بینشانجدل صورت بگیرد، این نفوذ صورت می‌گیرد.


وی اظهار کرد: روزنه سوم نفوذ، نافرمانی از ولایت است؛ نافرمانی از ولایت، کمین گاهی است که دشمن از آنجا وارد می‌شود، مهمترین نشانگاه غرب برای نفوذ این نافرمانی است، یعنی ما یادمان برود که در همه جهان یک نظامی شکل گرفته است که رهبری دارد که این ادم خوب فرمانده و آقایی است.


متولیان تصریح کرد: چهارمین منفذ، دنیاگرایی است، هنگامی که انسان‌هایی که باید در میدان مبارزه باشند، اما به سمت دنیاگرایی رفتند، اولین عارضه‌ای که شکل می‌گیرد عارضه حقارت است و مردمی که خودشان را نسبت به دشمن حقیر بدانند، آن کشور شکست می‌خورد.


بی‌شک برجام نتیجه نفوذ است


وی در بخش دیگری از سخنانش با بیان این سوال که آیا برجام نتیجه نفوذ است، یا نفوذ نتیجه برجام، گفت: در بادی امر ، بی‌شک برجام نتیجه نفوذ است، اگرچه در ادامه راه پسا برجام تسهیل کننده نفوذ است.


این استاد دانشگاه با بیان اینکه خود برجام میوه نفوذ است ادامه داد: نفوذ در چهار محور یک کشور را مورد حمله قرار می‌دهد، کما اینکه یه نظام سیاسی در کره زمین به چهار انقلاب نیاز دارد.


متولیان افزود: اولین انقلاب، انقلاب سیاسی است که در کشور ما شکل گرفته است و همان انقلاب اسلامی است.


وی تصریح کرد: دومین انقلاب، انقلاب اقتصادی است که متاسفانه انقلاب اقتصادی در کشور ما صورت نگرفته است، و گردانندگاه اقتصاد در ایران همان معتقدان به اقتصاد فاسد غرب هستند.


عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) ادامه داد: 35 سال است که اقتصاددانان ما تن ندادند به بحث اقتصاد اسلامی و شما می بینید که منشا همه فسادهای اقتصادی بانک است.


وی افزود: خنده‌دارترین موضوع در این میان این است که برای سرپوش گذاشتن براین ظرف فاسد، عناوین اسلامی به آن می‌چسبانیم، مثلا می‌گوییم عقود اسلامی، بعد که جواب نمی‌دهد، می‌گوییم چرا نشد، خوب، وقتی منبع فاسد است، شما انتظار دارید نتیجه سالم بگیرید.


متولیان بیان کرد: آقایی که تفکرش اقتصاد غربی است نمی‌تواند راجع به اقتصاد اسلامی حرف بزند. این که بازرگان نماز می‌خواند دیانتش را نشان می‌داد، اما تفکرش غربی بود و تفکر فاسدی داشت.


وی در ادامه اظهار کرد: سومین انقلاب، انقلاب فرهنگی است. این نقلاب اهمیت بسیاری دارد، چرا که بدترین نفوذها نفوذ فرهنگی است. اما نفوذ فرهنگی از نفوذ اقتصادی صورت می‌گیرد.


متولیان تصریح کرد: در انقلاب چهارم، نظام اجتماعی شکل می‌گیرد، که متاثر از دو نظام فرهنگی و نظام اقتصادی است و اگر امروز در جامعه طلاق، پستی، سرقت و تجاوز می‌بینید به‌خاطر این است که از دو نظام قبل نفوذ صورت می‌گیرد.


پروژه 2020، موج سوم براندازی غرب علیه ایران است


وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به پروژه جدید براندازی غرب علیه ایران، گفت: با اتمام جنگ 300 مرکز آمریکایی پروژه 2020 را برای ما می‌نویسند تا جمهوری اسلامی ایران را ساقط کنند، پروژه 2020، موج سوم براندازی غرب علیه ایران است.


متولیان در تشریح این پروژه گفت: بر اساس نتایج تحقیقات میدانی یک تیم زبده متشکل از پاتریک کلاوسون، فرانسیس فوکویاما، کنت تیمرمن، ساموئل هانتینگتون و... تجزیه و تحلیل و بررسی های صورت گرفته در مراکز پژوهشی و تحقیقاتی ، که منجر به تدوین دکترین جدید آمریکا برای 


براندازی جمهوری اسلامی ایران از طریق "جنگ نرم" شد؛ پروژه 30 ساله ای را با عنوان "پروژه 2020 " تهیه و در قالب سه مقطع 10 ساله برای سال های 78 و 88 و 98 در دستور کار خود قرار دادند.


وی تصریح کرد: این پروژه 30 ساله بر ریل گذاری در حوزه‌های سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تاکید دارد.


این استاد دانشگاه تاکید کرد: همان‌طور که در بالا تشریح کردیم، در هر کشوری وقتی نظام سیاسی تغییر می کند که چهار نظام مشتمل بر : 1– نظام سیاسی 2– نظام اقتصادی 3– نظام فرهنگی 4– نظام اجتماعی با هم سقوط نموده و دگرگون شود و بر این اساس استکبار جهانی 


به سرکردگی شیطان بزرگ (با توجه به تأثیر قطعی انقلاب اسلامی بر شکل و ساختار آینده سیاسی جامعه جهانی) با هدف پیشگیری از سقوط امپراتوری قانون‌مند شده سلطه ، در پروژه 2020 برای نابود کردن این 4 نظام برنامه ریزی نموده است.


وی در ادامه با تشریح جزئیات این طرح گفت: استکبار می‌خواهد ساختارهای نظام را یک به یک اشغال کند و این  کار با اعتماد سازی و با مذاکره قرار است صورت بگیرد. چرا اقا با مذاکره مخالفت می‎کند، چون سم مهلک است، غرب مذاکره می‌کند برای اعتماد سازی، مذاکره می‌کند برای نفوذ، بعد که نفوذ صورت گرفت، حلقه ها شکل می‌گیرد، و آرام آرام در قالب اعتمادسازی که صورت گرفته بود، به همه بخش‌های نظام دسترسی می‌یابند و دیگر نیاز به کودتا و جنگ نیست.


غربی‌ها هیچ چیز به اندازه ولایت فقیه برایشان تلخی ایجاد نکرده است


متولیان با بیان اینکه نفوذ در اینجا معنا پیدا می‌کند، تاکید کرد: اگر بتوانیم نفوذ را درست بشناسیم و منافذ نظام را درست مسدود کنیم، در مقابل نظام غرب پیروزیم در غیر این صورت با این خواص بی‌بصیرت واداده شکست می‌خوریم، آنجاست که  ما فقط یک ستون داریم که به آن تکتیه کنیم، آن هم ستون ولایت است. غربی‌ها هیچ چیز به اندازه ولایت فقیه برایشان تلخی ایجاد نکرده است.


وی ادامه داد: تفرقه در پسابرجام مورد توجه دشمن است، این است که جامعه را دو قطبی کند، به‌طوری که یک قطبش مقابل رهبری قرار گیرد، البته این رهبر معظم انقلاب همان‌طور که در این سال‌ها نشان دادند، چشم بیدار جامعه هستند و همواره با بصیرت مثال زدنی‌شان راه را نشان دادند.


متولیان در پایان گفت: تا زمانی که ما گوش به فرمان ولی‌فقیه باشیم، منافذ نفوذ دشمن مسدود می‌گردد.

  • کیوان گیتی نژاد
  • ۰
  • ۰

با سه چهره صهیونیست پشت‌پرده خروج ترامپ از برجام آشنا شوید

” این میلیاردرهای سه‌گانه-(موسس کمپانی هوم دیپوت) برنارد مارکوس، (غول صنعت کازینو)شلدون اَدلسون و 

(غول حوزه صندوق‌های سرمایه‌گذاری) پاول سینگر– حدود ۴۰ میلیون دلار 

به سوپرپک‌های انتخاباتی ترامپ کمک کرده‌اند و همچنین مبالغ کلانی به نیکی هِیلی،

 سفیر ترامپ در سازمان ملل، و تام کاتن، سناتور جمهوری‌خواهی که محور سیاست ضدایران است، داده‌اند. “

واقعیت این است که حملات شدید به توافق هسته‌ای با ایران، از همان 

شروع فعالیت انتخاباتی ترامپ در ۲۰۱۵، ترجیع‌بند سخنرانی‌های او بود 

و او مرتب وعده می داد که اگر به ریاست جمهوری برسد، از این «بدترین توافق تاریخ آمریکا» خارج خواهد شد.

اما ریشه این دشمنی ترامپ با توافق هسته‌ای به طور خاص، 

و با جمهوری اسلامی ایران به طور عام در کجاست. شاید مرور سوابق 

برخی حامیان مالی کمپین انتخاباتی ترامپ بتواند جواب را روشن کند.

برنارد مارکوس

در بین حامیان مالی بزرگ ترامپ، گروه کوچکی بودند که وجه تشابه اصلی 

آن‌ها یهودی صهیونیست بودن آن‌ها و همچنین دشمنی سرسختانه با ایران است. 

یکی از این افراد، «برنارد مارکوس» نام دارد.

او یکی از حامیان مالی ترامپ است که در دعواهای حقوقی مرتبط با ترامپ و خانواده او، 

هزینه‌های حقوقی را پرداخت می کنند. او بابت حق‌الزحمه وکلای پسر ترامپ در پرونده 

«دخالت انتخاباتی روسیه»، ۱۰۸.۰۰۰ دلار پرداخت کرده است.

مارکوس یکی از سرسخت‌ترین منتقدان برجام بوده است. او در مصاحبه با فاکس اقتصادی در ۲۰۱۵ گفت:

” وقتی با شیطان داد و ستد می کنی، به دردسر بزرگی می افتی، و من فکر می کنم ایران، شیطان است. “

او در همین مصاحبه گفت که توافق با ایران یک «پیمان مرگبار، مرگبار» است.

مارکوس در همان ۲۰۱۵، به شدت از گروه‌های صهیونیستی مخالف توافق با ایران حمایت مالی کرد.

در آن سال، بنیاد متعلق به او یک میلیون دلار به «بنیاد آموزش اسراییل آمریکا» (یکی از شاخه‌های مهم آیپک)،

 ۳.۵ میلیون دلار به «بنیاد دفاع از دمکراسی‌ها» (FDD)، ۷۵.۰۰۰ 

Related image

به «اتحاد اضطراری اسراییل»، ۲۵۰.۰۰۰ دلار به «پروژه اسراییل»، ۳۵۰.۰۰۰ به «موسسه یهودی

 برای مسایل امنیت ملی» (JINSA) و ۲۵۰.۰۰۰ دلار به «سازمان صهیونیستی امریکا» (ZOA)، 

پرداخت کرد که همه به شدت علیه توافق هسته‌ای با ایران فعال بودند.

شلدون ادلسون

این فرد بزرگ ترین حامی مالی ترامپ است که به همراه همسرش «میریام»،

 به شدت مخالف توافق هسته‌ای بود. او بزرگ‌ترین پشتیبان حقیقی(انفرادی)

 به کمپین ترامپ بود که به یکی از سوپرپک‌های اصلی ترامپ یعنی «فیوچر ۴۵»، ۳۵ میلیون دلار پرداخت کرد.

«نیوت گینگریچ»، دیگر صهیونیست جمهوری‌خواه تندرو که سابقا رییس مجلس نمایندگان کنگره بود،

 در سال ۲۰۱۲ در مصاحبه‌ای گفت که «ارزش اساسی» برای ادلسون تنها یک چیز است: 

حمایت بی‌قید و شرط از اسراییل به ویژه از حزب دست راستی لیکود و رهبر آن بنیامین نتانیاهو.

قبل از نطق سال ۲۰۱۵ نتانیاهو در کنگره امریکا بر ضد توافق هسته‌ای، ادلسون مهمان افتخاری 

سفارت اسراییل در واشینگتن بود.پ

ادلسون هم مانند مارکوس و سینگر، در قبال گروه‌های طرفدار اسراییل و ضدتوافق هسته‌ای 

به شدت دست و دل‌باز عمل کرده است: ۱.۵ میلیون دلار به FDD تا پایان سال ۲۰۱۱.

در ۲۰۱۵، این قمارخانه‌دار پیر از طریق بنیاد خود ۴۰۰.۰۰۰ دلار به سازمان 

«مسیحیان متحد برای اسراییل» (CUFI)، ۵۰۰.۰۰۰ دلار به «مرکز داوید 

هوروویتز برای آزادی»، ۱۰۰.۰۰۰ دلار به صندوق «عطیه برای حقیقت 

خاورمیانه» (EMET)، ۷.۴ میلیون دلار به شورای آمریکایی اسراییلی، ۲۵۰.۰۰۰

 به JISNA1.4 میلیون دلار به «شبکه شمولی بوتیچ برای ارزش‌های جهانی یهودی» 

و ۱ میلیون دلار به ‌ZOA، پرداخت کرد که همه از سرسخت‌ترین مبلغ های خروج از توافق هسته‌ای با ایران بوده‌اند.


این صهیونیست افراطی کسی است که هیچ ابایی از آشکار کردن منویات درونی

 خود ندارد. او در سال ۲۰۱۳، در نشستی در دانشگاه «یشیوا» در شهر 

نیویورک، گفته بود که مذاکره‌کنندگان آمریکایی باید به عنوان یک تاکتیک مذاکره 

یک بمب هسته‌ای به سوی ایران شلیک کنند.

پاول سینگر

اما نفر سوم، «پاول سینگر» است که البته از دو نفر دیگر شهرت کم‌تری دارد

 و اتفاقا از مخالفان اولیه نامزدی ترامپ بود. او که از فعالیت در زمینه صندوق‌های 

سرمایه‌گذاری، میلیاردر شده است، با پرداخت یک میلیون دلار به کمیته تحلیف ترامپ، کیف پول خود را روی رییس جمهور آمرکا گشود. او هم به مانند دو نفر قبلی به همان گروه‌های ضدایرانی پیش‌گفته کمک های مالی زیادی انجام داده است.

در سال ۲۰۱۵، بنیاد متعلق به سینگر ۲ میلیون دلار به «بنیاد آموزش اسراییل 

آمریکا»، ۱۵۰.۰۰۰ دلار به «اتحاد اضطراری اسراییل»، ۱۱۸.۰۰۰ دلار به JISNA 

کمک کرد. او سابقا حامی مالی اصلی «ابتکار سیاست خارجی»، یک اندیشکده 

کوچک متشکل از نومحافظه‌کاران به شدت تندرو بود که خواهان اقدامات شدید علیه ایران هستند.

به علاوه، اندیشکده نومحافظه‌کار «دفاع از دمکراسی‌ها» طی فهرستی 

که از حامیان خود منتشر کرد، از پرداخت ۳.۵ میلیون دلار به این اندیشکده، توسط سینگر خبر داد.

هر سه این چهره‌ها عضو  سازمان «ائتلاف جمهوری‌خواهان یهودی» هستند. ت

رامپ در سخنرانی خود در این سازمان در دسامبر ۲۰۱۵ گفت:

” قرار نیست که چون من پول شما را نمی خواهم، از من حمایت نکنید. 

شما می خواهید سیاستمداران را تحت کنترل داشته باشید؛ خیلی هم 

خوب …من پشتیبانی شما را می خواهم، ولی پولتان را نمی خواهم. “

اما وقتی ترامپ نامزدی خود را قطعی کرد، این حرفش را پس گرفت و پول کلانی

 از این سه تن دریافت کرد. در سیاست آمریکا، پول میلیونی برای کسی خرج نمی شود، 

مگر این که در ازای آن الطافی انجام گیرد.

ترامپ در حال پس دادن بدهی است.

  • کیوان گیتی نژاد
  • ۰
  • ۰


صهیونیست‌ها با استناد به تورات، مدعی مالکیت فلسطین هستند. مطالعه تورات نشان می‌دهد که خداوند زمین فلسطین را به ابراهیم(ع) عطا فرمود و به او تأکید کرد که نسل او باید موحد باشند وگرنه خداوند آنها را از این زمین اخراج خواهد فرمود. این شرط به وسیلۀ حضرت 

موسی(ع) نیز مؤکد شد و خدای حکیم در این خصوص از یهود پیمان محکمی گرفت. اما این شرط رعایت نشد و خداوند دو نوبت بنی‌اسرائیل 


را از فلسطین تبعید فرمود و در نوبت سوم آنها را برای همیشه نفی بلد کرد. بنی‌اسرائیل نخستین مرتبه در زمان یوسف(ع) به مصر تبعید شدند و تا چهار نسل در آنجا ماندند تا وقتی که خداوند به واسطۀ حضرت موسی(ع) آنها را به فلسطین باز آورد. نوبت دوم تبعید یهود، در سال ۵۸۶ 









قبل از میلاد به بابل بود البته بعد از آنکه بخت النصر اورشلیم را فتح کرد و معبد سلیمان را تخریب نمود. و نهایتاً در سال هفتاد میلادی، چهل سال بعد از اتمام حجّت حضرت عیسی(ع) با این قوم، بلای خداوند به توسط رومیان بر این قوم نازل گشت و یهودیان برای ابد از فلسطین 


اخراج شدند. تنها راه بازگشت یهود به فلسطین آن است که توبه کنند و از راه پدران خود بازگشت نمایند. این موضوع از آیه هشتم سوره إسراء استنباط می‌شود (عَسىَ‏ رَبُّکُم‏ أَن یَرْحَمَکُم وَ إنْ عُدتُم عُدْنَا).

یهودیان بهتر از هر کس دیگر، به این حقایق واقفند و برای همین است که هجده قرن بعد از اخراجشان از فلسطین برای بازگشت به آن زمین مقدس اقدامی نکردند. اما بدعت گذاران یهود در اواخر قرن ۱۹ مدعی مالکیت فلسطین بر اساس تورات 

شدند. این سلسله مقالات، سعی دارد با زبانی ساده این ادعای صهیونیست‌ها را بررسی کند.

********


یهودیان شریعت خدا را حفظ نکردند

حضرت‌ داوود(ع‌) که‌ حدود سیصد سال‌ پس‌ از حضرت‌ موسی‌(ع‌) به‌ حکمرانی ‌رسید در کتاب مزامیر ــ که در نزد مسلمانان با نام زبور مشهور است ــ تاریخ‌ بنی‌اسرائیل‌ را مرور کرده‌ و تقصیرهای ‌ایشان‌ را برشمرده‌ است. مزمور‌ ۷۸ 

اینطور آغاز می‌شود:

ا

ی قوم من شریعت مرا بشنوید! گوش‌های خود را به سخنان دهانم فراگیرید! دهان خود را به مَثَل باز خواهم کرد به چیزهایی که از بنای عالم مخفی بود، تنطّق خواهم نمود، که آنها را شنیده و دانسته‌ایم و پدران ما برای ما بیان کرده‌اند. از فرزندان 

ایشان آنها را پنهان نخواهیم کرد. تسبیحات خداوند را برای نسل آینده بیان می‌کنیم و قوّت او و اعمال عجیبی را که او کرده است. زیرا که شهادتی در یعقوب برپا داشت و شریعتی در اسرائیل قرار داد و پدران ما را امر فرمود که آنها را به فرزندان 

خود تعلیم دهند؛ تا نسل آینده آنها را بدانند و فرزندانی که می‌بایست مولود شوند تا ایشان برخیزند و آنها را به فرزندان خود بیان نمایند؛ و ایشان به خدا توکّل نمایند و اعمال خدا را فراموش نکنند، بلکه احکام او را نگاه دارند. و مثل پدران خود نسلی 


گردنکش و فتنه‌انگیز نشوند، نسلی که دل خود را راست نساختند و روح ایشان به سوی خدا امین نبود. بنی‌افرایم که مسلح و کمانکش بودند، در روز جنگ روی برتافتند. عهد خدا را نگاه نداشتند و از سلوک به شریعت او ابا نمودند، و اعمال و عجایب او را فراموش کردند که آنها 

را بدیشان ظاهر کرده بود، و در نظر پدران ایشان اعمال عجیب کرده بود، در زمین مصر و در دیار صوعن. دریا را مُنشق ساخته، ایشان را عبور داد و آب‌ها را مثل توده برپا نمود …. (مزمور ۷۸/ ۱ تا ۱۳).

چگونه یهودیان بت‌پرست شدند
و قوم خود را مثل گوسفندان کوچانید و ایشان را در صحرا مثل گله راهنمایی نمود. و ایشان را در امنیت رهبری کرد تا 
نترسند و دریا دشمنان ایشان را پوشانید. و ایشان را به حدود مقدّس خود آورد، بدین کوهی که به دست راست خود تحصیل کرده بود. و امّت‌ها را از حضور ایشان راند و میراث را برای ایشان به ریسمان تقسیم کرد و اسباط اسرائیل را در خیمه‌های 

ایشان ساکن گردانید. لیکن خدای تعالی را امتحان کرده، بدو فتنه انگیختند و شهادات او را نگاه نداشتند. و برگشته، مثل پدران خود خیانت ورزیدند و مثل کمان خطاکننده منحرف شدند. و به مقام‌های بلند خود [= بتکده‌ها] خشم او را به هیجان آوردند و 

به بت‌های خویش غیرت او را جنبش دادند. چون خدا این را بشنید غضبناک گردید و اسرائیل را به شدت مکروه داشت. پس مسکن شیلو را ترک نمود، آن خیمه‌ای را که در میان آدمیان برپا ساخته بود، و (تابوت) قوّت خود را به اسیری داد و جمال 
خویش را به دست دشمن سپرد، و قوم خود را به شمشیر تسلیم نمود و با میراث خود غضبناک گردید. جوانان ایشان را آتش سوزانید و برای دوشیزگان ایشان سرودِ نکاح نشد. کاهنان ایشان به دم شمشیر افتادند و بیوه‌های ایشان نوحه‌گری ننمودند (مزمور ۷۸/ ۵۲ تا ۶۴).

 




حضرت داوود(ع) همچنین مطابق مزمور ۱۰۶ ضمن آنکه تاریخ یهود را مرور میکند به موعظۀ آنها میپردازد:

گوساله‌ای در حوریب ساختند و بتی ریخته شده را پرستش نمودند. و جلال خود را تبدیل نمودند به مثال گاوی که علف 

می‌خورد. و خدای نجات دهنده خود را فراموش کردند که کارهای عظیم در مصر کرده بود، و اعمال عجیبه را در زمین حام [پسر دومین حضرت نوح] و کارهای ترسناک را در بحر قلزم. آنگاه گفت که ایشان را هلاک بکند، اگر برگزیده او موسی 

در شکاف به حضور وی نمی‌ایستاد، تا غضب او را از هلاکتِ ایشان برگرداند. و زمین مرغوب را خوار شمردند و به کلام وی ایمان نیاوردند. و در خیمه‌های خود همهمه کردند و قول خداوند را استماع ننمودند. لهذا دست خود را برایشان 

برافراشت، که ایشان را در صحرا از پا درآوَرَد. و ذریّت ایشان را در میان امّت‌ها بیندازد و ایشان را در زمین‌ها پراکنده کند. پس به [بت] بعل فغور پیوستند و قربانی‌های مردگان را خوردند. و به کارهای خود خشم او را به هیجان آوردند و وبا بر 

ایشان سخت آمد. آنگاه فینحاس بر پا ایستاده، داوری نمود و وبا برداشته شد. و این برای او به عدالت محسوب گردید، نسلاً بعد نسل تا ابدالآباد. و او را نزد آب مریبه غضبناک نمودند. حتی موسی را به خاطر ایشان آزاری عارض گردید. زیرا که 

روح او را تلخ ساختند، تا از لبهای خود ناسزا گفت. و آن قوم‌ها را هلاک نکردند، که دربارۀ ایشان خداوند امر فرموده بود. بلکه خویشتن را با امّت‌ها آمیختند و کارهای ایشان را آموختند. و بت‌های ایشان را پرستش نمودند تا آنکه برای ایشان دام 

گردید. و پسران و دختران خویش را برای دیوها قربانی گذرانیدند، و خون بی‌گناه را ریختند، یعنی خون پسران و دختران خود را که آن را برای بت‌های کنعان ذبح کردند و زمین از خون ملوّث گردید. و از کارهای خود نجس شدند و در افعال 

خویش زناکار گردیدند. لهذا خشم خداوند بر قوم خود افروخته شد و میراث خویش را مکروه داشت. و ایشان را به دست امّت‌ها تسلیم نمود تا آنانی که از ایشان نفرت داشتند، بر ایشان حکمرانی کردند. و دشمنان ایشان بر ایشان ظلم نمودند و زیر 

دست ایشان ذلیل گردیدند. بارهای بسیار ایشان را خلاصی داد. لیکن به مشورت‌های خویش بر او فتنه کردند و به ‌سبب گناه خویش خوار گردیدند (مزمور ۱۰۶/ ۱۹ تا ۴۳).

چگونه یهودیان بت‌پرست شدند
[موسی ع در فراز کوه سینا]

همچنین مزمور ۱۱۹ که‌ طولانی‌ترین‌ مزمور داوود(ع) است،‌ در خصوص‌ خیانت بنی‌اسرائیل‌ در وصایای‌ تورات‌ و عدم‌ 


حفظ‌ شریعت‌ و کلام‌ خدا، سروده‌ شده‌ است‌. بزرگترین‌ گناه‌ قوم‌ یهود در همین خصوص بوده و بلکه این‌ گناه عظیم،‌ در اصل 

از ناحیۀ کاهنان‌ و کاتبان‌ این قوم بوده است. زیرا‌ ایشان در توراتی که نزدشان به امانت بود خیانت می‌کردند. اولاً بسیاری‌ از مواعظ‌ و حکمت‌ها و ذکر معاد و قیامت را از آن حذف‌ نمودند و ثانیاً برخی‌ جعلیات‌ بر آن‌ افزودند و به‌ خداوند نسبت‌ دادند. 

علاوه‌ بر اینها افراد دیگری‌ هم‌ ظاهر شده‌ به‌ دروغ‌ خود را نبی‌ خداوند می‌خواندند و باعث‌ ضلالت مضاعف‌ قوم‌ می‌گشتند. چنانکه‌ موسی‌(ع‌) نیز از این‌ افراد پیش‌تر تحذیر داده‌ و برای ‌ایشان‌ مجازات‌ مرگ مقرر فرموده‌ بود (تثنیه‌ ۱۳/ ۱ تا ۵ – 

۱۸/ ۱۰ و۲۰). خداوند سبحان نیز به‌ واسطه‌ فرستادگان‌ حقیقی‌ خود در خصوص این‌ انبیای کَذَبه که‌ غالباً معاونت‌ و چاپلوسی‌ کاهنان‌ و پادشان‌ را می‌کردند تحذیر می‌داده‌ است[۱]‌ و تا مردم‌ آنچه‌ از علم‌ و حکمت‌ و نبوت‌ طلب‌ می‌کنند به ایشان‌ 

داده‌ شود. لیکن‌ هر سخن‌ پاک‌ البته‌ در هر قلبی‌ جای‌ نگیرد و قلوب‌ ناپاک‌ را، سخنان‌ ناپاک‌ می‌شاید.

کاهنان‌ و کاتبان‌ قوم‌ به‌ تدریج‌ در طول‌ سال‌ها به‌ بدی‌ گراییدند و لذا در نسخه‌هایی‌ که‌ از تورات‌ موسی‌(ع‌) بر می‌داشتند «مواعظ» را حذف‌ می‌کردند،[۲] یعنی‌ همان‌ سخنان عظیم ‌خداوند که‌ انسان‌ بدان‌ها زندگی‌ می‌کند و قلوب‌ مردگان از معنویت،‌ 

به آنها احیاء می‌گردد. حضرت موسی(ع) در انتهای آن سرگردانی چهل ساله در بیابان، سفر مثنّی را برای بنی‌اسرائیل انشاء فرمود که فرازی از آن که در همین موضوع است را از همین تورات کنونی نقل می‌کنیم:

یهوه خدایت تو را این چهل سال در بیابان رهبری نمود تا تو را ذلیل ساخته بیازماید، و آنچه را که در دل توست بداند، که آیا اوامر او را نگاه خواهی داشت یا نه. و او تو را ذلیل و گرسنه ساخت و منّ را به تو خورانید که نه تو آن را می‌دانستی و نه 

پدرانت. تا تو را بیاموزاند که انسان نه به نانِ تنها زیست می‌کند، بلکه به هر کلمه‌ای که از دهان خداوند صادر می‌شود انسان زنده می‌شود. (تثنیه ‌۸/ ۲ و ۳)

از جمله‌ای که در تثنیه‌ ۲۸/ ۵۸‌ مکتوب است (و‌ در قسمت قبل از این سلسله مقالات نقل شد) بر می‌آید که‌ آن‌ کلمات‌ تورات که‌ باعث‌ هوشیاری‌ و خوف‌ انسان‌ها از نام‌ مجید و مهیب‌ خداوند است‌ می‌بایست‌ همان‌ «مواعظ»‌ باشد که‌ انسان‌ را تربیت‌ می‌کند، و همچنین‌ تذکره روز قیامت‌، که ‌او را در مسیر صحیح و حق‌ نگاه‌ می‌دارد و از وابستگی به این دنیای فانی می‌رهاند.

چگونه یهودیان بت‌پرست شدند

 

همچنین از باب هشتم صحیفه نحمیا نیز برمی‌آید که آن تورات که خداوند پس از گم شدن تابوت عهد به عَزرا (عُزَیر) داد تا در دوران معبد دوم چراغ راه ایشان باشد، شامل مواعظ کثیر بوده است. چرا که عموم مردم به وقت استماعش به گریه شدید 

و به رکوع و سجود افتاده­ بودند.جمع‌خوانی تورات، در واقع از اوامر موسی(ع) به کاهنان قوم بوده است تا مردم سخنان تورات را بشنوند و به مواعظش متنبّه شده «از خداوند بترسند» (تثنیه ۳۱/ ۱۲) اما چه‌ باید‌ گفت‌ که‌ در تورات‌ کنونی‌ 


حتی‌ یک‌ جمله‌ در خصوص‌ قیامت‌ و معاد باقی‌ نمانده‌ است‌! (آنچه‌ مانده‌ فقط‌ تاریخ‌ انبیاء از آدم‌(ع‌) تا یوسف‌(ع‌) در سفر پیدایش، تولد موسی(ع) و بعثت‌ او و خروج‌ بنی‌اسرائیل ‌از مصر تا سرگردانی‌ در بیابان‌ و حوادث‌ این‌ ایام در اسفار خروج و اعداد و مرور اینها از زبان موسی(ع) در 

سفر تثنیه است،‌ و همچنین احکام‌ شریعت‌ که‌ عمدتاً در سفر لاویان‌ جمع‌ آمده است‌).اما گناه‌‌ مردم‌ نیز عدم‌ سلوک عملی‌ ایشان ‌

بود در دین‌ و شریعت‌ خدا، و آنچه از آن‌ شنیده‌ و آموخته‌ بودند. لهذا خداوند این‌ قوم‌ را بجز عده اندکی‌، به‌ عقوبت‌هایی‌ که‌ مذکور آمد هلاک‌ ساخت‌ و این‌ ماجرا در دو نوبت‌ واقع‌ شد.

یهود به بت‌پرستی می‌گراید

یهودیان حدود دویست سال بعد از حضرت سلیمان رسماً بتپرست شده بودند و حتی بت‌هایی را در معبد سلیمان نهاده، میپرستیدند. مدتی بعد، حضرت ارمیاء از طرف خداوند مبعوث شد تا این قوم را از خواب غفلت بیدار کند:


خداوند می‌گوید هر آینه‌ مثل‌ زنی‌ که‌ به‌ شوهر خود خیانت‌ ورزد، همچنین‌ شما ای‌ خاندان‌ اسرائیل‌ به‌ من‌ خیانت‌ ورزیدید. 

آواز گریه‌ و تضرّعات‌ بنی‌اسرائیل‌ از بلندی‌ها [بتکده‌ها] شنیده‌ می‌شود. زیرا که‌ راه‌های‌ خود را منحرف‌ ساخته‌ و یهوه ‌خدای‌ 

خود را فراموش‌ کرده‌اند. ای‌ فرزندان‌ مرتد، باز­گشت‌ نمایید و من‌ ارتداد شما را شفا خواهم‌ داد. (ارمیاء ۳/ ۲۰ تا ۲۲)

 خداوند می‌گوید ای‌ اسرائیل!‌ اگر بازگشت‌ نمایی‌ اگر نزد من‌ بازگشت‌ نمایی‌ و اگر رجاسات‌ خود را از خود دور نمایی‌، [از 

ارض مقدس] پراکنده‌ نخواهی‌ شد. و به‌ راستی‌ و انصاف‌ و عدالت‌ به حیات‌ یهوه [یعنی فقط به خدای حیّ]‌ قسم‌ خواهی‌ خورد و امّت‌ها خویشتن‌ را به‌ او مبارک‌ خواهند خواند و به‌ وی‌ فخر خواهند کرد. (ارمیاء ۴/ ۱ و ۲)

چگونه یهودیان بت‌پرست شدند

سخن‌ خداوند به‌ ارمیاء نبی‌(ع)، که‌ او را قبل‌ از خرابی‌ معبد اول‌ مبعوث‌ کرده‌ بود تا یهود ‌را تحذیر دهد، این‌ بود‌ که‌ حتی‌ یک‌ فرد صالح‌ در اورشلیم‌ باقی‌ نمانده‌ است‌:

در کوچه‌های‌ اورشلیم‌ گردش‌ کرده‌ ببینید و بفهمید و در چهارسوهایش‌ تفتیش ‌نمایید که‌ آیا کسی‌ را که‌ به‌ انصاف‌ عمل‌ نماید و 

طالب‌ راستی‌ باشد توانید یافت‌ تا من ‌آن‌ [شهر] را بیامرزم‌؟ و اگر چه‌ بگویند قسم‌ به‌ حیات‌ یهوه‌، لیکن‌ به‌ دروغ‌ قسم ‌

می‌خورند. [قول‌ ارمیاء این‌ است‌:] ای‌ خداوند آیا چشمان‌ تو به‌ راستی‌ نگران‌ نیست‌؟ ایشان‌ را زدی‌ اما محزون‌ نشدند و ایشان‌ 

را تلف‌ نمودی‌ اما نخواستند تأدیب‌ را بپذیرند. روی‌های‌ خود را از صخره‌ سخت‌تر گردانیدند و نخواستند بازگشت‌ نمایند. و من‌ گفتم‌ به‌ درستی‌ که‌ اینان‌ فقیرند و جاهل‌ هستند که‌ راه‌ خداوند و احکام‌ خدای ‌خود را نمی‌دانند. پس‌ نزد بزرگان‌ [یعنی‌ 

کاهنان و مشایخ قوم] می‌روم‌ و با ایشان‌ تکلم‌ خواهم ‌نمود. زیرا که‌ ایشان‌ طریق‌ خداوند و احکام‌ خدای‌ خود را می‌دانند. لیکن‌ 

ایشان متّفقاً‌ یوغ‌ را شکسته‌ و بندها را گسیخته‌اند. از این‌ جهت،‌ شیری‌ از جنگل‌ ایشان‌ را خواهد کشت‌، و گرگ‌ بیابان‌ ایشان‌ 

را تاراج‌ خواهد کرد، و پلنگ‌ بر شهرهای‌ ایشان‌ در کمین ‌خواهد نشست،‌ و هر که‌ از آنها بیرون‌ رود دریده‌ خواهد شد. زیرا که‌ تقصیرهای‌ ایشان‌ بسیار و ارتداد ایشان‌ عظیم‌ است‌. [قول‌ خداوند این‌ است‌:] چگونه‌ تو را برای این [امور] بیامرزم‌ که‌ 

پسرانت‌ مرا ترک‌ کردند و به‌ آنچه‌ خدا نیست‌ [= بت‌ها] قسم‌ خوردند و چون‌ من‌ ایشان‌ را سیر نمودم‌ مرتکب‌ زنا شدند و در 

خانه‌های‌ فاحشه‌ها ازدحام ‌نمودند، مثل‌ اسبان‌ پرورده‌شده مست‌ شدند که‌ هر یکی‌ از ایشان‌ برای‌ زن‌ همسایه ‌خود شیهه‌ می‌زند. و خداوند می‌گوید آیا به‌ سبب‌ این‌ کارها عقوبت‌ نخواهم‌ رسانید و آیا جان‌ من‌ از چنین‌ طایفه‌ای‌ انتقام‌ نخواهد کشید؟ (ارمیاء ۵/ ۱ تا ۹)

 خداوند یهوه‌ چنین‌ می‌گوید: من‌ این‌ اورشلیم‌ را در میان‌ امّت‌ها قرار دادم‌ و کشورها را به‌ هر طرف‌ آن‌. و او از احکام‌ من‌ بدتر از امّت‌ها و از فرایض‌ من‌ بدتر از کشورهایی‌ که‌ گرداگرد او می‌باشد عصیان‌ ورزیده‌ است.‌ زیرا که‌ اهل‌ او احکام‌ مرا 

ترک‌ کرده‌ به‌ فرایض‌ من‌ سلوک‌ ننموده‌اند. بنابراین‌ خداوند یهوه‌ چنین‌ می‌گوید: چونکه‌ شما زیاده‌ از امّت‌هایی‌ که‌ گرادگرد شما می‌باشند غوغا نمودید و به‌ فرایض‌ من‌ سلوک‌ نکرده‌ احکام‌ مرا به‌ عمل‌ نیاورید بلکه‌ موافق‌ احکام‌ امّت‌هایی‌ که‌ گرداگرد شما می‌باشند نیز عمل‌ ننمودید. لهذا خداوند یهوه‌ چنین‌ می‌گوید: من‌، اینک‌ من‌ به‌ ضدّ تو هستم‌ و در میان‌ تو به نظر امّت‌ها 

داوری‌ها خواهم‌ نمود و با تو به‌ سبب‌ جمیع ‌رجاساتت‌ کارها خواهم‌ کرد که‌ قبل‌ از این‌ نکرده‌ باشم‌ و مثل‌ آنها هم‌ دیگر نخواهم‌ 

کرد. بنابراین‌ پدران‌ در میان‌ تو [به‌ وقت‌ محاصره‌ و قحطی‌] پسران‌ را خواهند خورد و پسران‌ پدران‌ خویش‌ را خواهند خورد و بر تو داوری‌ها نموده‌ تمامی‌ بقیّت‌ تو را به ‌سوی‌ هر باد [یعنی‌ در چهار جهت‌ اصلی‌] پراکنده‌ خواهم‌ ساخت‌. لهذا خداوند 

یهوه ‌می‌گوید: به‌ حیات‌ خودم‌ قسم‌ چونکه‌ تو مَقْدَس‌ [= معبد] مرا به‌ تمامی ‌رجاسات‌ و جمیع‌ مکروهات‌ خویش‌ نجس‌ ساختی‌ من‌ نیز البته‌ تو را منقطع‌ خواهم‌ ساخت‌ و چشم‌ من‌ شفقت‌ نخواهد نمود و من‌ نیز رحمت‌ نخواهم‌ فرمود. یک‌ ثلث‌ تو در میانت‌ 

از وبا خواهند مرد و از گرسنگی‌ تلف‌ خواهند شد و یک‌ ثلث‌ به‌ اطرافت‌ به‌ شمشیر خواهند افتاد و ثلث‌ دیگر را به‌ سوی‌ هر باد پراکنده‌ ساخته‌ شمشیر را درعقب‌ ایشان‌ خواهم‌ فرستاد. (حزقیال‌ ۵/ ۵ تا۱۲)

 

بنابراین‌ خداوند یهوه‌ چنین‌ می‌گوید: مثل‌ درخت‌ مَو که‌ آن‌ را از میان‌ درختان‌ جنگل برای‌ هیزم‌ و آتش [خلق]‌ تسلیم‌ کرده‌ام‌ 

همچنان‌ سکنه اورشلیم‌ را تسلیم‌ خواهم‌ نمود، و نظر خود را بر ایشان‌ خواهم‌ دوخت‌. از یک‌ آتش‌ بیرون‌ می‌آیند و آتشی‌ دیگر 

ایشان‌ را خواهد سوزانید. پس‌ چون‌ نظر خود را بر ایشان‌ دوخته‌ باشم ‌خواهید دانست‌ که‌ من‌ یهوه‌ هستم.‌ و خداوند یهوه‌ می‌گوید به‌ سبب‌ خیانتی‌ که ‌ورزیده‌اید زمین‌ [مقدس] را ویران‌ خواهم‌ ساخت‌.(حزقیال‌ ۱۵/ ۶ تا ۸)

مروری بر تاریخ ساخت معبد در یهود

یوشع(ع)‌ وصیّ حضرت‌ موسی‌(ع‌) قوم را به زمین مقدس داخل کرد و سپس زمین را طبق دستور خداوند به تعداد اسباط یعنی به دوازده بخش تقسیم فرمود[۳] خیمه عهد خدا یعنی معبد موقت قوم را در شهر شیلوه‌ برپا داشت‌ و آنگاه تابوت‌ عهد را به آنجا انتقال دااد (یوشع‌ ۱۸/ ۱). شهر شیلوه به سبب ضلالت‌ها و بلاهایی‌ که‌ در آن رخ نمود ویرانه ‌گشت.

چگونه یهودیان بت‌پرست شدند

در‌ حدود سیصد سال‌ بعد، حضرت داوود(ع‌) خیمه عهد را در اورشلیم‌ برپا نمود‌ (دوم‌ِ سموئیل‌ ۶/ ۱۷) و حضرت سلیمان(ع‌) وصی و فرزند داوود(ع)‌، معبد خداوند را از سنگ‌ و چوب‌ در آنجا ساخت،‌ معبدی‌ که‌ به‌ مدد خداوند با قوت‌های‌ فوق‌ بشری‌ 

بنا‌ شده‌، صدای ‌چکش‌ و تبر و آلات‌ آهنی به وقت ساخت‌ از آن‌ مسموع‌ نمی‌گردید (اول‌ِ پادشاهان‌ ۶/ ۷). سلیمان ‌تابوت‌ عهد حاوی نسخه اصلی تورات و ماترک موسی(ع) را در آن‌ نهاد.

در قرآن مجید، استخدام جن و باد و قوّات فوق بشری برای حضرت سلیمان برای ساخت پرستشگاه اشاره شده است:

و باد را مسخّر سلیمان کردیم. بامدادان یک ماهه راه مى‏رفت و شبانگاه یک ماهه راه. و چشمه مس را برایش جارى ساختیم و

 گروهى از دیوها به فرمان پروردگارش برایش کار مى‏کردند و هر که از آنان سر از فرمان ما مى‏پیچید به او عذاب آتش سوزان را مى‏چشانیدیم. براى وى هر چه مى‏خواست از بناهاى بلند و تندیس‌ها و کاسه‏هایى چون حوض و دیگ‌هاى محکم بر جاى، مى‏ساختند. اى خاندان داود! سپاسگزار باشید و اندکى از بندگان من سپاسگزارند (سبأ/ ۱۲ و ۱۳).

وَ لِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شهْرٌ وَ أَسَلْنَا لَهُ عَینْ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَینْ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَن یَزِغْ مِنهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیر * یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِن محَّارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کاَلجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِیَتٍ اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّکُور *

در این خصوص موارد دیگری نیز در قرآن مذکور است (نگا. انبیاء/ ۸۱ و ۸۲ ـ نمل/ ۱۷ ـ ص/ ۳۶ تا ۴۰).

باید توجه کرد که کلیات ساخت معبد در اقوام مختلف، در قرآن مورد تأیید قرار گرفته است. یکی از وظایف پیامبران این بوده است تا عبادتگاهی خاص برای پرستش خداوند بنا کند. این موضوع در دو آیه از سورۀ حج مؤکد گشته است:

و براى هر امتى عبادتگاهی نهادیم تا نام خدا را بر حیوانات بسته‌زبان که روزیشان کرده است یاد کنند، پس معبود شما خداى یگانه است، مطیع او شوید و فروتنان را بشارت ده (حج/ ۳۴). وَ لِکُلِّ اُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنسَکاً لِّیَذْکُرُواْ اسْمَ اللهِ عَلىَ‏ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَهِ الأنْعَامِ فَإلَهُکمُ إلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أسْلِمُواْ و بَشِّرِ الْمُخْبِتِین.

برای هر امتی عبادتگاهی مقرر کردیم تا او را عبادت کنند (حج/ ۶۷). لِّکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنسَکا هُمْ نَاسِکُوهُ.

معبد سلیمان نهایتاً در سال ۵۸۶ قبل از میلاد توسط سپاه بخت النصر به همراه شهر اورشلیم ویران شد. این‌ معبد فقط ۴۲۴ 

سال‌ دوام‌ داشت‌ و بنی‌اسرائیل در این مدت،‌ باطن‌ دین‌ را رها نموده‌ به‌ ظاهر آن‌ بسنده‌ می‌کردند و به معبد سلیمان‌ مفاخرت می‌کردند.

چگونه یهودیان بت‌پرست شدند

 

خداوند حکیم در این‌ ایام‌ در میان‌ یهودیان‌ ساکن‌ سامره (شومرون)‌ که‌ آشکارا بت‌ می‌پرستیدند حضرت ایلیا (الیاس‌) و شاگردش الیَسَع‌ را برانگیخت، و در میان‌ یهودیان‌ اورشلیم‌ نیز اشعیاء و ارمیاء و حزقیال‌ را. لیکن‌ یهود به‌ این‌ انبیاء گوش ‌

نگرفتند و حضرت اشعیاء(ع) را با اره‌ دو پاره‌ کردند[۴] و ارمیاء نبی را مضروب و محبوس نمودند (ارمیاء ۲۰/ ۱ و ۲).

آنها در پاسخ موعظات انبیاء به ایشان می‌گفتند که ما اسبان‌ تیزرو مهیا کرده‌ایم‌ که‌ با آنها خواهیم‌ گریخت‌. لیکن‌ خداوند به‌ واسطه اشعیاء(ع‌) بدیشان‌ فرمود که‌ عقوبت خدا ناگهانی‌ خواهد آمد؛ مثل‌ فرو ریختن‌ دیوار بر اثر شکافی‌ که‌ در آن‌ رخ‌ نموده‌ باشد (اشعیاء ۳۰/ ۱۲ تا ۱۷).

و خداوند بخت‌النصر پادشاه‌ بابل‌ را بر آنها مسلط‌ کرد و او فردی‌ خونریز بود، و بر زبان‌ ارمیاء نبی‌(ع‌) حتی نام او را پیش‌تر‌ اعلام‌ نمود:

خداوند می‌گوید مرا اطاعت‌ ننمودید بلکه‌ خشم‌ مرا به‌ اعمال‌ دست‌های‌ خویش‌ برای ‌بلای‌ خود به‌ هیجان‌ آوردید. بنابراین‌ یهوه‌ 

صَبایوت‌ [خداوند سپاهان‌][۵] چنین ‌می‌گوید: چونکه‌ کلام‌ مرا نشنیدند خداوند می‌گوید اینک‌ من‌ فرستاده‌ تمامی‌ِ قبایل‌ شمال‌ را با بنده خود نَبوکَد‌ نَصَّر پادشاه‌ بابل‌ گرفته‌ ایشان‌ را به‌ این‌ زمین‌ و بر ساکنانش‌ و بر همه امّت‌هایی‌ که‌ به‌ اطراف‌ آن‌ می‌باشند 

خواهم‌ آورد و آنها را بِالکل‌ هلاک‌ کرده‌، دهشت‌ و مسخره‌ و خرابیِ‌ ابدی‌ خواهم‌ ساخت‌. و از میان‌ ایشان‌ آواز شادمانی‌ و آواز خوشی‌ و صدای‌ داماد و صدای‌ عروس‌ و صدای‌ آسیا و روشنایی ‌چراغ‌ را نابود خواهم‌ گردانید. و تمامی‌ این‌ زمین‌ خراب‌ و ویران‌ خواهد شد و این ‌قوم‌ها هفتاد سال‌ پادشاه‌[های] بابل‌ را بندگی‌ خواهند نمود. و خداوند می‌گوید که‌ بعد از انقضای‌ هفتاد سال‌ من‌ بر پادشاه‌ بابل‌ و بر آن‌ امّت‌ و بر زمین‌ کلدانیان‌ عقوبت‌ گناه‌ ایشان‌ را خواهم‌ رسانید. (ارمیاء ۲۵/ ۷ تا ۱۲)

 من‌ جهان‌ و انسان‌ و حیوانات‌ را که‌ بر روی‌ زمینند به‌ قوت‌ عظیم‌ و بازوی‌ افراشته ‌خود آفریدم‌ و آن‌ را به‌ هر که‌ در نظر من‌ پسند آمد بخشیدم‌. و الان‌ من‌ تمامیِ‌ این ‌زمین‌ها را به‌ دست‌ بنده خود نبوکد‌ نَصَّر پادشاه‌ بابل‌ دادم‌ و نیز حیوانات‌ صحرا را به ‌او بخشیدم‌ تا او را بندگی‌ نمایند. و تمامیِ‌ امت‌ها او را و پسرش‌ و پسر پسرش‌ را خدمت‌ خواهند نمود تا وقتی‌ که‌ نوبت‌ زمین‌ او نیز برسد. (ارمیاء ۲۷/ ۵ تا ۷)

در سال‌ ۵۸۶ قبل‌ از میلاد، بخت‌النصر پادشاه بابل از پی‌ هوای‌ نفس‌ خود با سپاهیان بسیار بر اورشلیم‌ تاخت‌ و شهر را نابود کرده‌، معبد سلیمان را به‌ آتش‌ کشید. سپاه بابل اکثر یهودیان‌ را کشت و تنها‌ چهل‌ هزار نفر را زنده نگاه داشت که آنها را به اسیری گرفته‌، به‌ جهت‌ غلامی‌ و کنیزی‌ با خود به‌ بابل‌ بردند.‌وقتی خداوند معبد با عظمت سلیمان را به دشمنان این قوم واگذار کرد تعبیرش آن بود که دیگر عبادت یهودیان را نمی‌خواهد. این، سخن خداوند است که به توسط یکی از انبیاء بیان شده است.

 

پانوشت‌ها:


[۱]. در خصوص ظهور مکرر انبیای کذبه در یهود، به صحیفه ارمیاء ابواب ۱۴ و ۲۳ و ۲۷ تا ۲۹ و همچنین صحیفه حزقیال ابواب ۱۳ و ۱۴ مراجعه فرمایید. بعد از عروج حضرت عیسی(ع) نیز افراد کاذبی همچون پولس پدیدار شدند که خود را فرستاده عیسی می‌خواندند. جالب توجه اینکه حضرت عیسی(ع) پیش‌تر در خصوص ظهور این انبیای کذبه تحذیر داده بود (نگا. متّی ۷/ ۱۵ و ۱۶ ـ ۲۴/ ۵ و ۱۱ و ۲۴ ـ مرقس ۱۳/ ۲۲ و ۲۳ ـ لوقا ۱۷/ ۱ و ۲). بعدها پطرس وصیّ عیسی(ع) نیز خبر می‌دهد که این امر واقع شده است (نامه دوم پطرس ۲/ ۱).

[۲]. برای دانستن اینکه تورات موسی(ع) حاوی مواعظ و هدایت‌های مفصلی بوده است، به این آیات قرآن رجوع فرمایید: مائده/ ۴۴ و ۶۶ ـ انعام/ ۱۵۴ ـ اعراف/ ۱۴۵ و ۱۵۴ ـ انبیاء/ ۴۸٫ و در این مورد که کاتبان در نسخه‌برداری از تورات اصلی، فقط جملات اندکی را روی کاغذهای خود نوشته برای مردم می‌خواندند و اکثر آن را پنهان می‌کردند نگا. انعام/ ۹۱ و مائده/ ۱۵٫

]. این موضوع در قرآن مجید نیز مذکور است، نگا. اعراف/ ۱۶۰ و ۱۶۸﴿وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتىَ‏ عَشْرَهَ أَسْبَاطًا أُمَمًا … وَ قَطَّعْنَاهُمْ فىِ الأَرْضِ أُمَمًا …

[۴]. به مدخل‌های إشَعیاء و ارّه در قاموس کتاب مقدس نوشتۀ جیمز هاکس رجوع فرمایید.

[۵]. نگا. کتاب اول سموئیل ۱۷/ ۴۵ و نیز به ترجمه عبری به فارسی مزامیر داوود چاپ انجمن کلیمیان ایران، ۱۳۷۹، در ذیل مزمور ۲۴/ ۱۰ که این عبارت را به همین صورت ترجمه نموده‌اند

محقق:کیوان گیتی نژاد(حیدری)

  • کیوان گیتی نژاد
  • ۰
  • ۰

پیش بینی نابودی اسرائیل در تورات ، آرماگدون ، آخرین حربه صهیون برای نجات

    هرکس کتاب مقدس یهودیان و شرح‏هاى آن را با دقت و تأمل مطالعه

    کرده باشد، متوجه خواهد شد که در این آثار به نبرد خونینى 

    در آینده اشاره رفته است که‏ در سرزمین فلسطین، بین یهود و مسلمانان رخ خواهد داد.

     

     Ù†ØªÛŒØ¬Ù‡ تصویری برای عکس های اسراییلی ها

    فرجام اسرائیل در عهد قدیم (تورات)

    بقای اسرائیل، نتیجه ائتلاف شوم صلیب، سلفی و صهیونیست


    هرکس کتاب مقدس یهودیان و شرح‏هاى آن را با دقت و تأمل مطالعه کرده باشد، 

    متوجه خواهد شد که در این آثار به نبرد خونینى در آینده اشاره رفته است که‏ 

    در سرزمین فلسطین، بین یهود و مسلمانان رخ خواهد داد. شارحان کتاب مقدس،

     دولت مسلمانان را در این نبرد، «آشورى» نام نهاده ‏اند.

    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها

    شارحان کتاب مقدس از این مبارزه چنین یاد کرده‏اند:

    در آن‏جا، دو نیروى درگیر رقیب بر سر رهبرى جهان وجود 

    خواهد داشت: دولت‏هاى غرب اروپا و دولت آشورى.[1]

    در خصوص هویت دولت آشورى گفته‏اند: «فرات مرز طبیعى 

    بین یهود و آشورى است».[2] و نیز: «سرزمین آشورى، فارس و ایران است.»[3]


    تصویر مرتبط

    شارحان کتاب مقدس از شروع حرکت لشکر آشورى از ایران سخن‏ مى‏گویند: 

    «خیل انبوه و فراوانى از فارس خارج مى‏شوند.»[4]

    و سپس از هدف این لشکر آشوری سخن به میان مى‏آورند و مى‏گویند:

     «دست خداست که به وسیله آشورى فرود خواهدآمد».[5] «و در آخر 

    تصویر مرتبط

    الزمان دشمن اسرائیل خواهد بود».[6] «و خداوند او را براى امتى 

    ا همت مى‏فرستد و این امت، ملت او محسوب مى‏شود».[7]

    آن‏گاه شارحان، به معرفى نیروهاى غربى مى‏پردازند که با یهود، 

    علیه آشورى که با سپاهیان خود از ایران به سمت فلسطین لشکرکشى مى‏کند، ائتلاف مى‏نمایند:



    یهودیان از ترس آشورى با پیشواى رومنتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی هاى پیمانى مى‏بندند.[8] و لشکریان آشورى به دشمن بزرگ غرب تبدیل مى‏شوند.[9]

    مفسران تورات معتقدند که: فلسطین، محور درگیرى در جنگ‏هاى 

    بین‏ نیروهاى آشورى و یهود است؛ ایرنساید در تفسیر دانیال مى‏گوید:

    از یک‏طرف ائتلافى غربى به‏وجود خواهد آمد و از طرف دیگر ائتلافى


     ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

    شرقى و فلسطین موضوع اختلاف خواهد بود.[10]

    شارحان و مفسرات تورات، این مسائل زا بازگو کرده اند. اگر در کتب 

    مقئس هودیان عبارت " جنگ آرماگدون" را سرچ کنید. به اطلاعاتی 

    از نقشه شوم آنها برای بشریت پی خواهید برد.

    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها

    البته خداوند مکر اینها را به خودشان بازخواهد گرداند. ان شاء الله.

    شارحان و مفسرات تورات، این مسائل زا بازگو کرده اند. اگر در کتب 

    مقئس هودیان عبارت " جنگ آرماگدون" را سرچ کنید. به اطلاعاتی از ن

    قشه شوم آنها برای بشریت پی خواهید برد. البته خداوند مکر اینها را 

    به خودشان بازخواهد گرداند. ان شاء الله.

    تصویر مرتبط

    همچنین واژه " صهیونیسم مسیحی" و نیز " بنیادگرایان انجیلی" را 

    در مقالات علمی جستجو کنید، برخی مسائل روشن خواهد شد. 

    اینها معتقدند، یهود، برگزیده خداوند است. باید در اورشلیم حکومت
    تشکیل بدهند. مسجد الاقصی حتما باید تخریب شود و به جای آن 

    تصویر مرتبط


    معبد سلیمان (حتما تصاویر این معبد را دیده اید) باید در قدس برپا شود.

     بعد جنگ نهایی بین خیر و شر حتما باید رخ بدهد. آنگاه مسیح خواهد 

    آمد و حکومت هزارساله تشکیل خواهد داد. "موسسه هزاره شناسی

     در آمریکا"، تا دلتان بخواهد تشکیل شده است.

    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها

    فقط میخواهیم بگوئیم اینها میدانند، نابود خواهند شد و حتی خود اعتراف دارند. 

    اما با این حال، مثل (فرعون) که میدانست، طفلی متولد خواهد شد(حضرت موسی) 

    و طومار فرعون را خواهد پیچید. با این حال که، دستور دادند تمام نوزادان را به قتل برسانند. 

    اما اراده الهی، بر این تعلق گرفت که حضرت موسی در دامان همسر صالح فرعون، رشد کند

     و حکومت فرعون را متلاشی کند.


    تصویر مرتبط

    البته ما نباید در مسیر و نقشه از قبل تعریف شده این بیشعوران 

    عالم بشریت، قرار بگیریم. مواظب باشید.

    میخواهند به ما بقبولانند که این مسیر را باید طی کنید. خیر، ا

    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها

    ینگونه نباید باشد. انسان منتظر، نباید در مسیر از پیش برنامه ریزی شده، لشکر ظلم قرار گیرد.پ


    خوب به فرض متصویر مرتبطا در این تقشه و مسیر ظالمان قرار نگرفتیم، 

    اما شاید باز آنها همین نقشه ها و برنامه ها را اجرایی کردند،

     تکلیف چیست؟ وظیفه ما مقابله با طرح های شوم آنها است. درست مثل آنچه 

    میخواهند در سوریه انجام دهند اما ایران تاکنون اجازه نداده است.

    مکروا و مکر الله و الله خیرالماکرین.

    و اما

    درمیدان بازی ائتلاف صلیب ،سلفی و صهیون برای جنگ آرماگدون وارد نشوید.

    شرق اسلامی شرائط ویژه ای را پشت سر می گذارد. شکی نیست 

    که بازیگردان اصلی انچه که در این منطقه می گذرد مسلمانان ساکن درآن نیستند .
    سربراوردن ناگهانی داعش، پس از دگردیسی طالبان به القاعده وازالقاعده 

    تصویر مرتبط

    به داعش، ازیکسو( که به ناگهان منطقه وسیعی از شامات تا عراق را دربر گرفت)

     وهجمه وحشیانه به غزه، در سایه جام جهانی فوتبال ازدیگرسو

    ،هماهنگی دوجریان سلفی تکفیری نو خاسته درلباس داعش وصهیونیسم را برملا می سازد.

    تصویر مرتبط


    شکی دراین نیست که” داعش" با سرمایه گذاری بزرگ غرب ویهود وبه 

    منظور اجرای پروژه ای بزرگ درمنطقه شکل گرفت.


    تصویر مرتبط
    اعلام خلافت شام وعراق داعش، چنانکه درسایه حمایت غرب وصهیونیست ها 

    محقق شود برای همیشه دیوارمحافظی به گرد رژیم اشغالگرقدس خواهد کشید
    این امر چنانچه با پروژه خاورمیانه بزرگ غرب ،که هم اکنون مراحل اجراییش را 

    تصویر مرتبط


    در کردستان عراق پشت سر می گذارد همراه شود ،همه توان را از شرق اسلامی 

    برای اتحاد مقدس در برابرتجاوزات صهیونیست ها می گیرد.

    تصویر مرتبط

    چراغ سبز داعش به کردستان عراق وایجاد امنیت ویژه برای انان ، پرده دیگری 

    از همسویی داعش واسراییل را کنار می زند .ضمن انکه، دم خروس اتفاق برخی

     سازشکاران کردستان عراق ویهودیان را برملا می سازد.

    تصویر مرتبط
    هیچ پرسیده اید چگونه است که درست در همین شرایط بحرانی عراق 

    بخش بزرگی از سرمایه های یهودیان و توان کارشناسی اسراییل به سمت 

    کردستان سرازیرشده وبه سرعت طی توافقات ومعاهدات اشکار ونهان انجام شده بر 

    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها

    حجم مبادلات اقتصادی وسیاسی اسراییل وکردستان افزوده شده است ؟


    مگرجزاینست که بهترین نفت منطقه ، بهترین ودست به نقدترین

     خریدار، یعنی رژیم اشغالگرراپیدا کرده است ؟

    تصویر مرتبط
    .جداسازی وابادانی سریع کردستان عراق نه تنها بخشی ازپروژه خاورمیانه بزرگراعملیاتی می کند 

    ،در گام بعدی با شعله ورساختن طمع کرد های سوریه وایران بخش تکمیلی

     ان عملیاتی خواهد شد .بگذریم!
    سخن معطوف کشف دلیل همزمانی هجمه داعش (واعلام خلافت شام وعراق) 


    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها

    با هجمه به غزه است .
    بی شک یورش بی سابقه به غزه، دل همه مسلمانان را به درد می اورد ودیر

     یا زود بر اتش خفته غیرت جهان اسلام علیه اسراییل می دمد.این واقعه

     به معنی شعله ورشدن اتش جنگ" آرماگدون "است .

    تصویر مرتبط
    درادبیات مسیحیان بنیادگرا (برخاسته از متون محِرف توراتی) تکلیف نهایی 

    بشرودستیابی به حکومت جهانی بنی اسراییلی در جنگ آرمگدون وپس 

    ازرویارویی دو جبهه یهود وحامیانش از یکسو وجهان اسلام وهم پیمانانشان 

    از دیگر سو معلوم می شود .

    تصویر مرتبط
    درواقع اشرار یهود تنها راه خلاصی خود ازدست مسلمانان ودستیابی به 

    حکومت جهانی را در واقعه آرمگدون جستجو می کنند .
    حال ،چنانچه ازمیانه یورش داعش (که خود دست پرورده غرب و صهونیسم است )و

    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها


    هجمه به غزه ،این رویارویی مطلوب یهود اتفاق بیفتد، غرب وصهیونیست ها مجال

     می یابند تا برای همیشه ضمن ریشه کن کردن دودمان مسلمانان مستضعف 

    ،آخرین بخش از پروژه دولت جهانی یهودی را عملیلتی کنند. 

    تصویر مرتبط
    دراین میان اقوامی که واجد کمترین پیوستگی  با اشراریهود هستند وبااتکا به 

     باور مهدوی واخرالزمانی واجد بیشترین آمادگی برای مقابله با استکبار وصهیونیسم هستند 

    ،نشانه تیر بلای ائتلاف صلیب وسلفی وصهیون واقع می شوند.

    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها


    سوریه ،عراق،لبنان وایران مصادیق این گروه مقدس اند.
    ضمن انکه  گروه ائتلافی نا مقدس(صلیبی،سلفی وصهیون) امید می ورزد که مستضعفان مومن 


    تصویر مرتبط

     را با تحمیل فشار واداربه عکس العمل ودرنتیجه ورود به جنگ آرمگدون مورد نظر یهود کند.

    (به عبارت ساده: مومنان اهل سنت ( غزه) و ... تصفیه حسابشان با اسرائیل و مومنان 

    تصویر مرتبط


    شیعه (سوریه، لبنان ، عراق و ایران) موجود در هلال شیعی با خون آشام های داعش. به همین سادگی)


    دراین شرایط :


    1- باید هوشیار بود ودرمیدان دشمن بازی نکرد.


    2-درتمام تحلیل های جعلی بنیادگرایان انجیلی (درغرب وبویژه درآمریکا) 

    تصویر مرتبط

    روسیه را به عنوان هم پیمان با اعراب مسلمان درواقعه آرماگدون معرفی می کنند . 


    مبادا که ناخواسته برای آن تحلیل جعلی مصداق واقعی فراهم شود.!
    3-.ضرورتا می بایست از بروز عکس العمل مطالعه نشده ومیدانی شدید دربرابر 

    تصویر مرتبط

    انچه درغزه می گدرد خود داری کرد.


    4-ازانجا که مستضعفان در اضطرار شدید واقع شده اند ،می بایست 

    دراین ایام وشبها برای فرج امام زما ن علیه السلام دعا کرد، به امید انکه 

    از میان همین وقایع فرج برسد وشراشرار برای همیشه از سرمسلمانان ومستضعفان کوتاه شود.ان شا الله

    .......نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها

     [1]. تفسیر حزقیال ازفکرى، ص 231 و تفسیر دانیال حنا، ص 193.

    [2]. تفسیر حزفیال از فکرى، ص 336.

    [3]. تفسیر زکریّا از فکرى، ص 226.

    [4]. تفسیر زکریّا از فکرى، ص 108.

    [5]. تفسیر اشعیا از حنا، ص 123.

    تصویر مرتبط

    [6]. تفسیر دانیال ایرنساید، ص 95.

    [7]. تفسیر اشعیا ازحنا، ص 123.

    [8]. تفسیر دانیال از حنا، ص 191 و تفسیر حزقیال از فکرى، ص 341.

    [9]. تفسیر دانیال ازحنا، ص 261.

    [10]. تفسیر دانیال از آیرنساید، ص 133، تفاسیر عهد قدیم را از کتاب عقیدة المسیح 

    الدجال فى الادیان نوشته نویسنده مصرى، سعید ایوب ص 200- 210، بیان کردیم.

    .........تصویر مرتبط

    - این مقاله توسط یکی از دوستان طلبه از قم در ایام جنگ اخیر غزه ارسال گردیده است

     که با مقداری تاخیر منتشر گردید.

    - انتساب نام آشوری بر مسلمانان در نبرد آخرالزمان بیشتر بخاطر تطابق جغرافیایی

     سرزمینهای آن دو  می باشد و نمی توان میان جرکت عدالتخواهانه مسلمانان 

    نتیجه تصویری برای عکس های اسراییلی ها

    در عصر ظهور برای مبارزه با ظلم دولت یهود با آشوریهای چندهزار سال قبل نسبی برقرار کرد.

    • کیوان گیتی نژاد
    • ۰
    • ۰



    بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین و عنه خیر ناصرا و مبین

    با عرض سلام و تحیت خدمت مسئولین سایت صدای شیعه که به حق

    پنجره ای رو به ائین و معارف تشیع به تصویر و سمع عشاق و شیعیان گشوده

    و با کسب اجازه و لبیک خدمت نایب مطلق حضرت ولی الله العظم عج امام

    مطلق و ولی مصلح آیت الله العظمی المرجع دینی ابالمصطفی الحاج سید

     علی حسینی خامنه ای(ارواحنا لک به فداعه)که به حق ابروی تشیع و منشع


     

    برکات در مکتب اسلام بشمار میروند و به حق تا زمانی که مسلمانی به ولایت

    او لبیک نگفته باشد از برکات و توجهات ولی الله العظم عج که ایشان در زمان غیبت

     حضرت نایب مطلق حضرت عج می باشند ایشان به دور خواهند ماند و به آنان که

    به ولایت و یا مطلقه بودن امامت نایب حضرت ولی الله العظم عج شک داشته و یا

     برای امام حی و نایب بر حق حضرت شک و تردید به دل راه داده اند ویاانگونه که

    سزاوار و لازمه تشرف و اطاعت از امام حی بشمار میرود ایشان در تبعیت و تشرف

     

    کوتاهی و ساز جدایی میزنند بلاشک بگویم دینشان تکمیل نبوده و اینکه چون برخی

    صوفیان ولایت را مختص به حضرت ولی الله العظم عج شمارده و تا زمان حضور حضرت

    کسی را به عنوان نایب بر حق حضرت نمی پذیرند و یا صفت و اطلاق ولایت مطلقه ر

    ا صرفا خواص ائمه معصومین بر می شمارند باید بگویم سخت در اشتباه به سر می

    برند و چونان کبکانی هستند که سر در برف فرو برده از واقعیات پیرامون خود نا اگاه

    و در جهل و نکبت به سر می برند والله سوگند اگر در زمان غیبت حضرت این امامان

    و نایبین مطلق حضرت که به یمن ظهور انقلاب شکوهمنددایران اسلامی با وجود مبارک

    نایب حضرت عج بی واسطه می توانیم کسب معرفت و فیض ببریم و این نعمت را ببینیم

    و برکات وجود و ولایتش را حس کنیم و امروز که به واسطه حضور و ولایتش اقتدار و ابروی

    جهان اسلام و امنیت محرومین و مستضعفین را پس از قرن ها بدین شکل که یک امام

     مطلق ولایت در راس حکومتی مردمی و ولایت محور شاهد باشیم و به ان غره و شاکر

    نباشیم ظلم به خود و جهان اسلام نموده ایم که امروز بر پایه برکات حضرت جان دوباره

    گرفته و روز به روز مقتدر تر و پربرکت تر از پیش منافع و مراتب ولایت مطلقه فقیه را

    در جامعه حس می کنیم و شاهدش هستیم حال امروز که به یمن حانقلاب اسلامی

    وجود نازنین نایب مطلق حضرت ولی الله العظم را بی واسطه و بدون هیچ پرده و لوایی

     در بر خویش داریم چگونه می شود برخی از مسلمین خود را در دام مکاتب و فرقه های

    منحوس و دروغین چون حجتیه و گنابادی اهل حق و….در راس انان خود خوانده هایی

    که خود را شاه و قطب لقب داده و زیر دستان خود را که به تمثیل کره ای که تا شیر دهد

    می دوشند و وقتی عایدی نداشت سرش می برند و برای بقای خویش از ان اطعام برای

    خود می گیرند اری انها خود را شاه و شما را گدا برای این لقب داده اند که مبادا روزی

     هوایی برسرتان بزند که بی خواست انها حوس منافع و مواهبی را کنی که انها به چنگ

     خود گرفته و از وجود این گدایان برای خود کسب کرده اند خداوند به ایشان لقب اشرف

    مخلوقات لقب داده و در زیر لوای ولایت ائمه اطهار و نائبین مطلقشان در زمان غیبت امام

    دوازدهم عج بر عهده و دوش انها قرار دارد کی به مریدان خود لقب گدا و بهره کشی های

    منفعت گون و اطاعت کردنهای کور و بی تعمل و بی هیج اعتراضی مسئول انجام خواسته

    شاهان خود قرار می گیرند آری مگر ما انقلاب نکردیم که روزی و روزگاری دگر شاهی

     دیگر و دیکتاتوری خود خوانده ای جدید بر سر ما حاظر نشود و ما رو زیر استثمار خود

    نکشد؟حال شما برادران فریب خورده ما باید زیر لگام شاهان و قطبان خود رقص سماءکه

    مظهر بندگی و اسارت در برابر شاهان و قطبان خود خوانده است قرار گیرید و استثمار

    شوید من به شما به عنوان یک سرباز کوچک ولایت اعلام و دعوت می کنم به وازه ولایت

    و برکلات وجودی و نحوه انتخاب و تشخیص حضرت و نایب امام مطلق دام ظله العالی تحقیق

     و مقایسه ای در نحوه تشخیص و مکاتب و ترویج و نحوه هدایت ایشان با اقطاب و شاهان خود

     و نحوه زیر استثمارکشیدن و بندگیتان به نحوی به دور از تعصب و فشار نوکران خود خوانده

     این اقطاب بی هویت نظاره کنید و بعد تحقیق مقایه ای داشته باشید بعد ان وقتی

    امام حق و نایب امام عصر عج را به نشانه ها و وجودش بازشناختی انوقت است که

     می فهمید چه سالهایی از عمرتان صرف خرافه و بهره کشی جمعی کلاهبردار و فتنه گر

    که بسته به قدرت خود نوکری ان را می کنند که برای بقایشان که خود نیز به ناحقی و بی م

    عرفتی خویش اگاهند بتوانند زیر لوای ان قدرت که فرقی نمی کند جبار باشد یا صالح قرار

    گیرند تا بقا یابند همچنانکه شاهد ان بودیم سرسلسله های فرقه گنابادی چگونه بوسه

    میزدند بر دستان شاه ملعون و چگونه در برابر شکنجه گران ساواک سر تعظیم فرود می

    اوردند و امروز هم برای ادامه بقا چون مکتب ولایت مکتب حق است و حتی خدوم و نوک

    ر نمی پذیرد و اگر روزی بپذیرد دو رو و خائن مظهر را قبول نمی کند که زیر لوای ایین و

    مکتب و ولایت حق بخواهند مردم را فریب داده و به حکومت جور و مکتب خلف ایین و

    مذهب تشیع و اسلام بقا ببخشند لذا این گونه فرقه ها که گنابادی و منافقین خلق گل سرسبد

     این فرقه های ملعون و خرافه مکتب به شمار میروند زمانی که ولایت مطلق جهان اسلام را برای

    دفاع از بقای ظلم و دروغ و استثمار خویش راضی و میدان ده ندیدند چاره ای ندیدند جز

    حمایت از سران فتنه و دشمنان انقلاب و ولایت که امروز خود ایشان نیز اندسته ملعون

    که در لوایب انقلاب و زیر سایه ولایت به خیانت و مزدوری اجنبی می پردازند و چهره ارایی

     می کنند امروز حامیان و حافظان این اجانب مزدور و فتنه دوست و خرافه گرا و ظلم گستر

    متکدیان این مکتب را به امید روزی که لوای ظلم و پرده خیانتشان هویدا شد به امید امان دادن

    انها در ان روز !!امروز حامی و حافظ این گروهها و فرقه های مناعد با اسلام و ولایت حقه و

    مطلقه حضرت امام خامنه ای س قرار گرفته اند ولی چه ساده لوحند انان که تصور می کنند خ

    یانت و ظلم و پیروی از مزدوران و اقطاب ظالم و دروغ گو می تواند لوایی باشد برای روز

    خطر و احتیاج ایشان که حافظ و نگهدار انان شوند که این سالوسان جز بقای خویش به

    چیز دیگری فکر نمی کنند کسی که خود را شاه و مریدانش را گدا لقب دهد کاملا مشهود

     است چه فرقه ای تاسیس کرده و چه نیازهایی را جمع بندی نموده و چه اهدافی را دنبال می

     نماید امروز انان که به گدایی این سالوسان درامده و موجبات بقای این سالوسان را محیا کرده اند

    اگر می دانستند چه خیانتی در حق حضرت بقیه الله العظم عج نموده اند و نایب برحق امام

    عصر عج را دیدند و شناختند و با معارف و ولایتش اشنا بودند و هستند ولی با همه این

    احوال بهد ادامه گدایی و بندگی این فرق که سرسلسه ایشان را که خود می بینند

    چگونه به بقای خود می پردازندد و چگونه به استثمار و بهره کشی از خودشان خویش

    را یافته اند ولی با همه این احوال ترجیح بر ان دادند که به گدایی خود ادامه دهند نمی دانم

     چگونه انتظار ظهور حضرت را می کشند و چه پاسخی به حضرت می دهند انزمان که

    از ایشان پرسیده شود چرا در زمانی که نایب من بر شما هویدا بود و حکومت اسلام بر

     قرار بود ولی و نایب من بر ان استوار و خدوم بود به سراغ ظلم و دروغ گرویدید و ایشان را تنها

    گذاشتید ایا ان وقت نمی خواهید دلیل بیاورید چونکه فلان مسئول دولتی فلان خلاف را انجام

     نمود من در اصلحیت امام حی شک نموده و ایشان را مسیول شماردم در حالی که ولایت

    نقشی در ان ظلم نداشته است ایا شما فکر کردید که اقطاب شما همه فارغ از گناه و معصوم

     بودند ایا زیر دستان ایشان کم شما را زیر استثمار خود کشیدند و از شما بهره جستند ؟شما

    چرا ظلم انها را ندیدید چرا بهره کشی ایشان را دیدید از خود و ادامه دادید به بندگی خود؟

     بی شک پاسخی ندارید جز شرمندگی و ندامت ای دوستان و ای برادران گمراه و به دور

    مانده از برکات وجود ولایت مطلقه بدانید زمانی که به اطاعت و پیروی از ولایت و نایب برحق

     امام عصر عج پاسخ و لبیک دهید احساس غرور و ارامشی وصف ناشندنی را تجربه خواهید

    کرد به این حکمت که همه ائمه اطهار عج خصوصا امام عصر ارواحنا لک به فدایه شما را از ی

    اری تان با فرزند و نایب صالحشان دعا خواهند نمود و در روز موعود می توانید امید به

    شفاعت امام و نایب حضرت ولی الله العظم عج داشته باشیدا که خود ایشان سالار

    سپاه حضرت هستند و گویی شما در زمان غیبت حضرت به پیروی از عباس سپاحسین

    ابن علی س در امده اید و ایشان را در بسط و جلوه و حقانیت ایین تشیع و اسلام

    یاری رسانده اید و انروز که عباس سپاه مهدی عج نیاز به لبیک داشت تا نگذارد

    پرجم اسلام و مهدی عج به زمین نیفتد به ایشان لبیک گفته اید ایشان را یاری

    رسانده اید چه زیباست شهادت برای چنین تفکر و ایینی که در ان ولایت را به

    معنای حقیقی خود و خویشتن را در مقام و جایگاه اصحابی خود در صف یاران ح

    ضرت ولیعصر عج و حافظان خون سالار شهیدان اباعبدالله الحسین عج می یابی

    خویشتن را از گدایی شاهان خود خوانده سود جو و استثمارگر فتنه گر خلاص

    یافته می بینی و راه حق و ولایت مطلقه حقیقی را یاری رسانده ای اگر به اوصاف

    و وصایاء و احکام ارشادی و تقلیدی ولایت درست عمل کنی و به جا یاری خود

    را به اسلام و نایب برحق امام زمان عج دیدی مطمین باش در روز موعود احدی

    از یاران حضرت عج خواهی بود که قبول شده روزگار تبعیت از نایب برحق و مطلقه

    اش گشته ای پس ای گمراهان اسیر فتنه اقطاب و شاهان گدا صفتی که برای

     رهایی و خلاصی از ان مظهر گدائیشان شما فریفته گان بی اطلاع و بی

    معرفت دینی را برگزیده اند تا از مقانمد شاهی به یقما برده اشان به خلاصی

    یافتن از گداییشان بهره کامل برند و یوق بندگی را برگردن شما یاران فریفته ای

    قرار دهند که تنها برایشان حکم بندگی و بهره بری داشته اید و در زمانی

     که دیگر بهره ای از جانب شما عایدشان نشود شما را به خرده نباتی فروخته

     خواهید دید پس بیش از این به بندگی ظالم ادامه ندهید و خود را از یوق بندگی

     و استثمار این شاهان خودخوانده که در اصل مسلمانی و تشیع انها تردید و تکفیر

    وجود دارد خود را رهایی دهید به زیر پرچم حق ولایت خود را در مظهر ترقی و شاف و

     بزرگی بینید و جایگاه اصلی خود را یافته و مقام واقعی و جایگاه به حق خویش

     را در حکومت اسلامی و ایین تشیع مستحکم و هویدا و جاوید نمایید که هر

    زمان که خود را از این شیاطین خلاصی دهید یک روز از استثمار و بندگی

    خویش خود را رهایی و نجات یافته خواهید دید و بدانید پرچم ولایت و اباعبدالله

    الحسین و مهدی صاحب الزمان عج همیشه حاظر و منتظر یارانی ست که در

     زمان غیبت و نبود حضرتشان فرزند و نایب برحق و مطلق خویش از شجره طیبه

    اهل بیت النبوه و الرساله را همراهی نموده باشند و به قولی به سپاه اسلام

    و ولایت مطلقه فقیه پیوسته و یاری رساننذ انوقت است که می توانند به شفاعت

     اهل بیت النبوه و الرساله و در امدن به سپاه مهدی موعود عج به شفاعت نایب مطلق

    و برحق ایشان یعنی امام مطلق حضرت امام خامنه ای دام ظله العالی که هرکس به

     ولایت و نیابتش شک دارد با یک دوره گذرا از زمان ظهور و تا به ان روز که ولایتش برهمگان

     عیان شد تا به امروز نگاهی گذرا اگر بیندازد خواهد دید که ایشان چگونه به اسلام و انقلاب

     و اهل بیت س پایبند و ایمان داشته اند و چگونه برای ازادی و اقتذار و ارامش مسلمین از

     خود نجابت و حقانیت نشان داده اند که به یک نگاه گکذرا بر زندگی و بر خلافت حضرت

    خود به حقانیت ولایتش پی خواهید برد و بلافاصله خویش را از یوق بندگی این سلاطین

    خود خوانده استثمارگر خلاصی و نجات خواهید داد انشا الله الرحمن کیوان گیتی نژاد حیدری

    • کیوان گیتی نژاد